پایگاه خبری پشت پرده

خبرهای مهم در پشت پرده ها پنهان شده اند

پایگاه خبری پشت پرده

خبرهای مهم در پشت پرده ها پنهان شده اند

پایگاه خبری پشت پرده

با سلام خوش آمدید به پایگاه اطلاع رسانی «پشت پرده» هدف از راه اندازی این وبلاگ اطلاع رسانی جامع، دقیق و به روز در راستای اخبار (تحلیلی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی، ورزشی و... )بر طبق قوانین «بین‌المللی» می‌باشد. که هیچ گونه گرایش خاصی به حزب یا جناحی نداشته و نخواهد داشت. بر آن امیدیم شما دوستان، همکاران و بازدیدکنندگان محترم با نظرات، پیشنهادات و انتقادات استادوارانه ی خود ما را، راهنمائی نمایید. که در پایان موجب خوشحالی ماوتشکرازشمامی گردد...!

بایگانی
پیوندها

۸ مطلب در دی ۱۳۹۳ ثبت شده است

معاون هماهنگ‌کننده دانشگاه امام حسین(ع) :

صدای شکسته شدن استخوان‌های نظام سرمایه‌داری آمریکا و اروپا به گوش می‌رسد

معاون هماهنگ‌کننده دانشگاه افسری امام حسین (ع) گفت: صدای شکسته شدن استخوان‌های نظام سرمایه‌داری امریکا و اروپا در حال شنیده شدن است.

سردار الله‌نور نوراللهی در حاشیه سفر به شاهین‌شهر در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در شهرستان شاهین‌شهر و میمه، با تبریک فرا رسیدن میلاد پیامبر اکرم (ص)، امام جعفر صادق (ع) و آغاز هفته وحدت، اظهار کرد: اهمیت و ارزش وحدت برای ملت‌های مسلمانان در شرایط کنونی جهان راهبردی است.
وی ادامه داد: بهترین و کاربردی‌ترین راهی که امروز پیش روی امت اسلامی اعم از شیعه و سنی قرار دارد این است که با انسجام و تمسک به سیره و سنت پیامبر عظیم‌الشان (ص) اسلام، راه نفوذ دشمنان را ببندند.
فرمانده اسبق سپاه بیت‌المقدس کردستان افزود: اگر به رویدادهای کنونی جهان نگاهی بیندازیم خواهیم فهمید تمام تلاش‌های دشمنان روی این نقطه متمرکز است که بین مسلمان جهان فاصله بیندازند.
وی تصریح کرد: متأسفانه دشمنان در بخش‌هایی توانسته‌اند نفوذ پیدا کنند و عده‌ای تروریست را به نام مسلمان در قالب‌های مختلف با روش‌های گوناگون تربیت و به جان مسلمانان انداخته‌اند.
نوراللهی بیان کرد: اگر دیروز توسط دشمنان اسلام گروهک‌های تروریستی مثل القاعده مطرح بود، امروزه توسط همان دشمنان شکست‌خورده داعش مطرح‌شده و فردا نیز گروهک دیگری عَلَم می‌شود.
وی اظهار کرد: برادران و خواهران شیعه و اهل سنت باید دست در دست هم داده و محور وحدت همه ما مسلمانان پیامبر بزرگ اسلام (ص) و کتاب آسمانی قرآن کریم باشد.
معاون هماهنگ‌کننده دانشگاه افسری امام حسین (ع) خاطرنشان کرد: باید با تمسک به قرآن و سنت، از اختلاف و تفرقه‌افکنی اجتناب کنیم چرا که عمل به این‌ها جلوی نفوذ دشمنان را برای همیشه می‌گیرد.
وی ادامه داد: رهبر معظم انقلاب در سال 1388 در سفر خود به استان کردستان در حضور جمعیتی که مستمع آن هم اهل شیعه و هم سنی بودند، فرمودند اختلاف بین شیعه و سنی از نظر شرع حرام و از نظر قانونی جرم به شمار می‌آید.
نوراللهی گفت: هر کسی که امروزه تابع نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران است و واقعا پیامبر (ص) و قرآن و رهبری این نظام بر گفته از آیین محمدی(ص) را دوست و قبول دارد، باید به نظر رهبر جامعه مسلمین احترام بگذارد.
وی تصریح کرد: افرادی که امروز در منطقه و جهان از گروهک‌هایی تروریستی مثل داعش حمایت می‌کنند، باید بدانند دیری نخواهد پایید که داعش تبدیل به بلای جان آنها خواهد شد.
معاون هماهنگ‌کننده دانشگاه افسری امام حسین (ع) با اشاره به فرا رسیدن سالروز ارسال پیام تاریخی امام خمینی (ره) به گورباچف رهبر شوروی در سال 1367، خاطرنشان کرد: امام (ره) در این پیام تاریخی به گورباچف گفت که من صدای شکسته شدن استخوان‌های کمونیست را می‌شنوم.
وی اظهار کرد: من به جرات می‌گویم آنچه را که امروزه در ایالات‌متحده امریکا شاهد و ناظر آن هستیم، کاملا نژادپرستانه است.
نوراللهی ادامه داد: اگر امام در سال 1367 اظهار کرد من صدای استخوان‌های کمونیست را می‌شنوم باید بگویم امروزه صدای شکستن استخوان‌های نظام سرمایه‌داری امریکا و اروپا در جهان شنیده می‌شود.
وی اضافه کرد: با توجه به آزادی‌خواهی‌هایی که در جهان صورت گرفته نظام کنونی جهان با رهبری نظام سرمایه‌داری در حال متلاشی شدن است و باید گفت نظم جدید جهان، با محوریت اسلام ناب محمدی (ص) در حال شکل‌گیری است.
انتهای پیام/جویا/س

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۹
آقای جویا

عباس نصراللهی امروز در گفت‌وگو با خبرنگار فارس در شهرستان برخوار با تبریک فرارسیدن ولادت با سعادت پیامبر اکرم (ص) و امام جعفر صادق (ع) و هفته وحدت، با بیان اینکه خدمات بیش از سه دهه انقلاب حقیقتا قابل توصیف کردن نیست، اظهار کرد: توصیف خدمات نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران جهت ارائه به مجامع جهانی نیازمند تدوین و مستندسازی است.

معاون اجرایی اداره کل اتباع وزارت کشور با بیان اینکه مجامع جهانی و بین‌المللی تشنه این خدمات هستند، ادامه داد: نمایندگان سازمان ملل متحد بارها و بارها در سفر خود به ایران اعلام کرده‌اند که جمهوری اسلامی ایران الگویی برای سایر کشورهای جهان در عرصه حمایت و خدمات‌رسانی به مهاجران و پناهندگان است.

وی تاکید کرد: اعتقاد ما بر اساس آموزه‌های قرآنی بر این مسئله است که به اتباع به دید مهاجر نگاه می‌کنیم نه بیگانه.

نصراللهی با بیان اینکه ایران همواره در طول تاریخ جزء سرزمین‌ها و مللی بوده که به اتباع و مهاجران و بی‌پناهان خدمات زیادی ارائه کرده است، تصریح کرد: شواهد به دست آمده از کتیبه‌های دوران هخامنشی این ادعا را اثبات می‌کند.

وی با بیان اینکه مسئله آوارگان و بی‌پناهان برای مقام معظم رهبری نیز مهم بوده است، افزود: ایشان در همین رابطه فرمودند که آوارگان و پناهندگانی عراقی که از ترس دشمنان به کشور ما پناهنده می‌شوند، اولاد ما هستند.

نصراللهی با بیان اینکه امروزه با توجه به تحریم‌های ظالمانه استعمار و استعمارگران علیه کشورمان شاهد حضور زیادی از آوارگان افغانی در کشورمان هستیم، تصریح کرد: بر اساس آمارهای رسمی جمهوری اسلامی ایران امروزه میزبان بیش از یک میلیون آواره و پناهنده از کشورهای همسایه است.

وی با بیان اینکه همه اتباع بیگانه دارای کارت آمایش و موقت اقامت‌اند، خاطرنشان کرد: قریب به 97 درصد آن‌ها در بین مردم زندگی می‌کنند و مابقی آن‌ها در شهرهایی که ویژه اتباع خارجی در کشور درست‌ شده ساکن‌اند.

معاون اجرایی اداره کل اتباع وزارت کشور گفت: بر اساس آمارهای غیررسمی بیش از یک میلیون نفر هم پناهنده غیرمجاز در کشور ساکن هستند که بیشتر آنها افاغنه‌اند.

وی با اشاره به انتشار مطالب کذبی که اخیرا در خصوص شهریه دانش‌آموزان اتباع از رسانه‌های مختلف چه در داخل و چه در خارج از کشور علیه وزارت کشور منتشر شد، تاکید کرد: شهریه کلیه دانش‌آموزان اتباع همانند سایر دانش‌آموزان ایرانی گرفته می‌شود.

 نصراللهی یادآور شد: تنها درصد کمی شهریه به عنوان خودیاری از آنها گرفته می‌شود که 12 گروه از اتباع در این زمینه نیز معاف شده‌اند.

وی با بیان اینکه بیش از 330 هزار دانش‌آموز خارجی در داخل ایران مشغول تحصیل‌ هستند، ادامه داد: امروزه شاهد 11 هزار دانشجو و 15 هزار فارغ‌التحصیل تبعه بیگانه در کشور هستیم.

معاون اجرایی اداره کل اتباع وزارت کشور تصریح کرد: نخستین همایش تهیه و تدوین و مستندسازی خدمات بیش از سه دهه جمهوری اسلامی ایران در حوزه‌های مختلف به اتباع و مهاجرین، همایش علمی نخبگان و دانشجویان و روحانیون اتباع و مهاجر در استان‌های قم، البرز، آذربایجان غربی و در آینده نزدیک در کرمانشاه، برگزاری همایش‌های آسیب‌شناسی اتباع در مهمان شهرها و از همه مهم‌تر تلاش برای هدفمند و قانونمند کردن اتباع در کشور از مهم‌ترین فعالیت‌های فرهنگی این نهاد است که با همکاری سازمان‌های مسئول و مهاجرین صورت گرفته است.

وی تاکید کرد: با حضور غیرقانونی اتباع و مهاجرین در کشور به شدت برخورد خواهد شد و نهادها و دستگاه‌های ذی‌ربط موظف‌ هستند با این‌گونه افراد برخورد قانونی کنند.

نصراللهی با اشاره به تأکیدات رهبر معظم انقلاب در خصوص آموزش اتباع و مهاجرین، اظهار کرد: تلاش کرده‌ایم تمامی کودکان اتباع مهاجر مورد تعلیم و تربیت آموزه‌های دینی قرار گیرند.

وی اضافه کرد: اتفاق میمون دیگری که امسال رخ داد تشکیل شوراهای حل اختلاف اتباع و مهاجرین در کشور بود و اتباع می‌توانند موانع و مشکلات خود را از طریق حقوقی و قانونی برطرف کنند.

معاون اجرایی اداره کل اتباع وزارت کشور ادامه داد: تمامی فعالیت‌هایی که این معاونت با همکاری تمام نهادهای مسئول به خصوص سازمان‌های مردم نهاد انجام می‌هد تلاش برای بازگشت آبرومندانه اتباع به سرزمین مادریشان است.

وی گفت: معاونت اجرایی اداره کل اتباع وزارت کشور خیلی از ظرفیت‌ها و استعدادهای اتباع مهاجر را به دنیا معرفی کرده است.

نصراللهی با بیان اینکه زمینه بازگشت اتباع مهاجر افاغنه در کشور فراهم شده است، تصریح کرد: مطمئنا اتباع و مهاجرین افاغنه‌ای که آموزه‌های خوبی را در ایران کسب کرده‌اند با بازگشت به سرزمین مادری منشأ خیر و برکت برای کشور افغانستان خواهند بود.

وی گفت: نگاه اتباع افاغنه باید معطوف به داخل کشور خودشان باشد چرا که تلاش جمهوری اسلامی مخصوصا وزارت کشور جهت بازگشت آنها به سرزمینشان است.

معاون اجرایی اداره کل اتباع وزارت کشور اظهار کرد: این معاونت نگاه ویژه به اقشار آسیب‌پذیر به خصوص در حوزه محیط‌زیست آنان دارد و در تلاش است در سال میلادی جدید این مهم را تحقق بخشد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۱۴ دی ۹۳ ، ۱۴:۱۱
آقای جویا

حاج حمید تقوی که چند روز پیش در دفاع از حریم حرم آل الله (ع) و در سامرا، شربت شهادت را نوشید، در زندگی سردار سرلشکر عزیز جعفری، فرمانده کل سپاه پاسداران، خاطره ای جالب و به یادماندنی برجاگذاشته است.

شهید تقوی از فرماندهان قرارگاه رمضان در دروان دفاع مقدس بود که پدر و برادر گرانقدر وی نیز در دوران جنگ تحمیلی به فیض عظیم شهادت نائل آمدند.

آستینی که شهید تقوی برای فرمانده سپاه بالا زد

این خاطره که در کتاب کاک های خاکی منعکس شده است، چنین است:

پیش از شروع جنگ، آن زمان که دانشجو بودم، یک بار شخصا دنبال ازدواج رفتم. دخترخانم مورد نظرم یکی از همکلاسی‌هایم در دانشکده بود. احساس می‌کردم ایشان از نظر روحیات و سلایق شخصی و باورهای اعتقادی با من هم‌فکر و در شأن من است. در نتیجه، پیش‌قدم شدم و پیشنهاد ازدواج را با آن دختر خانم در میان گذاشتم. ایشان کمی تردید کرد و از آنجا که خداوند سرنوشت دیگری را برایم مقدر کرده بود من هم در آن مقطع زمانی قید ازدواج را زدم. تا اینکه جنگ شروع شد و من هم وارد صحنه نبرد شدم.

سه چهار ماه بعد از استقرارم در خط پدافندی سوسنگرد، روزی حمید تقوی، از رفقای جبهه‌ای من، که عضو سپاه ناحیه سوسنگرد و اهل شهر اهواز بود، به من گفت: ‌«تو نمی‌خواهی سروسامانی به زندگی‌ات بدهی؟» گفتم: «منظورت چیست؟» گفت: «منظورم ازدواج است؛ یکی از سنت‌های حسنه پیامبر اسلام(ص). تو نمی‌خواهی به این سنت پیامبر(ص) عمل کنی؟» گفتم: «راستش، چرا اتفاقا مدتی است که به آن فکر می‌‌کنم؛ اما این یک رابطه دو طرفه است. باید دید شخص مقابل چه جور آدمی است تا بعد بشود درباره امر خیر تصمیم درستی گرفت.» گفت: «خیلی خوب، من در اهواز چند نفر از خواهرای بسیجی را می‌شناسم. اگر مایل باشی، می‌توانی بروی و آن‌ها را ببینی.» ‌پرسیدم: «آخر چطوری؟» گفت: «این دفعه که برای شرکت در جلسه فرماندهان سپاه در قرارگاه گلف به اهواز می‌رویم یک جلسه معارفه هم با آن دختر خانم‌ها می‌گذاریم. آنجا می‌توانی با یکی از آن‌ها، که من او را به تو معرفی می‌‌کنم صحبت کنی. اگر با هم توافق کردید، بقیه‌اش با من.»‌ گفتم:‌ «باشد. قبول.»‌

از این ماجرا مدتی گذشت. یکی از روزهای زمستان 1359 بعد از شرکت در جلسه قرارگاه گلف،‌ حمید به من گفت: «امروز آماده‌ای برویم سراغ آن موضوع؟‌» پرسیدم: «کدام موضوع؟»‌ گفت:‌«مسئله ازدواج دیگر.» ‌گفتم: «بله، چند ساعتی وقت آزاد دارم.» با حمید رفتیم به محل بسیج خواهران شهر اهواز که در خیابان 24 متری،‌نزدیک کمپ نگه‌داری اسرای عراقی، داخل یکی از کوچه‌های بن‌بست قرار داشت. طبق هماهنگی‌هایی که حمید انجام داده بود، در فرصتی که آنجا بودیم با دو نفر از خانم‌های بسیجی جداگانه صحبت کردم و شرایط خودم را به آن‌ها گفتم و شرط و شروط آن‌ها را هم شنیدم. جان کلام، از این دو ملاقات توافق و تفاهمی حاصل نشد و من، همچون قبل، در وضعیت عزب‌اوغلی برگشتم سوسنگرد.
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۳
آقای جویا

انتخابات ریاست‌جمهوری ایران در سال 1388 و حوادث پس از آن از آن‌جا که اتفاقی مهم در تاریخ کشور به شمار می‌رود، موجب شد تا تحلیل‌های زیادی درباره آن مطرح شود. عده‌ای هر اظهارنظری درباره آن حوادث را یک ترفند سیاسی تلقی می‌کنند، اما عده‌ای دیگر معتقدند این حوادث نیاز به بررسی‌ها و تعمق بیش‌تری دارد.

یکی از موضوعات مربوط به حوادث سال 1388 که جای بررسی‌های بیش‌تر دارد و از موضوعات محل اختلاف بوده است، نقش دولت‌های خارجی در طرح‌ریزی اتفاقات قبل و بعد از انتخابات سال 88 است. انگلیس و آمریکا معمولاً طراحان اصلی اغتشاشات دانسته می‌شوند، اما عده‌ای این دیدگاه را نمی‌پذیرند و آشوبهای خیابانی آن سال را نتیجه اعتراضی طبیعی به نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری می‌دانند.

در میان منابع فارسی، به غیر از اعترافات متهمین اغتشاشات انتخاباتی 88، کم‌تر مستنداتی از برنامه چند ساله دولت‌های خارجی برای براندازی نرم در ایران منتشر یا ارائه شده است. بر همین اساس گروه بین‌الملل مشرق بر آن شد تا در قالب یک مجموعه گزارش تحقیقی، ابعاد حوادث پس از انتخابات ریاست‌جمهوری ایران را با نگاهی جدید و از منظر اسناد رسمی و موثق خارجی بررسی کند.

اولین گزارش
[1] به معرفی تحرکاتی پرداخت که به صورت جدی از سال 2006 در دولت "جورج دبلیو بوش" رئیس‌جمهوری وقت آمریکا برای پیگیری پروژه براندازی نرم دولت ایران آغاز شد. چنان‌که در این گزارش گفته شد، در این سال "کاندولیزا رایس" وزیر خارجه وقت آمریکا با معرفی طرح "دیپلماسی تحولآفرین" از تغییراتی گسترده در رویکرد واشنگتن نسبت به تهران خبر داد. راه‌اندازی دفتری به نام "دفتر امور ایرانیان" اولین تحرک جدی دولت آمریکا در آن سال برای حمایت از مخالفان داخلی در ایران بود.

در گزارش دوم، گروه بین‌­الملل مشرق به بررسی برنامه Exchange (تبادل نفرات و گروه‌­ها) و نقش آن در حوادث پس از انتخابات ریاست‌جمهوری 88 می‌پردازد. برنامه Exchange یک برنامه وسیع در چارچوب دیپلماسی عمومی آمریکا برای ایجاد نگرش‌­های عمومی بهتر از کشور آمریکا و سردمداران آن است و انواع بسیار مختلفی دارد. یکی از مهم‌­ترین آن‌ها که با هدف خاص تغییر نظام سیاسی ایران از سال 2006 در وزارت خارجه آمریکا فعال شد "برنامه بین‌المللی رهبری بازدیدکنندگان" بود که در این گزارش معرفی خواهد شد. رئیس اسبق عملیات ک‌گ‌ب در آمریکا، برنامه Exchange را "اسب تروا"یی می‌داند که باعث نابودی نظام شوروی شد.

برنامه‌های مبادلات فرهنگی آمریکا چه نقشی در طرح‌ریزی فتنه 88 داشتند؟ +اسناد

سال 2006 از لحاظ سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران، سالی مهم قلمداد می‌شود. در این سال "کاندولیزا رایس" وزیر خارجه وقت آمریکا رویکرد سیاست خارجی کشورش با عنوان "دیپلماسی تحول آفرین"[2] را معرفی کرده و در قالب آن تحولات گسترده‌ای را در قبال کشورهایی که اولویت سیاست خارجی آمریکا تعیین می‌شوند، معرفی می‌کند.

"دیپلماسی تحولآفرین" تلاشهایی بود که دولت "جورج دبلیو بوش" رئیس جمهوری وقت آمریکا برای ایجاد تغییراتی در سیاست‌ها، قوانین و نظام سیاسی برخی کشورها ترتیب داده بود، کشورهایی که ایران یکی از مهم­‌ترین آن‌ها محسوب می‌شد.

بسیاری از تحرکاتی که در سال 2006 در سیاست خارجی آمریکا آغاز شد بر حمایت فعال از مخالفان داخلی ایران متمرکز بود. "کاندولیزا رایس" در این سال طی نشستی در مجلس سنا خواستار اختصاص 75 میلیون دلار برای حمایت از مخالفان داخلی ایران شد. قرار بود این بودجه صرف افزایش پخش شبکه‌های ماهواره­ای در ایران و لغو محدودیت­‌های مربوط به انتقال پول به مخالفان ایرانی و سازمان­‌های غیردولتی شود.[3]

در یک اقدام هماهنگ دیگر برای پیگیری پروژه براندازی در ایران، کنگره آمریکا قانونی به نام "قانون حمایت از آزادی در ایران"[4] تصویب کرد که ضمن تشدید تحریم­‌ها علیه ایران، 10 میلیون دلار به حمایت از مخالفان داخلی اختصاص می­‌داد. در بخشی از متن این قانون از تمامی مقامات و نماینده‌های رسمی آمریکا خواسته شده "قاطعانه و بدون تردید" از تمامی تلاشها در ایران برای برگزاری "انتخابات آزاد و شفاف" حمایت کنند.[5]

چنان‌که که از گزارش رسانه­‌های آمریکا در آن زمان برمی‌­آید، کمتر تردیدی وجود داشته که هدف از این پروژه‌­ها چیزی غیر از براندازی نظام سیاسی ایران بوده باشد. روزنامه نیویورک‌­تایمز 24 ژوئیه سال 2007 با اشاره به مقاله­‌ای از روزنامه کیهان که در آن از شبکه‌­ای در آمریکا به نام "خانه عنکبوت" با بودجه 75 میلیون دلاری پرده برداشته بود، نوشت: "اگر این خانه عنکبوت یک دفتر مرکزی داشته باشد آن دفتر، دفتر امور ایرانیان است که در طبقه دوم وزارت خارجه آمریکا قرار دارد." بخشی از پروژه 75 میلیون دلاری وزارت خارجه صرف ایجاد این دفتر برای براندازی نرم در ایران شده بود.

از جمله دیگر تحولات مهم در رویکرد سیاست خارجی آمریکا در قبال ایران در سال 2006 فعال شدن "بخش ایران" در پروژه موسوم به Exchange (تبادل افراد و گروهها)[6] بود. یکی از اهداف پروژه Exchange چنان‌که در ادامه با توجه به مستندات خواهیم دید، تغییر نگرش عمومی جامعه ایران درباره برقراری رابطه با آمریکا از طریق فشار لایههای زیرین جامعه بوده است. در متن کیفرخواست مربوط به متهمان اغتشاشات انتخاباتی 88، این پروژه یکی از راهبردهای آمریکا برای تغییر نظام در ایران در لفافه دیپلماسی عمومی این کشور ذکر شده است.[7]

برنامه‌های مبادلات فرهنگی آمریکا چه نقشی در طرح‌ریزی فتنه 88 داشتند؟ +اسناد
برنامه بین­‌المللی رهبری بازدیدکنندگان

با این حال، برنامه‌ای از Exchange که ما قصد معرفی و بررسی آن را داریم، سودایی حتی بزرگ‌تر از این در سر میپروراند: کار بر روی نگرشها و دیدگاه‌های سیاستمداران بالقوه ایران و تربیت سیاستمدارانی دوست‌دار آمریکا و تأمینکننده منافع ملی این کشور. آگاهی درباره این پروژه و ابعاد آن می‌تواند از مستندات بیش‌تری درباره اتاق فکر خارجی فتنه 88 پرده بردارد.

در این گزارش ابتدا به معرفی پروژه Exchange و انواع آن خواهیم پرداخت و سپس "برنامه بین‌المللی رهبری بازدیدکنندگان"[8] را شرح خواهیم داد. این برنامه همان برنامه‌ای است که بخش "ایران" آن بعد از 25 سال وقفه در سال 2006 که بحث دیپلماسی تحولآفرین آمریکا مطرح شد، آغاز به کار کرد[9].

"اسب تروا"یی برای اضمحلال فرهنگی

برنامه Exchange در قالب دیپلماسی عمومی و با هدف ایجاد نگرش بهتر از آمریکا در میان شهروندان کشورهای دنیا و ایجاد تفاهم بین شهروندان آمریکا و کشورهای خارجی ایجاد شد، اما واشنگتن مدتی بعد فهمید که می‌تواند از این برنامه برای پیش‌برد اهداف سیاست خارجی خود بهره ببرد. فرض اساسی در این‌جا این بود که فشار افکار لایههای زیرین اجتماع (شهروندان) می‌تواند دولت‌ها را به سمت ایجاد رابطه با آمریکا متمایل کرده و آن‌ها را به سمت اتخاذ رویکردهایی هم‌سو با منافع این کشور سوق دهد.

ایده استفاده از برنامه‌های مبادلات فرهنگی برای پیش‌برد سیاست خارجی آمریکا برای اولین بار در سال 1955 به ذهن "دوایت آیزنهاور" رئیس‌جمهوری وقت آمریکا خطور کرد. وی بعد از ملاقاتی با "نیکیتا خروشچف" نخست‌وزیر اسبق شوروی در ژنو گفت: "موضوعی که بخش زیادی از توجه من را به خود مشغول کرد احتمال افزایش دیدار شهروندان یک کشور از یک کشور دیگر بود. با این روش، احتمال کاملترین توافق بین غرب و شوروی وجود دارد."[10]

پس از این اظهارات، مدیریت برنامه Exchange در وزارت خارجه آمریکا از اداره روابط عمومی این وزارت‌خانه خارج شده و به ادارهای تازه‌تشکیل به نام "اداره روابط آموزشی و فرهنگی" منتقل شد.[11] در سال 1961 کنگره آمریکا "قانون مبادلات دوجانبه فرهنگی و آموزشی" را تصویب کرد که به موجب آن به دولت اختیار داده شده بود تا برنامه‌هایش برای ارتقای تفاهم فرهنگی بین مردم آمریکا و کشورهای دیگر را افزایش دهد.

پس از این اقدامات بود که در خلال دوران جنگ سرد آمریکا اقدام به برقراری روابط فرهنگی با شوروی در قالب برنامه‌هایی از قبیل تئاتر، موزه و نمایشگاه‌های اپرا کرد که به ظاهر سیاسی نبودند. "جوزف نای"[12] طراح روش‌های جنگ نرم، درباره این مبادلات به ظاهر غیرسیاسی گفته است که مبادلات فرهنگی از این دست از تنش‌های بین دو کشور کاست و غربی‌ها را در نگاه مردم شوروی "انسان" نشان داد.[13]

در این دوران، علاوه بر مردم آمریکا که از شوروی دیدن کرده بودند حدود 50 هزار نفر از مردم شوروی شامل نویسندگان، سیاستمداران، موسیقیدانان و سایر چهره‌های هنری هم از آمریکا دیدن کردند. "اولگ کالوگین" افسر اسبق سازمان "کگب" و رئیس عملیات این سازمان در آمریکا گفته برنامه‌های Exchange "اسب تروا"یی بودند که نظام شوروی را از بین بردند.

برنامه‌های مبادلات فرهنگی آمریکا چه نقشی در طرح‌ریزی فتنه 88 داشتند؟ +اسناد

دولت آمریکا راه‌­اندازی "سفارت مجازی" را یکی از اقدامات دیپلماسی خود می‌­داند

برنامه Exchange در سال‌های گذشته هم از ارکان مهم سیاست خارجی آمریکا بوده است. نکته جالب آن‌که توسل به مسائل فرهنگ و دیپلماسی عمومی برای دستیابی به اهداف امنیتی و سیاست خارجی آمریکا آن‌قدر ریشه دوانده که در گزارش رسمی دولت آمریکا از وقایع 11 سپتامبر 2001 از دولت این کشور خواسته شده از "قدرت نرم" خود و برنامه‌هایی نظیر Exchange برای به دست آوردن "ذهن و قلب مردم خاورمیانه" استفاده شود.[14]

برنامه‌ریزی برای شورش در ایران در قالب Exchange

در میان اسناد آمریکا شواهدی از تلاش مستمر دولت­‌های مختلف این کشور برای برقراری ارتباط با مردم ایران بعد از اشغال و تعطیلی سفارت واشنگتن در تهران دیده می­‌شود. جدیدترین مورد این تلاشها، راه‌اندازی صفحه‌ای موسوم به "سفارت مجازی آمریکا در تهران" توسط وزارت خارجه آمریکا است که در وب‌سایت رسمی آن نوشته شده است: "دنیا می‌داند که آمریکا یک سفارت را در ایران از دست داد، اما ما در واقع چیزهای بیش‌تری را از دست دادیم: ما از ارتباط با مردم ایران، دسترسی به جامعه ایران و هزاران تعامل روزانه بین مردم دو کشور محروم شدیم."[15]

"تعامل با مردم ایران" ممکن است صرفاً همین معنا را داشته باشد، اما بررسی این "کلیدواژه" در بستری تاریخی و همچنین در اسناد نشان می‌­دهد که در آمریکا، "ارتباط با مردم ایران" همواره تلاشی در خدمت سیاست رسمی واشنگتن برای جاسوسی از ایران و براندازی نظام سیاسی تهران بوده است.

اولین سند برای نشان دادن مفهوم "مردم" در دیپلماسی عمومی آمریکا در یک اقدام وزارت خزانه­‌داری آمریکا دیده می­‌شود. وزارت خزانه­‌داری که نهاد متولی اجرای تحریم­‌های آمریکاست، همزمان با روی کار آمدن "دولت محمد خاتمی" رئیس‌جمهور اسبق ایران سازمانی به نام "جستجوی زمینه­‌های مشترک"[16] را از تحریم‌­ها معاف کرد. این سازمان که از سازمان­‌های مهم در دیپلماسی عمومی آمریکاست[17] در سال 1982 تأسیس شده بود، اما بخش "ایران" آن در فاصله نزدیکی به تشکیل دولت خاتمی فعال شد و در سال­‌های بعد، زمینه سخنرانی بسیاری از مخالفان ایران از جمله "عبدالکریم سروش" (در سال 1998) را فراهم آورد[18].

با این تفاصیل، برنامه­‌های Exchange که هدف از آن‌ها "تعامل مردم با مردم" عنوان می­‌شد هم به واقع اهدافی مشابه را پیگیری می­‌کردند. یکی از مهم­‌ترین انواع این برنامه، برنام‌ه­ای موسوم به "برنامه بین‌المللی رهبری بازدیدکنندگان" بود که بخش ایران آن در سال 2006، بعد از وقفه­‌ای 25 ساله و در راستای فعالیت همه‌جانبه دولت و کنگره آمریکا برای براندازی دولت ایران فعال شد.[19]

برنامه بین‌المللی رهبری بازدیدکنندگان که قبلاً با نام "برنامه رهبران خارجی" شناخته می‌شد یکی از برنامه‌های Exchange آمریکا بود که بودجه آن توسط اداره امور فرهنگی و آموزشی وزارت خارجه تأمین می‌شد. هدف از این برنامه این بود تا از طریق مبادلات آموزشی و فرهنگی با رهبران فعلی و بالقوه کشورهای جهان، فرصتی برای تضمین روابط بهتر دولت­‌های فعلی و آینده کشورها با واشنگتن فراهم شود.

پس از فعال شدن بخش ایران برنامه رهبران خارجی دولت آمریکا دعوت از هنرمندان ایرانی را در دستور کار خود قرار داد. در سال 2013 شبکه خبری سی‌ان‌ان گزارش داد از سال 2006 وزارت خارجه آمریکا در قالب همین برنامه میزبان 31 "گروه" از ایرانی‌ها بوده است.[19]

برنامه‌های مبادلات فرهنگی آمریکا چه نقشی در طرح‌ریزی فتنه 88 داشتند؟ +اسناد
بنیاد
"جستجوی زمینه­‌های مشترک" از سازمان‌های فعال در حمایت از مخالفان ایران

به عنوان مثال ماه مه سال 2007، اداره امور آموزشی و فرهنگی وزارت خارجه آمریکا، 14 دانشجوی هنر ایران را دعوت کرد و از آن‌ها خواست نقاشی‌هایشان را در آمریکا به نمایش بگذارند. این نمایشگاه نقاشی با عنوان "رؤیاها و آرزوها: نسل جدید ایران پدیدار می‌شود" آن‌قدر برای وزارت خارجه آمریکا مهم بود که کاندولیزا رایس شخصاً از آن بازدید کرد. وی در این نمایشگاه گفت: "این نمایشگاه امروز به این‌جا آورده شده تا مردم آمریکا بتوانند روی دیگر ایران را ببینند."
[20]

اندیشکده آتلانتیک طی مطلبی در سال 2013 گزارش داد بین سال 2006 تا 2009 بیش از 250 ایرانی، شامل هنرمندان، ورزش‌کاران، متخصصان پزشکی و مدرسان زبان فارسی در قالب برنامه‌های مختلف Exchange از جمله "برنامه رهبران خارجی" به آمریکا آورده شدند.[21]

تحلیلی در یک پایان­‌نامه سال 2011 نشان داد اکثر هنرمندان ایرانی که بین سال‌های 2001 تا 2009 در قالب برنامه‌­های Exchange به آمریکا دعوت شدند در حوادث پس از انتخابات سال 1388 از منتقدان صریح دولت ایران بودند. "محسن مخملباف" و "جعفر پناهی" دو نفر از چند نفری هستند که در این تحلیل به عنوان نمونه به آن‌ها اشاره شده است.[22]

محسن مخملباف، در قالب چندین برنامه Exchange که یکی از آن‌ها برنامه رهبران خارجی بود بارها از آمریکا دیدن کرد. در سال 2002، "بنیاد فیلم آمریکا"، "گالری ملی هنر" و بنیاد "جستجوی زمینه­‌های مشترک" نمایشگاهی یک ماهه از آثار مخملباف دایر کردند.

سند دیگر درباره جهت­‌گیری­‌های سیاسی "برنامه بین‌­المللی رهبری بازدیدکنندگان" یا برنامه رهبران خارجی، دعوت از "سعید کمالی دهقان" خبرنگار روزنامه گاردین در سال 2012 برای توضیح درباره ساخت مستندی مخفیانه و غیرقانونی درباره حوادث پس از انتخابات ایران و کشته شدن "ندا آقاسلطان" بود.

سایر برنامه‌­های Exchange هم تا همین حد و شاید بیش‌تر از این، سیاسی بوده‌­اند. به عنوان مثال، یکی از برنامه­‌های Exchange بین سال‌های 2006 تا 2008 با همکاری "دفتر حضور منطقه­‌ای ایران" در دوبی که به صراحت اعلام شده بود برای جاسوسی از ایران تأسیس شده، حدود 25 معلم فارسی را برای تدریس زبان فارسی در دانشگاه­‌های آمریکا دعوت کرد. هدف از تأکید بر فراگیری زبان فارسی مطابق اسناد رسمی وزارت خارجه آمریکا و گزارش رسانه­‌های این کشور، "کسب اطلاعات از ایران و تدوین راهبردهایی برای حمایت از مخالفان ایران به قصد تغییر نظام سیاسی این کشور" بوده است.

چنان‌که اسناد وزارت خارجه آمریکا نشان می‌دهند، در ماه دسامبر سال 2005 کاندولیزا رایس و جورج بوش برای تحقق اهداف دیپلماسی تحولآفرین، برنامه‌ای را با هدف متقاعد کردن و ترغیب مردم آمریکا برای یادگیری زبان‌های عربی، چینی، هندو و فارسی آغاز کرده‌اند.[23]

"کاندولیزا رایس" وزیر خارجه وقت آمریکا 12 فوریه سال 2008 در همین‌باره گفت: "تمامی این اقدامات به مدرن کردن وزارت خارجه نیاز دارد. لازم است ما به مردم‌مان اعتماد کنیم تا ریسکهای بیش‌تری را مدیریت کنیم. لازم است ما بهترین فناوریها را در اختیار آن‌ها قرار دهیم تا آن‌ها را از سفارت‌خانهها و دفاتر آزاد کنیم، به گونه‌ای که آن‌ها بتوانند در هر زمان و در هر کجا کار کنند. ما نه تنها باید بهترین‌ها و باهوش‌ترین افراد را به این‌جا بیاوریم، بلکه باید آن‌ها را حتی بهتر و باهوشتر کنیم. این به معنی فراهم آوردن آموزش‌هایی در زبان‌هایی مانند چینی، اردو، عربی و فارسی است."

پروژه
بازدید وزیر خارجه آمریکا از نمایشگاه نقاشی دانشجویان ایران

اما حتی این اظهارات هم شاید نتوانند فردی با دیدگاه انتقادی را متقاعد کنند که فراگیری این زبان‌ها الزاماً اهدافی مانند تغییر حکومت را دنبال می‌کرده‌اند. ممکن است مقصود از "مدرن کردن" وزارت خارجه و استخدام نیروهای فارسی‌زبان، همانی باشد که رایس ادعا کرده است.

یک سند وزارت خارجه آمریکا با لحنی صریحتر، از دیدگاه دولت جورج دبلیو بوش در این‌باره پرده برمی‌دارد. این سند، مربوط به جذب نیروهای فارسی‌زبان برای سه دفتر متمرکز بر امور ایران در دبی، واشنگتن و اروپا است که قرار است زیر نظر "دفتر امور ایرانیان" کار کنند.

"دفتر امور ایرانیان" خود یکی از 1100 مقر دیپلماتیک جدیدی است که واشنگتن برای تحقق رویکرد جدیدش در دیپلماسی آن را احداث کرده است. این دفتر، چنان‌که روزنامه نیویورکتایمز در گزارشی مورخ 15 آوریل سال 2006 افشا کرده، با درخواست بودجه 85 میلیون دلاری، پروژه تلاش برای "خانه تکانی در نظام سیاسی ایران" را از طریق برنامه‌های Exchange، برنامه‌های پخش رایو و تلویزیونی و غیره را پیگیری می‌کرده است.[24]

وزارت خارجه آمریکا با صراحت بیش‌تری به اهدافش از راه‌اندازی این دفتر اعتراف کرده است. این سند با عنوان "جذب نسل بعدی کارشناسان ایران" هدف از راه‌اندازی این دفتر را تکرار مدلی موسوم به ایستگاه رادیویی "ریگا" در دهه 1920 در کشورهای حوزه بالتیک ذکر می‌کند که جنگ نرم با نظام شوروی را در دستور کار داشت.[25]

در قسمت‌­های بعدی این گزارش، مستندات دیگری از نقش دولت­‌های خارجی در اغتشاشات سال 1388 ارائه خواهد شد.



 لینک "هدف آمریکا از تاسیس "دفتر امور ایرانیان" چه بود؟ / پروژه "پایگاه ریگا" چگونه در ایران پیاده شد + سند" [1]

[2] transformational diplomacy

[3] "Rice wants funds for democracy initiative in Iran" Link

[4] Iran Freedom Support Act of 2006

[5] "Iran Freedom Support Act" Link

[6] Exchange Programs Site Link

لینک "متن کامل کیفرخواست دومین گروه از متهمین پروژه کودتای مخملی" [7]

[8] International Visitor Leadership Program

[9] "Iranian arts experts visit counterparts in United States" Link

[10] "People to People International Beginnings" Link

[11] "History of the Bureau of Educational and Cultural Affairs, U.S. Department of State” Link

[12] Nye

[13] Nye, Jr., Joseph S. (2004). Soft Power: The Means to Success in World Politics. New York: PublicAffairs. p.46

[14] "9/11 Commission Report" Link

[15] Why Virtual Embassy Tehran? Link

[16] Search for Common Ground (SFCG)

[17] "US public diplomacy towards Iran during the George Bush era" Link

[18] Search for Common Ground Website Link

[19] "Iranian Arts experts visit counterparts in United States" Link

[20] "Art Exhibition Shows Americans "Another Side of Iran" Link

[21] "US-Iran Cultural Engagement: A Cost Effective Boon to US National Security" Link

[22] "U.S. Public Diplomacy Towards Iran during the George W. Bush" Link

[23] ”Remarks on Transformational Diplomacy" Link

[24] "U.S. Program Is Directed at Altering Iran's Politics" Link

[25] "Recruiting the next generation of Iran Experts" Link

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۲
آقای جویا

پاسخ این پرسش که علت واقعی اعمال رژیمی از تحریم‌ها علیه ایران که آمریکایی‌ها خود آن را سنگین‌ترین تحریم‌های طول تاریخ می‌خوانند، واقعا چه بوده و این تحریم‌ها در اصل چه هدفی را تعقیب می‌کرده، بسیار پیچیده و در عین حال بااهمیت است. آمریکایی‌ها- و برخی گروه‌های داخلی همفکر و همراه آنها- در این سال‌ها، کلیشه‌ای ساخته‌اند مبنی بر اینکه علت اصلی اعمال تحریم‌ها، سیاست هسته‌ای ایران و نوع تعاملی است که ایران در این باره با جامعه بین‌المللی در پیش گرفته است. خروجی این نوع نگاه به مساله هم این است که اگر ایران فی‌المثل در موضوع هسته‌ای طور دیگری رفتار می‌کرد، تحریم‌ها هم یا اصلا اعمال نمی‌شد یا اینکه حداقل قدرت و شدت فعلی را نداشت.

 این نوشته که براساس یک مطالعه کتابخانه‌ای کم و بیش وسیع آماده شده، استدلال خواهد کرد این نوع نگاه به مساله کاملا غیرواقعی و بلکه گمراه‌کننده است.  رژیم تحریم‌های فعلی ایران، ریشه در قطعنامه 1929 شورای امنیت دارد که 25 خرداد 1389 (ژوئن 2010) صادر شد. تمام تحریم‌های یکجانبه‌ای که اکنون به‌عنوان تحریم‌های موثر علیه ایران از آنها یاد می‌شود (تحریم‌های انرژی و مالی) در واقع براساس زیرساخت حقوقی که در این قطعنامه ایجاد شد، اعمال شده است. اما این قطعنامه–چنانکه با جزئیات نشان خواهیم داد- اساسا نه یک قطعنامه هسته‌ای است و نه با هدف واکنش نشان دادن به سیاست‌های هسته‌ای ایران اعمال شده است. قطعنامه 1929 که دقیقا در سالگرد فتنه 88  تصویب شد، محصول تعامل راهبردی آمریکا و متحدانش درباره نحوه کمک به فتنه 88 در ایران –که رو به افول نهاده بود- و یکی از خروجی‌های بازنگری استراتژیک آمریکا در سیاست خود درباره ایران پس از فتنه 88 است. زمستان 88 و بهار 89 بحث‌های مفصل و بسیار مهمی در آمریکا صورت گرفت در این باره که آمریکا چگونه باید با توجه به تحولات داخلی ایران، راهبرد خود را بازنویسی کند تا در تغییر محاسبات مردم و حاکمیت در ایران موفق باشد. این بازنگری، اگرچه در اصل یک فعالیت بشدت پنهان درون دولت آمریکا بوده است اما کاملا محرمانه نمانده و در همان ایام بخش‌های مهمی از آن به محیط علنی و رسانه‌ای راه یافت. در واقع تصمیم به اینکه اعمال تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی علیه ملت ایران، بهترین راه حمایت از جنبش سبز و جلوگیری از میرایی آن در محیط داخلی ایران است، محصول مباحث و مذاکراتی بسیار بلنددامنه در محیط سیاستگذاری استراتژیک دو حزبی آمریکا بوده که تا امروز به هیچ‌وجه مورد مطالعه دقیق قرار نگرفته است. این در حالی است که اگر به ادبیاتی که در آن مقطع از سوی مقام‌های رسمی، تحلیلگران، اندیشکده‌ها و رسانه‌های آمریکایی در این باره تولید شده مراجعه کنیم، به سرعت درخواهیم یافت این ادبیات از این حیث که به ما بگوید هدف واقعی اعمال تحریم‌ها چه بوده و اساسا چه چیز آمریکایی‌ها را متقاعد کرد تحریم‌های خلع سلاحی را بدل به تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده کنند، کاملا شفاف و صریح است. نه مقام‌های دولتی آمریکا و نه رسانه‌ها و تحلیلگران حامی آنها، در آن مقطع، ابهامی در این باره باقی نگذاشته‌اند که هدف اصلی، اثرگذاری بر محیط داخلی ایران، احیا و قدرتمندسازی فتنه سبز و نهایتا محقق کردن اهداف کلان آمریکا در ایران از طریق این جنبش است.

این نوشته تلاش خواهد کرد از خلال یک مطالعه متمرکز بر جزئیات، و مرور و دسته‌بندی کدهایی که جملگی از منابع کاملا آشکار و قابل استناد آمریکایی و اروپایی استخراج شده، نگاهی به پس پرده قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه اعمال شده پس از آن بیفکند و در این باره که فتنه 88 چگونه گزینه تحریم علیه ایران را احیا کرد و به سمت خطرناک‌ترین صورت‌بندی ممکن از فشارهای اقتصادی سوق داد، یک داوری مطمئن به دست دهد.1

بهار 89؛ احساس خطر در واشنگتن
بهار 89 با اوج گرفتن بحث‌ها درباره ضرورت اعمال تحریم‌های جدید علیه ایران در اروپا و آمریکا آغاز می‌شود. نخستین جملات مقام‌های آمریکایی وقتی مردم ایران از تعطیلات نوروزی بازمی‌گشتند چیزی در این حول و حوش بود که وقت تحریم‌های جدید فرارسیده است. چنانکه خواهیم گفت، ماشین بروکراتیک، سیستم رسانه‌ای و دستگاه اطلاعاتی آمریکا کاملا آماده بودند اجرای یک سناریوی از پیش آماده را درباره مرتبط نشان دادن دور جدید تحریم‌ها با برنامه هسته‌ای ایران آغاز کنند. این بازی تقریبا بلافاصله آغاز شد ولی شکل آن به گونه‌ای بود که با کمی دقت می‌شد فهمید بیش از آنکه خود حقیقت داشته باشد، تلاشی برای پوشاندن یک حقیقت مهم‌تر است.  قبل از اینکه ببینیم چگونه در مدت زمانی بسیار کوتاه مذاکرات مربوط به اعمال یکی از تندروانه‌ترین قطعنامه‌های تحریمی شورای امنیت به فرجام رسید، خوب است به یاد بیاوریم بهار 89 در حالی از راه رسید که جریان فتنه در ایران تقریبا به طور کامل توان خود را از دست داده بود. این جریان در 22 بهمن 88 با استفاده از استراتژی‌ای که «اسب تروا» نامیده شد، سعی کرد

غائله 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم‌های بی‌سابقه فرو برد؟
راهپیمایی انقلابی مردم را مصادره کرده و با سوءاستفاده از فضای کارناوالی جشن 22 بهمن، بار دیگر عرض اندام کند. اما شوک ناشی از خیزش مردمی 9 دی به گونه‌ای بود که این جریان در عمل هیچ توفیقی به دست نیاورد و 22 بهمن بدل به یکی از پرشورترین تجمعات ضدفتنه در کشور شد. این امر آنقدر برای طراحان استراتژی اسب تروا مایوس‌کننده بود که به سرعت به جان یکدیگر افتادند و استراتژی جریان خویش را «خر تروا» خواندند. تلاشی بسیار کم‌رمق‌تر و نومیدانه‌تر هم در روزهای منتهی به چهارشنبه آخر سال 88 انجام شد تا شاید در این روز فرصتی برای جبران فضاحت استراتژی اسب تروا پیدا شود. نتیجه بسیار فاجعه‌بارتر بود و شاید برای اولین بار، شهر تهران، یک چهارشنبه آخر سال بسیار آرام را تجربه کرد. این دو تست کاملا ناموفق، تقریبا همه ناظران را متقاعد کرد جریان فتنه سرمایه اجتماعی خود را از دست داده و حتی آن دسته از آشوبگرانی که به طور سازمان‌یافته سعی در رونق دادن به مرده‌ریگ فتنه داشتند، توان خود را به طور کامل از دست داده‌اند. داستان دقیقا از همین نقطه، یعنی جایی آغاز می‌شود که آمریکایی‌ها به این ارزیابی می‌رسند که «پتانسیل‌های داخلی» فتنه 88 پایان یافته و فتنه نیازمند تنفس مصنوعی از بیرون است. نخستین‌بار روز 13 فروردین، باراک اوباما رئیس‌جمهور آمریکا اعلام کرد خواستار آن است که شورای 15 عضوی امنیت سازمان ملل در عرض چند هفته و نه چند ماه قطعنامه تحریم‌های جدیدی را علیه ایران به علت برنامه هسته‌ای‌اش تصویب کند.2 وی این سخنان را در یک کنفرانس مطبوعاتی مشترک با نیکلا سارکوزی رئیس‌جمهور وقت فرانسه بیان کرد.3
روز بعد، اوباما در گفت‌وگو با شبکه تلویزیونی CBS آمریکا گفت: همه مدارک نشان می‌دهد تهران در تلاش برای دستیابی به توان تسلیحات هسته‌ای است. اوباما گفت: ایران با چنین توانایی‌ای می‌تواند زندگی را در خاورمیانه بی‌ثبات کند و رقابت تسلیحاتی را در منطقه به راه اندازد. وی نتیجه گرفت: «من فکر می‌کنم ایده کنونی ادامه افزایش فشارهاست».4

وضع به گونه‌ای بود که ناظران اینگونه ارزیابی کردند که آمریکا آشکارا  و به طرز غیرقابل‌فهمی، «عجله» دارد.5 هیلاری کلینتون، وزیر وقت خارجه آمریکا هم پیش‌بینی کرد شورای امنیت در زمینه تحریم‌های جدید ایران به اجماع خواهد رسید.6
قبل از همه اینها، هاوارد برمن، رئیس کمیته روابط خارجی مجلس نمایندگان آمریکا، یک هفته پیش‌تر، در سخنرانی در صحن مجلس گفته بود: ما به شدیدترین تحریم‌ها و در سریع‌ترین زمان ممکن نیاز داریم.7 خیلی زود اروپایی‌ها هم وارد صحنه شدند و به‌عنوان نمونه آنگلا مرکل صدراعظم آلمان گفت روی قید زمانی زود برای اعمال تحریم‌ها تاکید دارد.۸
پس از همه اینها بود که یک دیپلمات غربی پیش‌بینی کرد نمایندگان 6  قدرت جهانی که در حال بررسی تحریم‌های جدید هستند، هفته آینده کار روی تدوین یک قطعنامه را آغاز خواهند کرد.9

آغاز بازی رسانه‌ای
همچنانکه می‌توان حدس زد، در آغاز، مقام‌ها و حتی رسانه‌های آمریکایی کاملا مراقب بودند چیزی درباره هدف واقعی این تحریم‌ها گفته نشود. پروژه این بود که تاکید شود ایران به دلیل شکست در مذاکرات هسته‌ای تحریم می‌شود و هیچ قصد و غرض دیگری در کار نیست.
بر همین اساس، در یک بازه زمانی بسیار کوتاه، موجی از ادعاهای جدید درباره برنامه هسته‌ای ایران ساخته و به فضای رسانه‌ای تزریق شد. ارائه یک خلاصه دسته‌بندی شده از این ادعاها دشوار است، ولی فهرست زیر حداقل موارد مهم را در بر می‌گیرد:

1- در درجه نخست تاکید غربی‌ها بر این بود که علت عزیمت گروه 1+5 به سمت تحریم‌های جدید، عدم پذیرش طرح انتقال اورانیوم به خارج از ایران با فرمولی غیر از بیانیه تهران است. سه کشور آمریکا، روسیه و فرانسه (گروه وین) در تابستان سال 88 طرحی به ایران پیشنهاد کردند که براساس آن از ایران خواسته می‌شد تقریبا همه موجودی مواد هسته‌ای 5 درصد خود را به خارج بفرستد و در ازای آن، (یک سال بعد) سوخت 20 درصد برای رآکتور اتمی تهران دریافت کند. این پیشنهاد که پیشنهاد وین نامیده شد، پس از آن مطرح شد که ایران به آژانس بین‌المللی انرژی اتمی اطلاع داد به دلیل اتمام سوخت رآکتور تهران که رادیوداروهای لازم برای حدود یک میلیون بیمار را تولید می‌کند، نیاز به خرید سوخت هسته‌ای با غنای 20 درصد دارد. ایران عمدتا به این دلیل که می‌دانست در صورت خروج اورانیوم از کشور هیچ تضمینی برای بازگشت آن چه به شکل سوخت 20 درصد و چه به شکلی دیگر وجود ندارد، این پیشنهاد را نپذیرفت و در عوض در قالب یک توافق سه‌جانبه با برزیل و ترکیه، فرمولی را پیشنهاد کرد که طی آن مواد هسته‌ای از جانب ایران در ترکیه به امانت گذاشته شده و در ازای آن سوخت لازم به ایران فروخته می‌شد. آمریکا بیانیه تهران را رد و اعلام کرد ایران به دلیل نپذیرفتن پیشنهاد وین مستحق تحریم‌های جدید است. این در حالی بود که همانطور که نامه افشا شده لولا داسیلوا، رئیس‌جمهور وقت برزیل به اوباما نشان می‌دهد آنچه در بیانیه تهران مورد موافقت ایران قرار گرفت فاصله چندانی با درخواست آمریکا نداشت. رد بیانیه تهران از سوی آمریکایی‌ها –چنانکه توضیح خواهیم داد- دلیل کاملا روشنی است که ثابت می‌کند قطعنامه 1929 به دلایل غیرهسته‌ای وضع شده والا اگر آمریکا به دنبال توافق هسته‌ای با ایران بود، هیچ دلیلی برای رد بیانیه تهران و در نتیجه اصرار بر اعمال تحریم‌ها، نداشت. آمریکا بیانیه تهران را چنان با عجله رد کرد که تقریبا همه ناظران دانستند برای آمریکا تحریم مهم بوده نه مدیریت ذخایر مواد هسته‌ای ایران.

این موضوع چنان آزاردهنده بود که حتی رسانه‌های غربی هم نتوانستند از کنار آن به سادگی بگذرند. برخی منابع غربی گفتند واقعا باید پرسید آمریکا به چه دلیل پیشنهادی را که خود ارائه کرده رد می‌کند؟10

روزنامه انگلیسی تایمز در توصیف یکی از بهانه‌های آمریکا برای نپذیرفتن بیانیه تهران نوشت:
«مقامات آمریکایی و انگلیسی می‌گویند ایران ممکن است از این فرصت برای شکاف انداختن میان حامیان تحریم که به سختی در یک جبهه گرد آمده‌انداستفاده کند».11
این جمله معنای بسیار مهمی دارد و معنای حقیقی آن این است که غربی‌ها می‌گویند حالا که به هدف اصلی‌شان که ایجاد اجماع برای تحریم ایران است رسیده‌اند، دیگر برای‌شان مهم نیست که ایران با پیشنهاد مبادله سوخت چه می‌کند؛ چرا که در واقع هدف از طراحی کل این فرآیند و ارائه پیشنهاد وین به تهران، تحریم ایران با انگیزه حمایت از فتنه سبز بوده و غربی‌ها به هیچ وجه آنقدرها که ادعا می‌کنند از ذخیره مواد هسته‌ای در ایران نگران نیستند.

برنار والرو سخنگوی وزارت خارجه فرانسه، این موضوع را به خوبی شفاف کرده است:
«نباید خود را فریب داد چون حل مشکل مربوط به رآکتور تحقیقاتی تهران به هیچ‌وجه مشکل مربوط به برنامه هسته ای ایران را حل نمی‌کند».12
توماس شانون سفیر آمریکا در برزیل هم اعلام کرد بیانیه ای که ایران، ترکیه و برزیل امضا کردند برای تضمین شفافیت برنامه هسته‌ای ایران و اعتماد به آن کافی نیست.13
سوزان رایس نماینده آمریکا در سازمان ملل متحد نیز با لحنی آشکارا بهانه‌جویانه گفت: توافقنامه تهران، درباره غنی سازی اورانیوم در ایران سکوت کرده است. تهدید جامعه بین‌المللی برای گسترش تحریم‌ها علیه تهران به علت ادامه برنامه‌های غنی‌سازی اورانیوم در جمهوری اسلامی است.14

نهایتا بیانیه تهران با این استدلال رد شد که اولا ایران باید این توافق را با گروه وین انجام می‌داد نه با ترکیه و برزیل، و ثانیا کم شدن ذخایر مواد 5 درصد ایران تا زمانی که غنی‌سازی ادامه دارد، بی‌فایده است.15
باراک اوباما، رئیس‌جمهور آمریکا روز 26 اردیبهشت آب پاکی را روی دست همه ریخت:
«بیانیه امضا شده میان ایران، برزیل و ترکیه مرا قانع نکرده است، زیرا آنها (برزیل و ترکیه) در متقاعد کردن ایران به تعلیق غنی‌سازی اورانیوم شکست خورده‌اند».
برنارد کوشنر وزیر وقت خارجه فرانسه هم تلاش برزیل و ترکیه را مانعی برای تصویب قطعنامه شورای امنیت ندانست و گفت این مساله حتی ممکن است تصویب قطعنامه را تسریع بخشد.16 جالب است که این همه اصرار بر ضرورت گنجانده شدن تعلیق غنی‌سازی در بیانیه تهران درحالی مطرح می‌شد که این امر حتی در پیشنهاد وین هم وجود نداشت و در آن پیشنهاد صرفا روی کاهش ذخایر مواد 5 درصد ایران تمرکز شده بود نه تداوم غنی‌سازی 5 درصد در ایران. نادیده گرفتن موضوع کاهش ذخایر و اصرار غیرمنتظره بر ضرورت تعلیق غنی‌سازی در ایران، در واقع یک پیام بیشتر نداشت و آن هم این بود که آمریکا می‌خواهد به هر قیمت ممکن بیانیه تهران را رد کند تا راه برای اعمال تحریم‌های شدیدتر باز شود و این پیامی بود که تقریبا همه ناظران به سرعت آن را دریافت کردند.

غائله 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم‌های بی‌سابقه فرو برد؟
اکنون که از منظر روایت تاریخ صدور قطعنامه 1929 و اعمال رژیم تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران به موضوع نگاه می‌کنیم، معلوم می‌شود امضای بیانیه تهران از سوی ایران یک اقدام استراتژیک بود که دست آمریکا را رو کرد و هدف واقعی آن از تلاش برای تحریم ایران را برملا ساخت. اگر ایران این بیانیه را امضا نمی‌کرد آمریکا می‌توانست با اتکا به این بهانه که ایران در مقابل پیشنهاد مبادله مواد هسته‌ای سرسختی کرده اعمال تحریم‌ها علیه ایران را توجیه کند اما امضای بیانیه تهران ناگهان این توجیه را از بین برد و در واقع آمریکا را شوکه کرد. آمریکا که از ابتدا کل این فرآیند را با هدف تحریم ایران آنهم به منظور کمک به جریان فتنه طراحی کرده بود، وقتی با امضای بیانیه تهران از سوی ایران مواجه شد، آشکارا غافلگیر شد و  دیگر نتوانست هدف واقعی خود را پنهان نگه دارد. این بیانیه می‌توانست کل پروژه آمریکا را تخریب کند و آن را از رسیدن به هدف اصلی‌اش که گذاشتن عصایی زیر بغل جریان فتنه بود بازدارد. اما اهمیت کمک به فتنه‌گران برای آمریکا چنان بود که در یک مورد کاملا نادر، همه قول و قرارهای خود با ترکیه و برزیل را زیرپاگذاشت و اعلام کرد این بیانیه را نخواهد پذیرفت و به دنبال اعمال تحریم‌هایی می‌رود که مذاکرات درباره آن به نقاط پایانی رسیده است. رد بیانیه تهران از سوی آمریکا نشان داد هدف اصلی آمریکا فقط اعمال تحریم‌ها با هدف تشدید به‌هم‌ریختگی داخلی در ایران بوده نه هیچ چیز دیگر والا اگر آمریکا تحریم‌ها را با هدف تغییر رفتار هسته‌ای ایران تدارک دیده بود باید بیانیه تهران (یا حداقل مذاکره درباره بیانیه تهران) را می‌پذیرفت و تحریم‌ها را عجالتا منتفی می‌کرد. اعلام تداوم پروژه تحریم پس از قطعنامه 1929 همگان را متقاعد کرد که موضوع هسته‌ای فقط یک بهانه است و آمریکا در پی هدف دیگری است.
2- پس از ماجرای مبادله سوخت، ادعا شد شهرام امیری دانشمند دفاعی ایران، اطلاعات هسته‌ای حساسی را به آمریکایی‌ها ارائه کرده و آنها متقاعد شده‌اند ایران در پی ساخت سلاح هسته‌ای است!

3- سپس آمریکایی‌ها ادعا کردند ایران به طور پنهان دو تاسیسات غیرقانونی جدید برای غنی‌سازی ساخته است.17 اگرچه بعدها روشن شد ایران جز نطنز و فردو هیچ تاسیسات دیگری برای غنی‌سازی ندارد ولی در آن مقطع آمریکا ادعا کرد این اطلاعات را در یک عملیات بسیار محرمانه به دست آورده است. جالب است که این اطلاعات بسیار محرمانه پس از صدور قطعنامه 1929، حتی یک بار هم مورد پیگیری قرار نگرفت!

4- ادعای دیگر این بود که ایران برای القاعده تجهیزات و تسلیحات فراهم می‌کند. این ادعای عجیب و غریب را–که اتفاقا آن هم پس از صدور قطعنامه به تاریخ پیوست- دیوید پترائوس که در آن تاریخ رئیس سرفرماندهی مرکزی آمریکا (سنت کام) بود، بیان کرد. وی در جلسه‌ای خطاب به اعضای کنگره آمریکا گفت:
«ایران به حلقه‌های ارتباطی القاعده و رهبران تروریستی مرتبط با این گروه، کمک می‌کند. برنامه اتمی جمهوری اسلامی به مانعی برخورد کرده و در سال جاری میلادی - سال ۲۰۱۰- ایران قادر به ساخت بمب اتم نخواهد بود.تخمین دقیق اینکه چه زمانی ایران قادر به دستیابی به بمب اتم است، جزو اطلاعات محرمانه و طبقه‌بندی شده است اما برنامه زمانی تعیین شده، با اطلاعات موجود تطابق دارد. جمهوری اسلامی همچنین تسلیحات لازم را برای گروه‌های مرتبط با القاعده یا رهبران آنها فراهم می‌کند».18

5-مساله دیگری که در آن تاریخ و برای تسهیل صدور قطعنامه مطرح شد این بود که برخی رسانه‌های غربی ادعا کردند جامعه اطلاعاتی آمریکا ارزیابی پیشین خود را تغییر داده و رسما اعلام کرده برنامه هسته‌ای ایران را نظامی می‌داند. مرکز نظارت بر منع گسترش تسلیحاتی وابسته به سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا (سیا) گزارشی تحت نام گزارش 721 در این باره تهیه و به کنگره آمریکا ارائه کرد. به گفته منابع آمریکایی این گزارش اولین سند رسمی سیا محسوب می شود که دقیقا تایید می‌کند برنامه هسته‌ای ایران ماهیت نظامی دارد.19 این ارزیابی البته هرگز رسما و علنا منتشر نشد و پس از قطعنامه 1929 مقام‌های اطلاعاتی آمریکا همچنان ارزیابی اطلاعاتی سال 2007 این کشور را تکرار کردند که می‌گفت ایران هنوز تصمیم به ساخت سلاح هسته‌ای نگرفته ولی در حال توسعه زیرساختی است که هر زمان چنین تصمیمی گرفت بتواند در زمان کوتاهی مواد لازم برای یک سلاح را تولید کند. در واقع، پس از صدور قطعنامه روشن شد ارزیابی اطلاعاتی آمریکا تغییر نکرده و این خبرسازی‌ها صرفا با هدف سرعت دادن به تلاش‌ها برای صدور قطعنامه جدید تحریم علیه ایران انجام شده است.

6- ادعای بعدی این بود که اعلام شد ایران تصمیم گرفته به جای تاسیسات افشا شده فردو، به طور پنهان تاسیسات غنی‌سازی جدیدی بسازد. دیوید آلبرایت، رئیس موسسه علوم و امنیت بین المللی، نخستین فردی بود که این ادعا را مطرح کرد. آلبرایت گفت:
 «منطقی است که مظنون باشیم تاسیسات سانتریفیوژ دیگری در دست ساخت است اگر چه مشخص نیست ایران اورانیوم خام برای استفاده در این تاسیسات را از کجا به‌دست می‌آورد. ایران ممکن است در پی مجبور شدن به اعلام وجود تاسیسات فردو تصمیم گرفته باشد برای باز نگه داشتن گزینه‌های هسته‌ای خود تاسیسات غنی‌سازی دیگری را افتتاح کند. منطق حکم می‌کند زمانی که یک تاسیسات فاش می‌شود، یک یا دو تاسیسات دیگر افتتاح شود».20

7- پرده بعدی بازی زمانی آشکار شد که وزارت دفاع آمریکا به طور تقریبا ناگهانی یک ارزیابی جدید از برنامه موشکی ایران منتشر کرد که مدعی بود موشک‌های ایران می‌تواند خاک آمریکا را هدف قرار بدهد! پنتاگون در این گزارش که آشکارا با هدف تهدیدنمایی برنامه موشکی ایران و تشدید فضاسازی‌ها علیه ایران منتشر شده بود، اعلام کرد ایران تا 5 سال آینده برای تولید موشک‌هایی که قادر به هدف قرار دادن خاک آمریکا باشند،آماده خواهد بود.21 این ارزیابی‌ای است که پنتاگون آن را رسما منتشر کرد اما بعدها به فراموشی سپرده شد.22

همه این ادعاها که یکی پس از دیگری در زمانی کوتاه مطرح شد، در واقع نشان می‌داد تلاش پشت پرده وسیعی برای هر چه سریع‌تر اعمال شدن تحریم‌های جدید علیه ایران و هر چه شدیدتر شدن متن آن در جریان است و به همین دلیل در یک تقسیم کار بزرگ همه نهادهای نظامی، اطلاعاتی و سیاسی آمریکا موظف شده‌اند سهم خود را ادا کرده و فضایی ایجاد کنند که آمریکا در بستر آن بتواند اولا شرکای خود را راضی به تدوین یک قطعنامه بسیار رادیکال علیه ایران کند و ثانیا اعضای شورای امنیت را وادار کند به این قطعنامه رای بدهند. همزمان با این فضاسازی‌ها بود که تلاش دیپلماتیک برای راضی کردن اعضای گروه 1+5 به حضور در مذاکرات تدوین پیش نویس قطعنامه جدید، بویژه همراه‌سازی روسیه و چین به‌عنوان دو عضو بی‌میل گروه به این پروژه، آغاز شد و به سرعت اوج گرفت.

غائله 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم‌های بی‌سابقه فرو برد؟

دیپلمات‌ها وارد می‌شوند
کار روی تحریم‌های جدید علیه ایران در نیمه اول بهار 89 رسما آغاز شد. دولت آمریکا اصرار داشت این امر باید هر چه زودتر به نتیجه برسد و به همین دلیل فشار زیادی را به دو کشور روسیه و چین وارد کرد تا هر چه زودتر به مذاکرات تدوین پیش‌نویس قطعنامه بپیوندند. روسیه و چین در آغاز–چنانکه سنت دیرینه چانه‌زنی دیپلماتیک در این کشورهاست- اعلام کردند با تصویب یک قطعنامه تحریم جدید موافقت نخواهند کرد و به جای آن ترجیح می‌دهند مذاکرات با ایران ادامه پیدا کند. بویژه چینی‌ها در روزهای اول در این باره کاملا صریح بودند که با یک قطعنامه جدید موافقت نخواهند کرد. بنابراین تلاش‌ها قبل از هر جای دیگر روی چین متمرکز شد.
نخست باراک اوباما رئیس جمهور آمریکا از هو جین‌تائو رئیس‌جمهور وقت چین خواست در اعمال فشار به ایران بر سر فعالیت‌های هسته‌ای این کشور همکاری کند.23 بلافاصله پس از آن موجی از فشارهای سیاسی و رسانه‌ای علیه چین آغاز شد که هدف از آن آشکارا همراه کردن این کشور با مذاکراتی بود که آمریکایی‌ها به خروجی آن نیاز حیاتی داشتند. در واقع آمریکایی‌ها بهتر از هر کس دیگری می‌دانستند که هم روسیه و هم چین، در صورتی که به میزان کافی تحت فشار قرار بگیرند و به میزان کافی امتیاز دریافت کنند، آماده تعدیل دیدگاه‌های خود درباره هر موضوع بین‌المللی از جمله مساله هسته‌ای ایران هستند. به همین دلیل، چین، هدف فشار رسانه‌ای –سیاسی‌ای قرار گرفت که آمریکایی‌ها می‌دانستند لازم نیست مدت زیادی طول بکشد.

اقدامات زیر که ترکیبی از چماق و هویج است، با سرعتی خیره‌کننده علیه چین به اجرا گذاشته شد:
نخست غربی‌ها سعی کردند چین را در اجلاس گروه 8 منزوی کنند.24 پس از آن تلاش‌هایی برای ساختن پرونده‌های مالی بین‌المللی در زمینه پولشویی علیه چین آغاز شد.25 همچنین چین بلافاصله متهم شد نسبت به مساله بسیار مهم امنیت هسته‌ای بی‌تفاوت است و به همین دلیل ممکن است اساسا به نشست امنیت هسته‌ای واشنگتن (که اردیبهشت 89 برگزار شد) دعوت نشود. اقدامات علیه چین به سرعت رادیکال شد. در گام بعدی چین متهم شد در حال فروش تجهیزات غیرقانونی به ایران است.26 کار داشت بالا می‌گرفت که بالاخره چینی‌ها کوتاه آمدند و در نهایت در روز 31 مارس (11 فروردین) پذیرفتند در مذاکرات درباره تحریم‌های ایران مشارکت کنند.27 تحریم جدید ایران آنقدر برای غربی‌ها با اهمیت بود که حتی صهیونیست‌ها خطوط قرمز معمولا پررنگ  خود در امور نظامی را کنار گذاشته و تلاش کردند در ازای موافقت چین با تحریم‌های ایران مشوق‌های نظامی به این کشور اعطا کنند. ژنرال امیر اشل، رئیس هیات مدیره برنامه‌ریزی ارتش اسرائیل اواخر فروردین راهی چین شد تا با مقامات ارشد تشکیلات دفاعی این کشور دیدار کند. اشل که مسؤول برنامه‌ریزی راهبردی و امور خارجی در ارتش اسرائیل بود، گفت امیدوار است بتواند دیدگاه اسرائیل درباره حرکت ایران به سمت توانمندی‌های نظامی هسته‌ای را برای طرف‌های چینی تبیین کند. پیش از او، عاموس یادلین، رئیس اطلاعات نظامی اسرائیل به پکن سفر کرد و رسانه‌های غربی نوشتند او در این سفرجزئیات پیشرفت ایران به سمت سلاح‌های  هسته‌ای را برای میزبانان خود بازگو کرده است. همچنین سخنگوی ارتش چین هم با همتایان خود در اسرائیل ملاقات کرد.28

نتیجه این تلاش‌های بسیار فشرده، چیزی بود که سوزان رایس نماینده وقت آمریکا در سازمان ملل آن را در یک جمله خلاصه کرد:
 «چین موافقت کرده است در گفت وگوهای نیویورک درباره تحریم جدید ایران شرکت کند و این نشانه پیشرفت است».29
همزمان، پروژه‌ای مشابه که البته بیشتر روی تشویق تمرکز داشت تا تهدید، درباره روسیه اجرا شد. پس از مخالفت‌های کمرنگ ولی با اهمیت روسیه با ملحق شدن به فرآیند تدوین پیش‌نویس قطعنامه، آمریکایی‌ها یک معامله بزرگ به روسیه پیشنهاد کردند که کاملا روشن بود مسکو توان مقاومت در مقابل آن را نخواهد داشت. آن معامله بزرگ، نهایی کردن پیمان نیو استارت میان روسیه و آمریکا با هدف محدود کردن سلاح‌های هسته‌ای استراتژیک بود که روز 19 فروردین 89 (8 آوریل 2010) میان دو طرف امضا شد.

یک مقام آمریکایی همان ایام  تصریح کرد معاهده کاهش تسلیحات هسته‌ای آمریکا و روسیه، راه را برای مهار فعالیت‌های ایران و کره‌شمالی هموار می‌کند. بنا به گفته او، «براساس این معاهده دو قدرت بزرگ هسته‌ای هر کدام شمار کلاهک‌های هسته‌ای راهبردی خود را از 2200 کلاهک به 1550 کلاهک کاهش خواهند داد و محدودیت‌هایی درباره موشک‌ها و پرتاب‌کننده‌ها اعمال خواهند کرد».30

اعطای امتیازی چنین بزرگ به روسیه که در واقع به معنای به رسمیت شناخته شدن آن از سوی آمریکا به عنوان تنها قدرت هسته‌ای رقیب بود، نشان می‌داد آنچه آمریکا از روسیه می‌خواهد هم بسیار بزرگ است. در واقع کاملا منطقی است که فکر کنیم آمریکایی‌ها می‌دانستند محتوایی که آنها در قطعنامه 1929 در پی تصویب آن هستند چنان هراس‌آور است که روسیه جز در ازای گرفتن یک امتیاز بزرگ راضی به همراهی با آن نخواهد شد. به همین دلیل، زمان بندی امضای پیمان نیواستارت را به گونه‌ای تنظیم کردند که بتوان از آن به عنوان یک برگ تمام‌کننده در مذاکرات با روسیه برای جلب موافقت این کشور با قطعنامه 1929 – که بنا بود معمار سنگین‌ترین و پیچیده‌‌ترین رژیم تحریم‌ها علیه یک کشور عضو سازمان ملل باشد- بهره برد؛ و این اتفاقی است که دقیقا رخ داد. روس‌ها پس از امضای پیمان نیواستارت تقریبا بدون بحث و حاشیه، به مذاکرات درباره تدوین قطعنامه ملحق شدند.

یک نکته مهم در اینجا این بود که آمریکایی‌ها برای جلب رضایت اعضای دائم شورای امنیت مجبور به مراعات یک ملاحظه ظریف بودند و آن هم اینکه چیز زیادی درباره نیت واقعی خود از اعمال این تحریم‌ها که همان تقویت جریان فتنه در ایران بود، نگویند چرا که می‌دانستند در صورتی که این موضوع آشکارا بیان شود، آن وقت همراه کردن بسیاری از کشورها با این تحریم‌ها بشدت دشوار خواهد شد. به همین دلیل آمریکا تلاش می‌کرد تاکید کند قطعنامه 1929 یک قطعنامه مرتبط با پروژه‌های عدم اشاعه و با هدف جلب همکاری ایران در موضوع هسته‌ای است اما همزمان مکررا به این موضوع اشاره می‌شد که اقدامات اصلی آنهایی نیست که درون قطعنامه مورد اشاره قرار گرفته بلکه تحریم‌های اصلی پس از صدور قطعنامه و به طور یکجانبه از سوی آمریکا و کشورهای اروپایی اعمال خواهد شد.

نتیجه همه این تلاش‌ها این بود که در نهایت هیلاری کلینتون در هفته دوم فروردین اعلام کرد 5 کشور عضو دائم شورای امنیت پذیرفته‌اند در مذاکرات درباره تحریم‌های ایران مشارکت کنند31 و به این ترتیب مذاکرات برای تدوین پیش‌نویس قطعنامه آغاز شد.

در کنار تلاش‌ها برای راضی کردن 5 عضو دائم شورای امنیت، واشنگتن سعی فراوانی هم برای جلب نظر 10 عضو غیردائم شورای امنیت به خرج داد تا آنها را نیز به همراهی با پروژه خود وادار کند. البته در این مورد، کار چندان دشوار نبود. به جز 3 کشور ترکیه، برزیل و لبنان که هر کدام دلایل خاص خود را برای عدم موافقت با تحریم‌های جدید داشتند، آمریکا در جلب نظر بقیه اعضای شورای امنیت با دشواری خاصی روبه‌رو نبود. آمریکایی‌ها با اینکه می‌دانستند برزیل و ترکیه، به دلیل دلخوری شدید از آمریکا در ماجرای نپذیرفتن مفاد بیانیه تهران، به این قطعنامه رای نخواهند داد اما همه تلاش خود را کردند تا این دو کشور را وادار کنند به جای رای مخالف، رای ممتنع بدهند. به عنوان مثال درباره برزیل آمریکایی‌ها تلویحا گفتند موضعی که برزیل درباره این قطعنامه خواهد گرفت نقش مهمی در بررسی درخواست عضویت دائم آن در شورای امنیت خواهد داشت. جیمز روبین، یکی از دستیاران سابق کلینتون در این باره نوشت:
آمریکا باید به برزیل بگوید موضعی که در موضوع ایران می‌گیرد، برای تلاش‌های برزیل جهت حضور در کرسی دائم شورای امنیت، سرنوشت‌ساز است.32

نکته‌ای که نمی‌توان این بحث را بدون توجه به آن به پایان برد، این است که رژیم صهیونیستی هم نقش مهمی در تمهید مقدمات قطعنامه 1929 ایفا کرد. مطابق یک تقسیم کار سنتی میان آمریکا و اسرائیل، جنس ایفای نقش صهیونیست‌ها در دیپلماسی بین‌المللی علیه ایران اغلب به شکل بازی با گزینه نظامی است. عموما از طریق افزایش و گاهی هم از طریق کاهش تهدید نظامی، اسرائیلی‌ها تلاش می‌کنند فضای بین‌المللی علیه ایران را به سمت مطلوب خود سوق بدهند. در واقع آسیب‌پذیری نه چندان منطقی غربی‌ها بویژه اروپا، در مقابل تهدید حمله به ایران از سوی اسراییل، همواره یکی از عوامل تعیین‌کننده در کیفیت و زمان تصمیماتی است که این کشورها درباره ایران گرفته‌اند. در آستانه قطعنامه 1929 هم به طور کاملا قابل پیش‌بینی صهیونیست‌ها سعی کردند از طریق تشدید لفاظی‌های نظامی خود، جهان و بویژه اروپا را از تبعات عدم موافقت با تحریم‌های شدید علیه ایران بترسانند. در سطح رسمی - و در یکی از جالب‌ترین موارد - افرایم سنه، معاون وزیر جنگ رژیم صهیونیستی، تاریخی معین برای حمله به ایران تعیین کرد.

وی در خرداد 1389، پیش‌بینی کرد اسرائیل تاپیش از نوامبر سال جاری میلادی به ایران حمله خواهد کرد. سنه گفت:
چنانچه آمریکا و متحدانش در زمینه اعمال تحریم‌های فلج‌کننده به منظور تضعیف ارکان رژیم ایران اقدامی نکنند، اسرائیل تا پیش از نوامبر سال جاری به ایران حمله خواهدکرد. احتمالا ایران تا سال 2011 موفق به تولید بمب هسته‌ای خواهد شد. بنا به دلایل عملی، در صورت عدم اعمال تحریم‌های واقعی، اسرائیل منتظر یک زمستان دیگر نخواهد ماند.33
مجموعه این تلاش‌ها شرایطی را ایجاد کرد که خروجی آن صدور قطعنامه 1929 دقیقا در روز 25 خرداد 1389 (تقریبا مقارن با سالگرد انتخابات 88) بود؛ قطعنامه‌ای که هدف اعلامی آن با آنچه غربی‌ها واقعا از صدور آن در سر داشتند، فرسنگ‌ها فاصله داشت.

غائله 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم‌های بی‌سابقه فرو برد؟
اصل داستان: دیالکتیک فتنه و تحریم
با وجود ظاهرسازی بی‌سابقه آمریکا، اروپا و اسرائیل درباره هدف قطعنامه 1929 و تلاش به ظاهر وسیع برای مرتبط نشان دادن آن با سیاست هسته‌ای ایران، مرور روند تحولات و مطالعه مجموعه اظهارات و تحلیل‌های منابع و مقام‌های غربی در فاصله زمانی فروردین 89 تا روز تصویب قطعنامه، حاوی نشانه‌های بسیار روشنی است در این باره که هدف اصلی این قطعنامه ایجاد نوعی دیالکتیک (رفت و برگشت/ بده بستان) با جریان فتنه در ایران بوده است. این موضوعی نیست که غربی‌ها آن را پوشیده نگه داشته باشند، اگرچه تاکنون طی فرآیندی که می‌توان آن را نوعی سانسور سیستماتیک حقیقت خواند، هیچ یک از تاریخ‌نگاران برنامه هسته‌ای ایران در اروپا و آمریکا، به اندازه کافی برای استخراج حقایق مرتبط با این موضوع کوشش نکرده‌اند. قطعنامه 1929 برجسته‌ترین سند در تاریخ هماوردی و رقابت راهبردی ایران و آمریکاست که نشان می‌دهد عامل اصلی شکل‌دهنده به سیاست آمریکا درباره ایران ارزیابی آن از موقعیت جریان غربگرا در ایران، و تنگناها، نیازمندی‌ها و فرصت‌های آن است. این اصل بنیادینی است که می‌توان آن را از همین حالا به عنوان نتیجه این پژوهش تلقی کرد.

مقام‌ها، تحلیلگران و رسانه‌های غربی به اندازه کافی درباره هدف این قطعنامه صریح بوده  و اطلاعات در اختیار ما گذاشته‌اند. نگاه به سرجمع ادبیات تولید شده حول و حوش این قطعنامه، تردیدی در این باره باقی نمی‌گذارد که غربی‌ها وقتی در آغاز سال 1389 به فکر بازنگری راهبرد خود در قبال ایران افتادند و سپس در چارچوب این بازنگری راهبردی، قطعنامه 1929 و به دنبال آن سیلی از تحریم‌های یک‌جانبه کاملا بی‌سابقه در جهان را علیه ایران اعمال کردند، در واقع محیط داخلی ایران را هدف گرفته بودند نه برنامه هسته‌ای ایران را. اگرچه این قطعنامه به طور کامل از هدفگذاری‌های خلع سلاح و عدم اشاعه خالی نیست ولی این هدف‌ها درواقع هدف‌های ثانوی آن محسوب می‌شود. هدف اولی و ذاتی 1929:

تقویت جریان فتنه در ایران
افزایش اقبال اجتماعی به سمت آن
کاهش توان مقاومت نظام در مقابل این جریان
بوده است. این خلاصه‌ترین بیان ممکن از نتیجه‌ای است که تفحص در نیات واقعی آمریکا از طراحی پروژه تحریم‌های فلج‌کننده علیه ایران به ما نشان می‌دهد ولو اینکه می‌دانیم تحلیل دیالکتیک میان جریان فتنه و قطعنامه 1929 در واقع بسیار پیچیده‌تر از آنی است که ممکن است در ابتدا به نظر برسد.
دسته‌بندی زیر، یکی از چند روش متنوعی است که می‌تواند ابعاد این بده‌بستان متقابل را روشن کند.

1- هدایت فشار تحریم به سمت زندگی روزمره مردم؛ مؤثرترین روش احیای فتنه
نخستین و مهم‌ترین استدلالی که حامیان تحریم‌های جدید در آمریکا مطرح و با تکیه بر آن نتیجه گرفتند که ضرورت دارد در آن مقطع تحریم‌های بی‌سابقه اقتصادی علیه ایران اعمال شود، این بود که حامیان تحریم عقیده داشتند اگر فشارهای اقتصادی روی زندگی روزمره مردم در ایران متمرکز شود، نارضایتی ناشی از آن می‌تواند بدل به سرمایه اجتماعی برای جریان فتنه شود. رویگردانی مردم از جریان فتنه و خالی شدن محسوس خیابان‌ها به طرز عجیبی آمریکایی‌ها را آزار می‌داد. روش‌های رسانه‌ای و عملیات روانی نیز نتوانسته بود تاثیری بر بی‌اعتنایی و بلکه تنفر مردم نسبت به این جریان که پس از 9 دی روزبه‌روز تشدید شد، بگذارد. در نتیجه آمریکایی‌ها به این جمع‌بندی رسیدند که وارد کردن فشار اقتصادی بسیار شدید و بی‌سابقه تنها روشی است که می‌تواند مردم را مجددا به خیابان‌ها کشانده و سبد خالی شده سرمایه اجتماعی فتنه را پر کند. تغییر ماهیت رژیم تحریم‌ها از تحریم‌های عدم اشاعه به سمت تحریم‌های اقتصادی، دقیقا ناشی از این تحلیل بود که جریان فتنه در ایران به رنج کشیدن اقتصادی مردم نیاز دارد. روزنامه وال استریت ژورنال این موضوع را اینگونه روایت کرده است:
رهبران مخالفان دولت جمهوری اسلامی می‌گویند دامنه اعتراض‌های مردمی را فراتر برده و بر سیاست‌های غلط اقتصادی محمود احمدی‌نژاد و دولت او متمرکز خواهند کرد. مهدی کروبی که در انتخابات خردادماه سال جاری حضور داشت، ضمن ادامه انتقاد به انتخابات مخدوش، سیاست‌های ضعیف اقتصادی محمود احمدی‌نژاد را هم زیر سوال برد. میرحسین موسوی، دیگر رهبر مخالفان ایران هم خواهان گسترش دامنه نارضایتی به تمامی اقشار جامعه شد و بویژه بر سیاست‌های غلط اقتصادی احمدی‌نژاد تاکید کرد.34
نویسنده این مقاله ادامه می‌دهد:
تحلیلگران می‌گویند با توجه به سرکوب معترضان، رهبران مخالفان تلاش می‌کنند سیاست‌های خود را تغییر داده و آن را به فازی دیگر تبدیل کرده و بویژه بر سیاست‌های اقتصادی تاکید کنند. تئودور کاراسیک35، مدیر بخش تحقیق و گسترش موسسه تحلیل نظامی خاورمیانه و خلیج فارس در دوبی می‌گوید:«موضوع اقتصاد همیشه در بحث مخالفان بوده است اما حالا تلاش دارند بیشتر از آن حرف بزنند».36
این تحلیل به‌خوبی نشان می‌دهد آمریکا نیاز سران فتنه به اینکه مردم به لحاظ اقتصادی تحت فشار قرار بگیرند را به خوبی درک کرده و تلاش کرد در قطعنامه 1929 به آن پاسخ بدهد. در واقع در آن مقطع روشن بود که شعارهای پیشین این جریان از جمله ادعای تقلب به کلی خاصیت و کارایی خود را از دست داده و اگر فتنه‌گران نتوانند راهی جدید برای جلب توجه افکار عمومی پیدا کنند، دیگر شانسی برای بقا نخواهند داشت. به این ترتیب بود که راهبردی شکل گرفت که می‌توان آن را بازگشت از دریچه اقتصاد خواند، منتها این بار آمریکایی‌ها بودند که به نیابت از دوستان داخلی شان بار اجرای این راهبرد را به دوش کشیدند:
اقتصاد بیشتر و بیشتر دولتی شده ایران، زیر تحریم‌های سازمان ملل و آمریکا بشدت متزلزل و منزوی خواهد شد. کارشناسان اقتصادی بالا رفتن نرخ تورم را ناشی از ولخرجی‌های شدید اخیر دولت37 ارزیابی می‌کنند. آنها هشدار داده‌اند سوبسید‌های سنگین روی مواد غذایی و بنزین که قرار است در 5 سال آینده کم شود، می‌تواند به افزایش شدید تورم منتهی شود و این می‌تواند راهی برای ورود مخالفان باشد.38
در واقع ایده اصلی آمریکا این بود که تحریم موثرترین کمکی است که می‌توان به فتنه سبز در ایران کرد:
توان گروه‌های اپوزیسیون ایران برای تغییر رفتار مقامات این کشور کافی نیست. به همین علت است که غرب باید همزمان تهدیدهای چند باره خود در اعمال تحریم‌های سخت علیه ایران را نیز به منصه ظهور بگذارد. در واقع، تنها با اتخاذ این سیاست است که می‌توان باور کرد غرب در زمینه شکل‌گیری صلح و استیفای حقوق بشر در منطقه خاورمیانه جدی است. با این همه انقلاب سبز ایران می‌تواند در این ارتباط انگیزه جدیدی ایجاد کند. اپوزیسیون ایران در این میان در تلاش است به اصول خود پایدار بماند. برخلاف آن دسته از ایرانیان -از جمله ایرانی های تبعیدی به خارج- که همواره و امیدوارانه بر این باورند رژیم فعلی ایران در زمانی قابل پیش‌بینی سرنگون خواهد شد اما این امید برای اپوزیسیون داخل کشور بیشتر به یک یاس و ناامیدی می‌ماند.39
نویسنده مجله تایم تصریح می‌کند دولت اوباما ایجاد شکاف میان مردم و حاکمیت را هدف اصلی خود از قطعنامه 1929 قرار داده است:
اگرچه تحریم‌ها چندان موثر نبوده‌اند، اما دولت اوباما امیدوار است اقدامات جدیدی که منافع طبقه حاکم ایران را هدف قرار داده، منجر به بروز شکاف عمیقی میان مردم و حاکمیت شود، بویژه‌که جنبش مخالفان درصدد است از معضلات رو به افزایش اقتصادی، برای فربه‌تر کردن و منسجم‌تر ساختن بدنه مخالفان رژیم بهره بگیرد و این چالش را تبدیل به فرصت کند.40

عباس میلانی هم در بحبوحه تصویب تحریم‌ها، این موضوع را تایید می‌کند:
به نظر من این مشکل هیچ راه‌حل نظامی ندارد. به نظر من کوته‌فکری است که تصور کنیم این مساله راه حلی نظامی دارد. تنها راه‌حل این مساله زمانی است که رژیمی دموکراتیک در ایران بر سر کار بیاید. خوشبختانه بیشتر عناصر برای تحقق این مساله در داخل ایران موجود است و اوضاع بین‌المللی مطلوب و حمایت‌های بین‌المللی می‌تواند کمک کند تا این عناصر قوی‌تر ظاهر شوند.41
جان بولتون که تا زمان صدور قطعنامه 1835 نماینده آمریکا در سازمان ملل و مذاکره‌کننده ارشد در تدوین تحریم‌ها بود، به روشنی می‌گوید این فتنه 88 در ایران بود که گزینه تحریم ایران را که بیش از دو سال از دستور کار خارج شده بود، مجددا به روی میز برگرداند. بولتون می‌گوید:
ما باید درک کنیم که این مسابقه بین ایران است که می‌خواهد به توانایی تسلیحات هسته‌ای دست یابد و تحریم‌هایی که می‌خواهد این روند را آهسته کند. رئیس جمهور آمریکا گفته است می‌خواهد فشارها به ایران افزایش یابد تا گام به گام اتفاقی که می‌افتد ملاحظه شود. ایرانی‌ها منتظر این افزایش فشار نیستند. آنها در دو سال گذشته زیاد تحت فشار قرار نگرفتند. ایرانی‌ها بسیار به خط انتهای دستیابی به تسلیحات هسته‌ای نزدیک شدند و تحریم‌ها نیز در پشت سر جا مانده است.42

اشاره جان بولتون به روند طی شده بین سال‌های 1387 تا 1389 است. شورای امنیت، آخرین قطعنامه تحریم علیه ایران با نام 1835 را در سال 1387 صادر کرد. 1835 پنجمین قطعنامه‌ای بود که با صحنه‌گردانی دولت آمریکا در فاصله سال‌های 84 تا 87 علیه ایران صادر شد. در بهار 1387 (یک سال مانده به انتخابات ریاست جمهوری در ایران) ارزیابی آمریکا این بود که رژیم تحریم‌ها در کند کردن روند برنامه غنی‌سازی ایران ناموفق بوده است. روزی که اولین قطعنامه در فوریه 2007 علیه ایران صادر شد، ایران تنها 164 ماشین در نطنز داشت اما روزی که پنجمین قطعنامه صادر می‌شد ایران حدود 8000 ماشین در نطنز نصب کرده بود. معنای این اتفاق از دید استراتژیست‌های آمریکایی این بود که اگر هدف تحریم‌ها کند کردن برنامه هسته‌ای ایران بوده، در تحقق این هدف ناکام مانده است. در واقع، در آن مقطع کارآمدی گزینه تحریم عمیقا زیر سوال رفته بود. این ارزیابی، همزمان بود با افزایش شدید نیاز منطقه‌ای آمریکا به ایران (که منجر به مذاکرات مستقیم ایران و آمریکا درباره عراق شد) از یک سو، و از سوی دیگر، اطمینان نسبی نسبت به اینکه وضعیت داخلی ایران کاملا باثبات است. نتیجه ترکیب این عوامل با هم این شد که درسال 87 نوعی چرخش راهبردی در استراتژی آمریکا درباره ایران ایجاد شد. نخست خاویر سولانا در بهار 87 به ایران آمد و طرحی به ایران ارائه کرد که در آن برای اولین بار تعلیق غنی‌سازی از فهرست پیش‌شرط‌های مذاکره با ایران حذف شده و در خواست فریز (عدم گسترش تاسیسات) جای آن را گرفته بود. دوم، آمریکایی‌ها که تا آن زمان به دلیل عدم تعلیق تاسیسات غنی‌سازی در مذاکرات با ایران شرکت نمی‌کردند، تصمیم گرفتند برای اولین بار مستقیما در مذاکرات با ایران حاضر شوند. در واقع مقاومت حدودا 2/5 ساله ایران، آمریکا را وادار کرد راهبرد یک مسیره فشار را موقتا کمرنگ کرده و یک راهبرد تعاملی‌تر را به جای آن بنشاند. مذاکرات ژنو 1 در اول اکتبر 2008 (پاییز 1387) در چارچوب این راهبرد جدید انجام شد و ویلیام برنز معاون وزیر خارجه آمریکا به نمایندگی از این کشور –برای اوین بار- مستقیما در آن شرکت کرد. دیپلمات‌هایی که با موضوع مرتبط بوده‌اند مکررا برای نویسنده گفته‌اند که نماینده آمریکا در آن مذاکرات مودب‌ترین عضو جلسه بود. در مذاکرات ژنو 1 که براساس طرح خرداد 87 سولانا انجام شد تصمیم گرفته شد دور بعدی مذاکرات یک ماه دیگر یعنی اول نوامبر برگزار شود. اینجا بود که همه چیز ناگهان دگرگون شد. تیم غربی که تا آن زمان حریصانه در پی مذاکره و توافق با ایران بود، به یکباره میز مذاکره را ترک کرد و تا یک سال بعد از آن بازنگشت. مذاکرات ژنو 2 که قرار بود یک ماه بعد برگزار شود، یک سال بعد در اول اکتبر 2009 برگزار شد. آن زمان این پرسش به طور جدی وجود داشت که چه چیز به یکباره رفتار مذاکراتی غربی‌ها را تغییر داد و مذاکرات را در زمانی چنین طولانی به تعطیلی کشاند؟ پاسخ این پرسش را محمدعلی ابطحی در اعترافاتش (پس از دستگیری در فتنه 88) داده است.

ابطحی از قول مهدی هاشمی می‌گوید این اصلاح طلبان بودند که به اوباما پیغام دادند تا زمان انتخابات ریاست جمهوری در ایران صبر کند و مطمئن باشد در این انتخابات دوستانش در ایران به جای دولت محمود احمدی‌نژاد سر کار خواهند آمد. ظاهرا آمریکا که سخت احساس ضعف می‌کرد و در حال گرفتن یک تصمیم تاریخی برای کوتاه آمدن در مقابل ایران بود، این پیام را عمیقا جدی گرفت و تلاش کرد با کمک به پروژه تبدیل انتخابات به کودتا از فروغلطیدن در باتلاق امتیازدهی به ایران اجتناب کند. تعبیری که من همواره در این باره به کار برده‌ام این است که آمریکایی‌ها به مدت یک سال مذاکراتی را که عمیقا به آن نیاز داشتند تعطیل کردند تا به فتنه 88 در ایران زمان بدهند و انرژی‌ای را که باید در این مدت صرف مذاکره با ایران می‌شد صرف تقویت فتنه کنند. فتنه 88 یک گزینه بسیار مهم به نام «بی‌ثباتی داخلی» در سبد خالی شده گزینه‌های آمریکا علیه ایران قرار داد و طبیعی بود که آمریکایی‌ها به هیچ‌وجه نمی‌خواستند بدون امتحان کردن این گزینه، به دیپلماسی در مقابل ایران ادامه بدهند. وقتی جان بولتون درباره از روی میز کنار رفتن گزینه تحریم به مدت دو سال سخن می‌گوید، در واقع به این رویدادها اشاره دارد. نگاهی به این روند تاریخی، هیچ تردیدی در این باره باقی نمی‌گذارد که فتنه اولا گزینه تحریم را که از روی میز برداشته شده بود مجددا به روی میز آورد و ثانیا ماهیت تحریم‌ها را از حوزه‌های هسته‌ای و عدم اشاعه دور کرده و به سمت تحریم‌های فلج‌کننده ناظر به زندگی اقتصادی روزمره مردم نزدیک کرد. در واقع ساده‌اندیشی محض است اگر کسی تصور کند خیانت فتنه 88 صرفا آتش زدن تعدادی سطل آشغال در یکی، دو شهر ایران بوده است. خیانت اصلی فتنه آن بود که استراتژی فشار بر ایران را که ناکارآمدی آن اثبات شده و تا حد قابل توجهی از روی میز برداشته شده بود، مجددا هم احیا کرد و هم به سمت خطرناک‌ترین حوزه‌های اقتصادی سوق داد.

«کنث کاتزمن» کارشناس  ارشد تحریم‌ها و مشاور کنگره آمریکا موضوع را اینگونه جمع‌بندی کرده است:
این اجماع وجود دارد که تحریم‌ها در تقویت کسانی که همچنان فکر می‌کنند رژیم ایران باید روابط خود را با جهان خارج حفظ کند، اینکه ایران نباید خود را منزوی کند و اینکه نباید به کشوری مطرود تبدیل شود نقش دارند. اختلاف‌نظری که وجود دارد بر سر این موضوع است که آیا باید ایده تعامل را کنار گذاشت و فقط تحریم، مجازات و محدود کردن را دنبال کرد یا اینکه همزمان با تحریم‌ها باید به دنبال راه‌هایی برای تعامل با رژیم کنونی بود.43

2- جلوگیری از رکود فتنه سبز با ابزار تحریم‌های اقتصادی علیه مردم
در فاصله فروردین تا خرداد 1389، همزمان با شروع و تقویت گفتمان تحریم در محافل غربی، یکی از نگرانی‌هایی که آشکارا ابراز می‌شد این بود که جنبش سبز در ایران در حال افول است و باید برای جلوگیری از این موضوع راهی پیدا کرد. این امر به تدریج به یکی از قدرتمند‌ترین انگیزه‌های اعمال تحریم‌های اقتصادی شدید علیه ایران تبدیل شد. کاتزمن می‌گوید:
اکنون بخشی از مشکل ممکن است درگیر شدن ایران با جنبش اپوزیسیون داخلی باشد. موقعیت سیاسی داخلی ایران به دنبال انتخابات جنجالی ژوئن گذشته اکنون عاملی جدید در محاسبات به شمار می‌رود. این مسأله زمانی که مراسم تحلیف باراک اوباما برگزار شد و او این رویکرد تازه را مطرح کرد وجود نداشت، اگرچه جنبش اپوزیسیون در چند ماه گذشته تا حدودی خاموش شده است اما این مسأله هنوز یک عامل تعیین‌کننده است و شما در لایحه کنگره علیه ایران قطعا شاهد آن هستید.44

بویژه، یکی از روش‌هایی که غربی‌ها درباره کارآمدی آن در احیای جنبش رو به موت سبز تقریبا هیچ تردیدی نداشتند این بود که دولت در ایران در حالی که مجبور به پرداخت یارانه نقدی به ملت است دچار بحران درآمد شود و این به نوبه خود جنبش سبز را در موقعیت بهتری برای انتقاد از نظام قرار داده و به این ترتیب به احیای آن کمک کند. یک پژوهشگر ارشد اروپایی در این باره گفته است:
مسأله حذف یارانه‌ها حوزه سیاسی در ایران را مورد حمله قرار داده است. محافظه‌کاران میانه‌رو از پیامدهای تورمی چنین سیاستی نگران هستند و این درحالی است که سبزها بدون شک امیدوارند این تدابیر به جنبش‌های اعتراضی بیشتر که بتواند آنها را بار دیگر احیا کند منجر شود. در این شرایط است که کشورهای غربی به تحریم های جدید اقتصادی علیه ایران فکر می‌کنند.45
یکی از روش‌هایی که آمریکایی‌ها تصور می‌کردند با ضریب اطمینان بالا در احیای فتنه موفق خواهد بود، چیزی است که خود آن را تشدید به هم ریختگی داخلی ایران می‌خواندند. پیش از صدور قطعنامه 1929 منابع آمریکایی این موضوع را فاش کردند که آمریکا قصد دارد بلافاصله پس از صدور قطعنامه، تحریم‌های یکجانبه بسیار شدیدی را علیه ایران اعمال کند که قطعا محیط داخلی ایران را درگیر التهابی جدی خواهد کرد.  این منابع تشدید این به هم ریختگی را یکی از هدف‌های اصلی این قطعنامه اعلام کردند:
تحریم‌های خصوصی و یکجانبه واقعا گزنده و آزاردهنده خواهد بود. فرار ایران از این فشارها هم فضا را برای فشارهای بعدی آماده می‌کند. یک مقام رسمی می‌گوید: «اگر فقط روی اجرای بد تحریم‌ها تمرکز کنید، شاید نتوانید تاثیر آن را ببینید ولی به هر حال، برهم زده شدن رفتار طرف تحت فشار و محیط داخلی آن را می‌توانید ملاحظه کنید».46

بر این اساس، تحریم‌ها به گونه‌ای برنامه‌ریزی شده بود که آمریکا از تاثیر شدید آنها تقریبا به طور کامل مطمئن شود:
تحریم‌های جدید علیه ایران در صورت اجرایی شدن تأثیر قابل‌ملاحظه‌ای بر جمهوری اسلامی ایران بر جای خواهد گذاشت.47

غائله 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم‌های بی‌سابقه فرو برد؟
3- فتنه 88 ؛ کمک راهبردی به آمریکا برای اجماع‌سازی جهانی علیه ایران

در حین تلاش برای کشف دیالکتیک متقابل فتنه و تحریم، به سرعت روشن می‌شود یکی از مهم‌ترین کمک‌هایی که فتنه 88 به استراتژی خصمانه آمریکا علیه ایران کرد این بود که آمریکا را در موقعیت بسیار بهتری برای توطئه‌چینی علیه ایران در سطح بین‌المللی قرار داد. آمریکایی‌ها این فرصت را کاملا مغتنم شمردند و  از آن برای متقاعد کردن بسیاری از کشورهای جهان برای اعمال تحریم‌هایی که برخی از آنها آشکارا ضد انسانی بود، استفاده کردند. هیچ تردیدی وجود ندارد که اگر فتنه 88 به معنای متهم کردن دروغین نظام به تقلب و همچنین اردوکشی غیرقانونی خیابانی رخ نداده بود آمریکا هرگز در موقعیتی قرار نمی‌گرفت که بتواند تحریم‌هایی حتی شبیه به آنچه در قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه آن آمده را علیه ایران اعمال کند. این فتنه 88 بود که به آمریکا جرأت و توان چنین جنایتی را علیه ملت ایران اعطا کرد. هیلاری کلینتون وزیر وقت خارجه آمریکا یکی از کسانی است که به صراحت و در همان مقطع درباره این موضوع سخن گفته است. کلینتون در گفت‌وگو با روزنامه انگلیسی فایننشال تایمز در دفتر بزرگش در واشنگتن شرح می‌دهد که فتنه 88 چگونه به آمریکا مجال داده تا استراتژی خصمانه خود علیه ایران را بر تکیه‌گاهی جدید استوار کند:
آنچه طی سال گذشته در ایران شاهد آن بوده‌ایم این است که تعداد هر چه بیشتری از کشورها به همان نتیجه‌ای می‌رسند که آمریکا رسیده است و آن اینکه ایران مجهز به تسلیحات هسته‌ای برای منطقه و فراسوی ان بسیار خطرناک و بر هم زننده ثبات است. هدف از تحریم‌ها متقاعد کردن ایران به آغاز مذاکرات واقعی مبتنی بر حسن‌نیت درباره برنامه هسته‌ای آن است.48

4- کاهش توان مقاومت ایران؛ نتیجه‌گیری راهبردی آمریکا

 از فتنه 88
درک آمریکا از تغییرات در وضعیت قدرت ملی ایران در اثر حوادث سال 88 از جمله مهم‌ترین عواملی بود که آمریکا را متقاعد کرد باید اعمال تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی علیه ایران را در دستور کار خود قرار دهد. ارزیابی آمریکا در ابتدای سال 1389 این بود که تحولات سال 88 روابط مردم و نظام را بشدت بحرانی کرده و در نتیجه دیگر حمایت سابق از برنامه هسته‌ای در میان مردم وجود ندارد. کاهش حمایت مردم از تصمیمات نظام در حوزه‌های امنیت ملی بویژه موضوع هسته‌ای از نظر آمریکا به این معنا بود که توان مقاومت ایران در مقابل فشارها هم افت کرده و در نتیجه اگر فشارها تشدید شود می‌توان امتیازهای بسیار بزرگی از ایران گرفت. مارک والاس از مقام‌های وزارت خارجه آمریکا در دوره ریاست‌جمهوری جورج بوش که در آن تاریخ ریاست پروژه «اتحاد علیه ایران هسته‌ای» را به عهده داشت، می‌گوید فتنه 88 ایران را در سراشیبی قرار داده که آمریکا باید از آن استفاده کند:

تشدید تحریم‌ها می‌تواند ایران را منزوی کند. ما با روندی تدریجی روبه‌رو هستیم که در حال شدت گرفتن است. ما شاهد آن هستیم که حکومت ایران بر روی سراشیبی تندی ایستاده است و اگر شرکت‌های بیشتری روابط خود را قطع کنند ایران به خدمات بین‌المللی کالا و سرمایه دسترسی نخواهد داشت و با مشکلی واقعی روبه‌رو خواهد شد.49

روزنامه سعودی الشرق‌الاوسط با ذوق‌زدگی در استقبال از یکی از بیانیه‌های میرحسین موسوی که بی‌نهایت شبیه یکی از اظهارات جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریکا بوده، می‌نویسد:
به طور قطع ایران در داخل و خارج رو به ضعف و تحلیل است.نظام ایران منزوی است و برای ایستادگی زمینه داخلی محکمی ندارد. جو بایدن، معاون رئیس‌جمهور آمریکا چه خوب گفت که نظام تهران شکننده شده است و بیش از هر زمان دیگری در مقابل ملتش و در منطقه منزوی شده است. میرحسین موسوی هم گفته است نظام در بحران قرار دارد.50
عباس میلانی یکی از مشاوران دولت آمریکا در امور ایران، حتی بیانیه تهران را ناشی از تلاش کشور برای کاستن از فشارهای خارجی ارزیابی می‌کند؛ آن هم در حالی که ایران از حیث داخلی تحت فشار است:

اینکه ایران برای اولین بار پیشنهاد مبادله سوخت را سال گذشته پس از قیام گسترده مردم داد تصادفی نبود، زیرا ایران خود را بسیار مستاصل می‌دید و می‌خواست با این کار و پیشنهاد قراردادی برای تبادل سوخت هسته‌ای از فشارهای بین‌المللی علیه خود بکاهد. حال که ایران به سالگرد انتخابات 12 ژوئن نزدیک می‌شود و رژیم ایران سرکوب جنبش سبز را افزایش داده است، می‌خواهد با طرح توافق تبادل سوخت دوباره چهره‌ای مثبت از خود در سطح بین‌المللی نشان دهد و از فشارهای بین‌المللی بکاهد و مجبور نباشد هم در جبهه داخل و هم در جبهه بین‌المللی تحت فشار باشد.51

در واقع، اگر از منظر مذاکراتی به موضوع بنگریم فتنه 88 کاملا به آمریکا اطمینان داد قدرت چانه‌زنی ایران عمیقا کاهش پیدا کرده است. وقتی این ارزیابی شکل گرفت، دو اتفاق به دنبال آن رخ داد؛ نخست، آمریکا پیشنهادهای جذابی را که در انتهای سال 87 رسما به ایران ارائه کرده بود با عجله از روی میز برداشت و دوم، به سمت اعمال فشارهایی حرکت کرد که تا قبل از آن حتی در مخیله‌اش هم نمی‌گنجید.
ماریو لیولا، تحلیلگر امور ایران در واشنگتن در این باره به تلویزیون الجزیره می‌گوید:
معتقدم نظام ایران در حال حاضر در وضعیت چانه‌زنی بسیار ضعیفی به سر می برد و اگر با آنها برخورد نکنیم تصور خواهند کرد از طریق بلوف زدن پیروز خواهند شد و البته این شیوه بسیار خطرناکی برای جهان است؛ در صورتی که در برابر ایران در پیش بگیرد.52

یک منبع دیگر می‌گوید آمریکا به این نتیجه رسیده است که پشتوانه مردمی سابق درباره برنامه هسته‌ای ایران دیگر وجود ندارد:
حمایت مردمی از برنامه هسته‌ای ایران رو به کاهش است. هر وقت که ایران در گذشته با بلندپروازی های هسته‌ای خود زنگ خطر را در غرب به صدا درآورده قادر بوده است از حمایت گسترده داخلی در این خصوص برخوردار شود، حتی منتقدان و مخالفان دولت محمود احمدی‌نژاد، رئیس‌جمهور ایران از حق ایران برای توسعه فناوری هسته‌ای دفاع کرده‌اند. اما اینک این نارضایتی فزاینده وجود دارد که برنامه هسته‌ای که در گذشته مورد حمایت مردم بود در مواجهه با سوءمدیریت اقتصادی و تحریم‌ها، مردم را از نیازهای اولیه و ضروری آنها دور می‌سازد.53
یک ارزیابی بسیار رادیکال هم که نقش مهمی در سرمایه‌گذاری آمریکا روی پروژه تحریم‌های فلج‌کننده داشت، این بود که برخی در آمریکا می‌گفتند مردم ایران به جایی رسیده‌اند که بیش از آنکه غرب را مقصر مشکلات اقتصادی بدانند، دولت و نظام را مقصر خواهند دانست. دیلی تلگراف می‌نویسد:
ایرانی‌ها بیش از آنکه تحریم‌های آمریکا را ریشه مشکلات اقتصادی بدانند دولت را مقصر می‌دانند.54

5- فتنه‌گران؛ شریک راهبردی پروژه فتنه در داخل ایران
یک نکته بسیار اساسی که یکی از مقام‌های آمریکایی که معمار تحریم‌های ایران خوانده می‌شود به آن اشاره می‌کند این است که هیچ یک از فشارهایی که به ایران وارد می‌شود – از جمله تحریم‌ها - به خودی خود چیز مهمی  نیست و ایران توان مقاومت در مقابل همه آنها را دارد. استوارت لوی، معاون وقت وزارت خزانه‌داری آمریکا در امور تروریسم و اطلاعات مالی می‌گوید: مهم‌ترین اتفاقی که رخ داده این است که  آمریکا تصور می‌کند تحریم‌ها با اوضاع سیاسی آشفته ایران ترکیب خواهد شد و این چیزی است که آمریکا به آن امید بسته است.
لوی در یک اظهارنظر بسیار مهم می‌گوید:
هیچکدام از این اقدامات چندان اهمیتی ندارند، در عین حال اگر روند کلی را با توجه به افزایش انزوای سیاسی و وضعیت داخلی ایران تحلیل کنیم، این اقدامات می‌توانند بسیار مهم باشند.55
یک جنبه دیگر این موضوع این است که آمریکا پس از فتنه 88 تصور کرد شریکی در ایران وجود دارد که فشار تحریم‌ها را از طریق تولید ادبیات سازش به محیط داخلی ایران ترجمه خواهد کرد. کیم هولمز56 رئیس بنیاد هریتیج در همان ایام در مقاله‌ای نوشت:
البته تحریم به تنهایی کافی نیست. همچنین باید دیپلماسی عمومی را به نقض حقوق بشر متمرکز کنیم. نظام جمهوری اسلامی به اندازه کافی درون کشور بی اعتبار شده و بر این نقطه ضعف باید فشار وارد کرد. آمریکا باید بر کمک‌های نظام جمهوری اسلامی به تروریسم تاکید کرده و در حد گسترده‌ای آن را اعلام کند و اطمینان یابد مردم ایران این پیام را می‌شنوند. اکنون خیلی از ایرانی‌ها همانی را می‌خواهند که ما می‌خواهیم: برقراری دموکراسی و حکومتی بدون فساد که به حقوق مردمش احترام می‌گذارد. می‌توانیم با کمک به وبسایت‌های خارج از کشور، به آنها فناوری لازم برای گذر از فیلترینگ و سانسور را بدهیم و باید همان حمایت و کمک مخفیانه‌ای که در همبستگی با مردم لهستان در جریان جنگ سرد داشتیم را به مردم ایران بدهیم.57
نوع دیگر نگاه به مسأله استفاده از تعبیری است که آمریکایی‌ها در آستانه تصویب قطعنامه 1929 آن را با اشتیاق تمام به کار می‌بردند. آن تعبیر این بود که فشار اقتصادی شدید نزاع سیاسی در ایران را با نزاع اقتصادی تکمیل خواهد کرد.

«تیری کوویل» پژوهشگر ارشد امور راهبردی مرتبط با ایران در مرکز مطالعات استراتژیک فرانسه که صاحب مقالات و تالیفات مهمی درباره ایران است، این موضوع را اینگونه توضیح می‌دهد:
در واقع به نظر می‌رسد ایران در مبارزه سیاسی داخلی‌اش با ورود مبارزه به میدان اقتصادی وارد مرحله جدیدی شده است. به این ترتیب جنبش سبز از چندی پیش بشدت از سیاست‌های اقتصادی دولت کنونی انتقاد خواهد کرد. این راهبرد احتمالا با این هدف صورت می‌گیرد که پایه حمایت از این جنبش با جذب طبقه کارگری که تاکنون تا حدی از این جنبش دور بوده‌اند گسترده‌تر شود. به طوری که طبقه کارگری تاکنون هیچ اعتصابی را در حمایت از جنبش سبز انجام نداده است.58

گردش کاری که کوویل پیشنهاد می‌دهد چندان پیچیده نیست ولی بسیار مهم است. او می‌گوید روش کار اینگونه است که غرب فشار اقتصادی سنگین وارد می‌کند، وضع اقتصادی مردم در ایران به سرعت و بشدت تخریب می‌شود، سپس جنبش سبز و سران آن شروع به انتقاد جدی و پیگیر از وضعیت اقتصادی مردم می‌کنند و این برای آنها سرمایه اجتماعی خلق خواهد کرد. از مقطعی به بعد، وقتی وضعیت اقتصادی مردم کاملا به وضعیت قرمز رسید، آنها مجددا به فراخوان‌های سران فتنه برای حضور در خیابان پاسخ خواهند داد و این جنبه خیابانی فتنه 88 را هم احیا می‌کند. وقتی مردم به خیابان آمدند، دیگر مهم نیست که دلیل به خیابان آمدن آنها کاملا اقتصادی بوده است یا نه، آنوقت اتفاقی که می‌افتد، این است که مردم شعارهای سیاسی جنبش سبز را هم خواهند پذیرفت و با آن همراهی خواهند کرد.

6- تحریم؛ مجازات مقابله‌کنندگان با فتنه 88 در ایران
یکی از سخنان بسیار جالب‌توجه آمریکایی‌ها درباره قطعنامه 1929 که حاوی صراحتی عجیب است، این است که این قطعنامه اساسا صادر شده تا کسانی را در ایران مجازات کند که فتنه 88 را سرکوب کرده‌اند. نکته کلیدی این است که این اظهارنظر نه از جانب رسانه‌ها و تحلیلگران آمریکایی بلکه از سوی جان لیمبرت، مقام مسؤول میز ایران در وزارت خارجه آمریکا که در واقع مسؤول پرونده ایران در دولت این کشور محسوب می‌شد، بیان شده است. لیمبرت می‌گوید:
مسأله این نیست که مردم ایران ضرر بکنند، هدف از این اقدامات حمایت از مردم ایران است و تحریم‌ها به کسانی که با مردم ایران با خشونت و از طریق غیرانسانی رفتار می‌کنند ضرر می‌رساند و آنها را مجازات می‌کند، نه به خود مردم ایران.59
ترکیب این داده‌ها با یکدیگر تردیدی در این باره باقی نمی‌گذارد که رابطه میان فتنه 88 و تحریم‌های فلج‌کننده اقتصادی که پس از آن از سوی آمریکا و اروپا علیه ایران اعمال شد، از یک سو یک رابطه علّی و معلولی است به این معنا که فتنه علت تحریم‌ها بوده واگر فتنه 88 رخ نمی داد بدون تردید آمریکایی‌ها نه می‌خواستند و نه می‌توانستند به سمت اعمال چنین رژیم بی‌رحمانه‌ای از تحریم‌ها علیه مردم ایران حرکت کنند. از سوی دیگر این رابطه دیالکتیکی است یعنی فتنه و تحریم متقابلا به هم خدمات گرانبهایی کرده‌اند. فتنه شرایطی را ایجاد کرد که آمریکا بتواند یک رژیم جنایتکارانه از تحریم‌ها را با اجماع مصوب کند و بعد به اجرا بگذارد و تحریم هم به نوبه خود سعی کرد آتش فتنه را شعله‌ور نگه دارد و برای آن سرمایه اجتماعی خلق کند. به همین دلیل، در همه سال‌های پس از 1389 نوعی همزیستی کامل میان فتنه و فشار خارجی بویژه تحریم‌ها وجود داشته و فتنه‌گران هرگز حتی یک بار به طور اساسی با تحریم‌ها مخالفت نکرده و برای رها شدن کشور از چنگال آن نکوشیده اند. در واقع همانطور که در سند تاملات راهبردی حزب مشارکت به صراحت نوشته شده، جریان اصلاح‌طلب همواره فشار خارجی بر نظام را فرصتی برای خود می‌داند که می‌تواند بر توان چانه‌زنی آن در مقابل نظام بیفزاید و به همین دلیل هرگز راضی به قطع کامل این فشارها نبوده است.

7- سبزها دست به دامن آمریکا می‌شوند
اما شاید جالب‌ترین سندی که ارتباط میان فتنه سبز و تصمیم غرب برای اعمال تحریم‌های اقتصادی علیه ایران را آشکار می‌کند، تلاشی است که محسن مخملباف در سفری که اواخر سال 1388 به عنوان نماینده میرحسین موسوی به آمریکا داشت برای اعمال تحریم‌ها به عمل آورد. بنا بر گزارش جی سالمون، خبرنگار امور ایران در روزنامه وال‌استریت ژورنال، مخملباف در این سفر به صراحت اعلام می‌کند جنبش سبز در ایران از اعمال تحریم‌های هدفمند اقتصادی حمایت می‌کند. این روزنامه 20 نوامبر 2009 می‌نویسد طی بازدید مخملباف از واشنگتن:
آقای مخملباف که سخنگوی کاندیدای ریاست‌جمهوری ایران میرحسین موسوی است به اوباما پیام داده است پشتیبانی علنی خود را برای نیرو‌های دموکراتیک در ایران افزایش داده و به فشار‌های مالی بر سپاه بیفزاید. آقای محسن مخملباف اعلام کرده است جنبش سبز ایران از تحریم‌های اقتصادی هدفمند پشتیبانی می‌کند.

 وال استریت ژورنال، به نقل از مخملباف می‌نویسد:
ما به تحریم‌های اقتصادی که فشار را بر ایران زیادتر می‌کند محتاجیم. ما می‌خواهیم اوباما بگوید او پشتیبان دموکراسی است. اگر چنین نگوید طرفداران خود را در ایران از دست خواهد داد.60
این درخواست مخملباف که دقیقا در آغاز مباحثات در آمریکا درباره ضرورت اعمال تحریم‌ها به منظور حمایت از سبزها در ایران بیان شده، بی‌تردید نقشی بسیار جدی و تعیین‌کننده در نهایی‌شدن تصمیم آمریکا در این باره داشته است.

هفته‌نامه آمریکایی تایم هم در همان مقطع، در مقاله‌ای با عنوان «سبزها دست به دامن آمریکا می‌شوند» به قلم رابین رایت (23 نوامبر 2009) از قول مخملباف می‌نویسد:
اعمال تحریم‌های اقتصادی باعث خواهد شد ایران متوجه شود جهان نسبت به آنچه در این کشور می‌گذرد بی‌تفاوت نیست.61

روزنامه وال استریت ژورنال در همان تاریخ نوشت: حضور مخملباف به نمایندگی از موسوی در آمریکا و درخواست وی برای اعمال تحریم علیه ایران به برخی اختلاف‌نظرها و مباحثات که در آمریکا درباره مفید بودن یا نبودن تحریم‌ها شکل گرفته بود، خاتمه داد. این روزنامه می‌نویسد: مهم‌ترین سوال در آن مقطع در آمریکا این بود که آیا تحریم‌ها به جنبش سبز در ایران کمک می‌کند یا خیر. برخی ظاهرا عقیده داشته‌اند ممکن است این تحریم‌ها به معنای وابستگی جنبش سبز به آمریکا تفسیر شود اما حضور مخملباف در واشنگتن و درخواست صریح او برای اعمال تحریم‌ها همه این تردیدها را از بین برد و آمریکایی‌ها را مطمئن کرد جنبش سبز تحریم را به نفع خود می‌داند.

این شاید صریح‌ترین کدی است که می‌توان آن را درخواست فتنه‌گران از آمریکا برای تحریم ملت ایران نامید. در واقع به نوعی می‌توان گفت جریان فتنه پس از 9 دی 88 تصمیم گرفت از مردم ایران انتقام بگیرد و برای این انتقام‌گیری راهی بهتر از آن نیافت که آمریکا را متقاعد کند سنگین‌ترین تحریم‌های ممکن را علیه این مردم اعمال نماید. از دید فتنه‌گران، مردم به سبب رویگردانی از آنها باید هزینه‌ای سنگین می‌پرداختند و این هزینه نمی‌توانست چیزی جز اعمال شکنجه بی‌رحمانه و بلندمدت اقتصادی بر آنها باشد. دقیقا با همین ماموریت بود که افرادی مانند مخملباف به آمریکا اعزام شدند تا به این کشور یادآوری کنند وقت عمل فرارسیده است. میرحسین موسوی هرگز انکار نکرد که محسن مخملباف به نمایندگی از او به واشنگتن رفته و درخواست تحریم ملت ایران را کرده است. قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن یک پروژه مشترک میان جریان فتنه و آمریکا بود. فتنه‌گران را می‌توان در این پروژه کارفرما و آمریکایی‌ها را پیمانکار دانست. هدف این پروژه هم این بود که مردم بفهمند وقتی به نیروهای طرفدار غرب در ایران پشت می‌کنند، چه بهای سنگینی باید بپردازند.

این مستندات برای آنکه ثابت کند هدف اصلی قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن، سرویس‌دهی به جریان فتنه بود، کاملا کافی است؛ اگرچه پژوهش بیشتر، بدون تردید می‌تواند جنبه‌های مهم‌تری از موضوع را هم آشکار کند.

شکنجه اقتصادی؛ تحفه فتنه‌گران برای ملت ایران
اکنون که روشن شد علت اصلی صدور قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن در حوزه‌های انرژی و مالی، تحلیل آمریکا از شرایط داخلی ایران و اراده غرب برای کمک و حمایت از فتنه 88 بوده، خوب است به این سوال بپردازیم که تحریم‌هایی که براساس این استراتژی وضع شد، چه ویژگی‌هایی داشته است. به عبارت دیگر، پرداختن به این بحث ضروری است که وقتی آمریکا تصمیم گرفت با هدف حمایت و توفیق جریان فتنه به شکنجه اقتصادی ملت ایران بپردازد، دقیقا چگونه این کار را انجام داد؟

1-  1929، شدیدترین قطعنامه ممکن
شاید مهم‌ترین جنبه قطعنامه 1929 این است که به طور کاملا عمدی و ارادی با حداکثر شدت تنظیم شده است. آمریکایی‌ها به چند دلیل قطعنامه 1929 را بسیار رادیکال نوشتند.
دلیل اول این بود که می‌خواستند این قطعنامه حداکثر مقدار تاثیر را بر محیط داخلی ایران بر جای بگذارد.
دلیل دوم آن بود که تصور می‌کردند فرصتی را که فتنه 88 برای ایجاد اجماع در اختیار آنها گذاشته به هیچ‌وجه نباید از دست بدهند چرا که ممکن است چنین فرصتی دیگر هرگز تکرار نشود (که نشد).
و سومین دلیل هم این بود که آمریکایی‌ها می‌خواستند مفاد تحریم‌های گنجانده شده در قطعنامه چنان عمیق، شدید و وسیع باشد که بتوانند براساس آن هر نوع تحریم یکجانبه‌ای را که می‌خواهند علیه ایران اعمال کنند.
 این امر (یعنی تشدید متن قطعنامه تا حداکثر مقدار ممکن) توصیه کسانی بود که بعدها معلوم شد در واشنگتن بسیار موثرند. مایکل سینک، رئیس موسسه واشنگتن که اکنون روشن شده یکی از متنفذترین تحلیلگران ضدایرانی در آمریکاست، در آن مقطع در این باره نوشت:
ما نباید دست خود را ببندیم و فکر کنیم هر اقدامی علیه ایران نیاز به تصمیم متفق‌القول در شورای امنیت دارد. من فکر نمی‌کنم تغییرات زیادی در شورای امنیت روی داده باشد. ایران فکر نمی‌کند تحریم‌ها بسیار شدید و بسیار رنج‌آور باشد و به همین جهت جسورانه می‌گوید هزینه‌ای برای کاری که انجام می‌دهد نخواهد پرداخت.62

غائله 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم‌های بی‌سابقه فرو برد؟

همانطور که می‌توان حدس زد، بنیامین نتانیاهو هم یکی از مهم‌ترین افرادی بود که استدلال کرد باید یک شوک اقتصادی بسیار سنگین به ایران وارد شود. وی شاید اولین فردی بود که پیشنهاد داد تحریم‌های یکجانبه پس از 1929 روی موضوع بنزین متمرکز شود:
احتمال اینکه ایران یک برنامه ساخت سلاح‌های هسته ای ایجاد کند بزرگ‌ترین مشکلی است که ما در عصر خود با آن روبه‌رو هستیم. جامعه بین‌الملل در صورتی که تصمیم بگیرد می‌تواند تحریم‌های شدیدتری را اعمال کند. اگر جامعه بین‌الملل مانع واردات بنزین به ایران شود این کشور ظرفیت پالایشگاهی ندارد و حکومت این کشور پایان می‌یابد و من این را تحریم‌های فلج‌کننده می‌دانم.63

هفته‌نامه تایم این موضوع را اینگونه توضیح می‌دهد:
فقط تحریم کامل واردات بنزین است که می‌تواند ایران را به زانو درآورد.64

جالب‌ترین تعبیر اما احتمالا از آن فیلیپ کراولی، سخنگوی وقت وزارت خارجه آمریکاست که می‌گوید تحریم‌های جدید باید به گونه‌ای باشد که قلب مشکل ما را در تهران هدف بگیرد.
وی می‌گوید:
همه ما می‌خواهیم هرچیزی که از قطعنامه تحریم بیرون می‌آید اول معتبر باشد؛ دوم قلب مشکل ما در ایران را هدف قرار دهد و سوم اینکه قابل اجرا باشد.65

اگر بخواهیم از تعبیری دقیق استفاده کنیم، آمریکایی‌ها در پی قطعنامه‌ای بودند که تدابیر وسیعی از تحریم‌ها را در بر گیرد تا بعد بتوانند از طریق اقدامات یکجانبه آن را تعمیق کنند.یک مقام عالیرتبه دولت آمریکا به روزنامه فایننشال تایمز می‌گوید وضعیت ایده‌آل آن بود که تحریم‌ها وسیع و عمیق باشد اما تحریم‌های پیشنهادی حداقل وسیع است.66 به گفته وی، درباره ایران تحریم کامل عملی نیست اما بهتر است مقوله‌های مهم متعددی در تحریم‌ها گنجانده شود. واشنگتن در صدد اقدام در زمینه‌های وسیعی است که از جمله بخش مالی، تجارت، انرژی، بازرسی از محموله‌ها و سپاه پاسداران ایران را شامل شود. این مقام رسمی ادامه می‌دهد:

مایلیم اقداماتی در همه این عرصه‌ها اعمال شود حتی اگر برخی الزامی باشند و برخی دیگر چندان قوی نباشد. می‌خواهیم نشان دهیم اقدام در این زمینه‌ها مشروعیت دارد و متعاقبا کشورها می‌توانند تصمیم بگیرند که این اقدامات به لحاظ اجرایی چقدر باید شدید باشد.67
سوال این است که چرا آمریکا تا این حد تاکید داشت که تحریم‌ها علیه ایران باید بسیار شدید باشد؟ و چرا عملا هم قطعنامه 1929 شدیدترین قطعنامه تحریم در طول تاریخ شورای امنیت از کار در آمد؟ ارزیابی تحلیل‌های منتشر شده از سوی منابع غربی بی‌آنکه زحمت چندانی نیاز باشد ثابت می‌کند آمریکا تصور می‌کرد باید گسل‌هایی را که جریان فتنه در محیط داخلی ایران به‌وجود آورده فعال کند و از طریق ایجاد یک کانال تغذیه اقتصادی فعال، به آنها عمق ببخشد. آمریکایی‌ها فکر می‌کردند جریان فتنه در ایران زمینه کاملا مناسبی ایجاد کرده که اگر با فشار اقتصادی سنگین همراه شود، فضای داخلی ایران را منفجر خواهد کرد. اگر جریان فتنه محیط داخلی ایران را به هم نمی‌ریخت و بناحق و با ادعای دروغ تقلب مردم را در مقابل نظام قرار نمی‌داد، معنا نداشت آمریکا روی اعمال تحریم‌های بسیار شدید اقتصادی سرمایه گذاری کند چرا که در آن شرایط این تحریم‌ها می‌توانست به تنفر عمومی از غرب در ایران منتهی شود و انگیزه مقاومت ملت ایران را در مقابل غرب افزایش دهد. ایجاد اشتباه محاسباتی در ذهن غربی‌ها درباره نوع واکنشی که مردم ایران به فشار شدید اقتصادی نشان خواهند داد، خمیرمایه قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه پس از آن است.
2- تحریم‌های خارج از شورای امنیت، به اوج رساندن شکنجه اقتصادی
آمریکایی‌ها از همان ابتدا شفاف بودند که برنامه وسیعی برای تحریم یکجانبه ایران پس از صدور قطعنامه، آماده شده و قطعنامه شورای امنیت تنها قرار بود به‌عنوان زیرساخت آن عمل کند. در واقع تاکید بر این بود که تحریم‌های اصلی برای حمایت از جریان فتنه در ایران، خارج از شورای امنیت اعمال خواهد شد. یک مقام ارشد آمریکایی در این باره می‌گوید:
فشار بر ایران حتی بدون صدور قطعنامه نیز تشدید می‌شود زیرا بانک‌ها و شرکت‌های تامین سوخت داد و ستد خود را با دولت ایران قطع می‌کنند ولی ما می‌خواهیم و به قطعنامه‌ای نیاز داریم که به‌عنوان «خط‌مشی» عمل کند و ما براساس آن بتوانیم فشارها را تشدید کنیم. دولت‌های جهان می‌توانند از این قطعنامه برای مشروعیت بخشیدن به تلاش برای اعمال تحریم‌های شدیدتر خود استفاده کنند.68

یک مقام دیگر می‌گوید:
فشار بر ایران حتی بدون قطعنامه هم ایجاد شده است زیرا بانک‌ها و شرکت‌های سوخت تعامل بازرگانی خود را با دولت ایران متوقف کرده‌اند. ما به قطعنامه نیاز داریم تا از آن به‌عنوان بستری برای افزایش تحریم‌ها استفاده کنیم.دولت‌ها می‌توانند از این تحریم برای مشروعیت بخشیدن به تحریم‌های خود استفاده کنند.69
یک منبع دیگر موضوع را اینگونه شرح می‌دهد:
پس از سازمان ملل از اتحادیه اروپایی برای تقویت تحریم‌های خود درخواست خواهد شد. به گفته منابع آگاه، شمار زیادی از کشورها پیش از این به صورت فردی متعهد شده‌اند صادرات قطعات یدکی یا حتی محصولات پالایش شده نفتی را به ایران محدود کنند.70

اینها همه نشان‌دهنده این است که آمریکا با درک نیاز فوری دوستانش در ایران، رایزنی‌های فراوانی را برای تشدید تحریم‌ها علیه ایران آغاز کرده بود و قصد داشت آن را حتی بدون قطعنامه شورای امنیت عملی کند؛ منتها در این میان به قطعنامه به‌عنوان بستر حقوقی و عنصر مشروعیت بخشنیاز داشته است. رابرت گیتس، وزیر وقت دفاع آمریکا که معمار استراتژی ترکیب گزینه‌های فشار علیه ایران است، شفاف‌تر از هر کس دیگری ابعاد و اهداف پروژه را تشریح کرده است. وی می‌گوید: قطعنامه جدید یک سکوی حقوقی برای یک سلسله اقدامات بسیار قوی خارج از شورای امنیت خواهد بود:
تصویب یک قطعنامه در شورای امنیت سازمان ملل فراهم‌کننده سکوی حقوقی تازه‌ای برای هر کشور یا گروه‌هایی از کشورها مانند اتحادیه اروپایی است که می‌خواهند دست به اقدامات شدیدتری بزنند. قطعنامه سازمان ملل از این منظر، به‌عنوان سکوی پرتاب عمل می‌کند.71
مهم‌ترین شاهد بر این امر هم این است که آمریکایی‌ها قبل از تصویب 1929 جزئیات تحریم‌های یکجانبه خود را که در گام اول بر بنزین متمرکز بود، آماده کرده بودند. لارا فریدمن، مدیر روابط سیاسی مرکز صلح آمریکا در این‌باره می‌نویسد:
اخیرا با یکی از دوستانم در اطلاعات ارتش آمریکا درباره تلاش‌های کنگره برای به تصویب رساندن طرح تحریم صادرات بنزین به ایران و همچنین تحولات اخیر بین‌المللی در این رابطه گفت وگو می‌کردم؛ طرحی که ماه گذشته ایپک لابی قدرتمند صهیونیستی مستقر در آمریکا با ارسال نام‌های به تک تک اعضای کنگره خواستار به تصویب رساندن و اجرایی شدن هر چه سریع‌تر آن شده بود.72

جالب است توجه کنیم پیش از تصویب قطعنامه، شرکت مانگلور هند تحت فشار آمریکا اعلام کرد دیگر به ایران بنزین نمی‌فروشد. همچنین شرکت پتروناس که بزرگ‌ترین شرکت تولیدکننده بنزین در مالزی است نیز صادرات بنزین به ایران  را متوقف کرد.73 مدت کوتاهی بعد کریستوف دوژماری مدیرعامل وقت شرکت توتال نیز اعلام کرد در صورت تصویب قانونی در آمریکا برای مجازات شرکت‌های صادرکننده مواد سوختی به ایران، این شرکت اروپایی فروش بنزین به ایران را متوقف خواهد کرد.74

اگر به روند اعمال تحریم‌های یکجانبه از سوی آمریکا و اروپا علیه ایران نگاه کنیم، روشن است که این روند به طور کامل بر شالوده قطعنامه 1929 استوار شده است. نخست در تابستان 1389 تحریم بنزین اعمال شد که غربی‌ها آن را «گلوله نقره‌ای» می‌خواندند. پس از آن نیز به‌تدریج طی سال‌های 89 و 90 تحریم خرید نفت (که «گلوله طلایی» خوانده می‌شد) از ایران از سوی اتحادیه اروپایی، تحریم سوئیفت و تحریم بانک مرکزی اعمال شد. این فرآیند نشان‌دهنده آن است روند تشدید تحریم‌ها علیه ایران یک روند کاملا برنامه‌ریزی شده بوده و آمریکایی‌ها از همان ابتدا می‌دانستند به کجا قرار است بروند.  علت همه این اقدامات هم آن بود که آمریکایی‌ها می‌خواستند در زمانی کوتاه و به طور مستمر بیشترین تاثیر را بر جامعه ایرانی بگذارند. این موضوعی است که خود را در مذاکرات ماقبل صدور قطعنامه میان روسیه و چین از یک سو و آمریکا از سوی دیگر نشان می‌دهد. وقتی این مباحثات را مرور می‌کنیم کاملا پیداست آمریکایی‌ها می‌خواهند تحریم‌هایی اعمال کنند که بیشترین اثر را بر جامعه ایرانی بگذارد اما می‌بینند طرف‌هایی مانند روسیه تا حدودی مخالفند بنابراین آمریکا بار اصلی تحریم‌های کمک‌کننده به جریان فتنه در ایران را روی دوش تحریم‌های یکجانبه خارج از شورای امنیت می‌گذارد. وال‌استریت‌ژورنال موضوع را اینگونه توضیح می‌دهد:

در جریان مذاکرات خصوصی، دیمیتری مدودف رئیس‌جمهوری [وقت] روسیه هم به شکل واضحی محدودیت‌هایش را برای تحریم‌های ایران ترسیم کرد. یک مشاور کرملین می‌گوید روسیه با تمام تحریم‌ها همراه است ولی با جدی‌ترین سلاحی که تندروهای واشنگتن در نظر دارند همراه نمی‌شود؛ تحریم و ممنوعیت فروش بنزین و فرآورده‌های نفتی به ایران. سرگئی ریباکوف معاون وزیر خارجه روسیه می‌گوید: «هرگونه ممنوعیت و تحریم فروش بنزین و فرآورده‌های نفتی به ایران، مانند سیلی، فشار محکم و یک شوک بزرگ به تمام جامعه و مردم ایران است. چنین فشارهایی که شوک بزرگی به اساس جامعه وارد می‌کند را ما به طور حتم در نظر نمی‌گیریم».75
اما در واقع از دست روسیه کار چندانی بر نمی‌آمد. آمریکایی‌ها یک جمله در متن قطعنامه 1929 نوشتند که ایران از درآمدهای نفتی‌اش برای ساخت سلاح هسته‌ای استفاده می‌کند و بر همین اساس همه تحریم‌های مالی و بانکی را که می‌خواستند خارج از شورای امنیت تقریبا بدون دردسر اعمال کردند.

یک سوال بسیار مهم در اینجا این است که آمریکا نوع و  زمان بندی اعمال تحریم‌های یکجانبه علیه ایران را چگونه انتخاب می‌کرد؟ شواهدی وجود دارد که ثابت می‌کند در این مورد هم مشاوران داخلی مرتبط با جریان فتنه اصلی‌ترین نقش را ایفا کرده‌اند. همانطور که مستندات ارائه شده در کیفرخواست «م.ه» نشان می‌دهد، وی متهم است در مدت حضور در لندن، با عناصری از دولت انگلستان در ارتباط مستمر بوده و به آنها در این باره که چه تحریم‌هایی را و چگونه باید اعمال کنند تا بیشترین فشار ممکن بر ایران وارد شود، مشورت داده است. جزئیات این موضوع فعلا قابل بحث نیست چرا که دادگاه رسیدگی به این اتهامات هنوز ادامه دارد.

خاتمه و نتیجه‌گیری
این نوشته به هیچ‌وجه کامل نیست. حداقل 3 مبحث دیگر در این نوشته باید مورد بحث قرار می‌گرفت تا حق مطلب ادا شده باشد.
1- قبل از هر چیز باید نشان داده می‌شد فتنه 88 چگونه راهبرد کلان آمریکا را درباره ایران –که تا پیش از آن تاریخ صرفا بر مهار برنامه هسته‌ای ایران متمرکز شده بود- تغییر داد و عامل سیاست داخلی در ایران را بدل به یکی از اصلی‌ترین پارامترهای شکل دهنده به تصمیمات واشنگتن درباره ایران کرد. این موضوعی است که برای درک مکانیسم بازنگری‌های راهبردی در آمریکا راجع به ایران حائز اهمیت فوق‌العاده است و در نوشته‌ای دیگر تفصیلا به آن خواهیم پرداخت. در واقع حرکت به سمت اعمال تحریم‌های اقتصادی فلج‌کننده علیه ایران یک اقدام مستقل نبود، بلکه درچارچوب یک راهبرد جدید به نام راهبرد «تغییر محاسبات با استفاده از ترکیب گزینه‌های فشار» انجام شد که متاسفانه در این نوشته مجالی برای بحث درباره آن فراهم نشده است.
2- پس از آن، باید در این باره هم بحث می‌شد که گزینه تحریم‌های فلج‌کننده تنها گزینه‌ای نبود که در چارچوب این راهبرد و برای اثرگذاری بر محیط داخلی ایران و تغییر محاسبات مردم فعال شد. آمریکایی‌ها همچنین سعی کردند یک تهدید نظامی معتبر علیه ایران ایجاد کنند، دوران جدیدی از عملیات اطلاعاتی علیه ایران را آغاز کردند که از ابتدای انقلاب به این سو بی‌سابقه بود، یک طراحی ویژه برای بازسازی سازمانی و گفتمانی جریان فتنه انجام دادند، زیرساختعملیات روانی و رسانه‌ای خود علیه ملت ایران را نوسازی کردند و همچنین استراتژی مذاکراتی خود را تغییر دادند. در این نوشته درباره هیچ کدام از این موارد به جز موضوع تحریم‌ها سخن گفته نشد و امیدواریم بتوانیم در آینده نزدیک در مقالاتی مبسوط و مستند این مساله را شرح دهیم که فتنه 88 ترکیبی از گزینه‌های فشار را علیه ایران فعال کرد که تحریم‌های فلج کننده اقتصادی فقط یکی از آنها بود.
3- سومین موضوعی که بدون شک باید درباره آن سخن گفته می‌شد این است که پس از صدور قطعنامه 1929 تا آستانه انتخابات خرداد 1392 (یعنی در بازه زمانی 4 سال پس از فتنه تا انتخابات بعدی) آمریکا چگونه سعی کرد در چارچوب یک راهبرد جدید خط سازش را در ایران تقویت کند. این هم مساله‌ای است که جداگانه و به تفصیل درباره آن سخن خواهیم گفت.

غائله 88 چگونه کشور را در گرداب تحریم‌های بی‌سابقه فرو برد؟

اما از همین مقدار چند نتیجه کاملا روشن می‌توان گرفت.
یکم- قطعنامه 1929 و تحریم‌های یکجانبه مابعد آن به هیچ وجه تحریم‌های هسته‌ای نیست. این تحریم‌ها مستقیما به درخواست جریان فتنه و با هدف حمایت از آنها وضع شد و به نوعی مجازات مردم ایران به سبب رویگردانی از فتنه گران و همچنین تلاشی برای سوق دادن اجباری دوباره آنها به سوی جریان فتنه محسوب می‌شد.
دوم- اساسا جنایت بزرگ جریان فتنه علیه ملت ایران هم همانطور که رهبر معظم انقلاب اسلامی فرموده‌اند و ما تلاش کردیم در این نوشته آن را مستند و بازسازی کنیم، این است که پروژه فشار بر ایران را احیا و بشدت رادیکال کرد و دشمنی را که از امتیازگیری از ایران ناامید شده و به سمت امتیازدهی پیش می‌رفت، جری کرد و به جان ملت انداخت. این جنایت از هر جرم دیگری بزرگ‌تر است و باید در صدر عناوین اتهامی سران فتنه قرار گیرد.
سوم- نکته پایانی هم این است که ما به هیچ وجه درباره یک پدیده تاریخی که تمام شده و رفته است سخن نمی‌گوییم. مساله فتنه 88 و تبعات راهبردی آن برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران موضوعی کاملا زنده و به روز است که کشور همین حالا نیز با تبعات آن مواجه است. این مساله، خود بخشی کوچک از یک مساله کلی‌تر تحت عنوان نحوه تاثیرگذاری فهم آمریکا از وضعیت داخلی ایران بر روند طرح‌ریزی استراتژیک ضد ایران است که باید در جای خود مورد مطالعه تفصیلی قرار گیرد. ما برای مبارزه با فتنه دلایل بسیار زیادی داریم. این نوشته یکی از مهم‌ترین آن دلایل را بسط می‌دهد و آن این است که فتنه «تکیه گاه، شریک و انگیزه بخش آمریکا» برای جنایت علیه ملت ایران به اشکال مختلف بوده است که تحریم تنها یکی از آنهاست.

پی نوشت:

1- متن کامل تمام مقالاتی که فیش های مورد استناد در این نوشته از آنها استخراج شده، نزد نویسنده موجود و قابل ارائه است.
2- لویی شاربونو، گزارش خبرگزاری رویترزاز سازمان ملل (13/1/1389)
3- بوریس کایماکف، روزنامه روسی وره میا ناواستی (13/1/1388)
4- گزارش آسوشیتدپرس از واشنگتن (14/1/1389)
5- کریل بلیانینوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (14/1/1389)
6- گزارش خبرگزاری فرانسه از پکن (13/1/1389)
7- هووارد لا فرانچی، کریستین ساینس مانیتور (8/2/1389)
8- زود دویچه تسایتونگ (23/1/1389)
9- کریس باکلی و جف ماسون، گزارش خبرگزاری رویترز از پکن و واشنگتن (13/1/1389)
10- گلن کسلر، واشنگتن پست (28/2/1389)
11- تایمز (28/2/1389)
12- الکساندر رئوتف، کامرسانت (28/2/1389)
13- گزارش خبرگزاری شین هوا از برازیلیا (29/2/1389)
14- لویی شاربونو، گزارش خبرگزاری رویترز از نیویورک (29/2/1389)
15-  دیوید ایگناتیوس، واشنگتن پست (31/2/1389):یک مقام ارشد آمریکا گفت ایران برای اجرای این توافق باید همانطور که در نسخه اولیه پیشنهاد ژنو درج شده است نخست با پنج عضو دائم شورای امنیت و آلمان به منظور بحث های مفصل تر در این باره دیدار کند و در گام دوم تهران باید از غنی‌سازی 20 درصدی خود صرف نظر کند.
16- ژان لوئیدولاوسیه، گزارش خبرگزاری فرانسه از استانبول (2/3/1389)
17- ویلیام. جى. براد، دیوید سنگر،  هرالد تریبون بین المللی (9/1/1389)
18- بیل گرتز، واشنگتن تایمز (26/12/1388)
19-  کریل بلیانینوف و الکساندر رئوتوف، کومرسانت (14/1/1389)
20-  جابی واریک، واشنگتن پست (12/2/1389)
21-  جین اسکینر، فاکس نیوز  (1/2/1389)
22- نسخه محرمانه ای از این گزارش نیز دوشنبه (۱۹ آوریل 2010) به کنگره فرستاده شد.
23-  کریس باکلی و جف ماسون، گزارش خبرگزاری رویترز از پکن و واشنگتن (13/1/1389)
24- بنیامین دیرکس، فاینشنال تایمزآلمان (12/1/1389): گیدو وستروله شربت را از لبش پاک می‌کند و دیوید میلیبند بدون ناشیگری تافی افرا می‌مَکد و برنار کوشنر بیکار نمی‌ماند و چیزی برمی دارد و هیلاری کلینتون هم با ظرافتِ تمام آب نباتی به دهان می گذارد. سرگئی لاوروف مایل نیست وقتی شیرینی در دهان دارد از او عکس گرفته شود اما او هم نمی تواند شاد نباشد. پیام این صحنه ها این است: نگاه کنید! ما یکدستیم، با هم می‌مانیم. وزیران خارجه 8 قدرت اقتصادی در گردهمایی خود در کانادا یکی از محبوب ترین ترفند های خود را زدند: ناراحت کردن کسی که همکاری نمی‌کند. این کس در حال حاضر چین است زیرا چین به این گروه تعلق ندارد و از این گذشته نمی خواهد از تحریم های شدیدتر علیه ایران حمایت کند.
25- یک مقام آمریکایی هم گفته است انتظار می رود دولت اوباما گزارشی را درباره سیاست مالی چین منتشر کند. احتمالا دولت آمریکا انتشار این گزارش را که در آن چین به‌عنوان کشوری که در سیاست‌های مالی دستکاری می‌کند معرفی می‌شود به تعویق انداخته است. وزارت خزانه‌داری آمریکا قرار است پانزدهم آوریل گزارش خود درباره سیاست‌های مالی شرکای عمده تجاری آمریکا را به کنگره ارائه کند اما با توجه به آنکه رئیس‌جمهور چین اعلام کرده است قصد دارد در کنفرانس امنیت هسته ای در آمریکا به ریاست باراک اوباما در روزهای 12 و 13 آوریل شرکت کند، گمانه‌زنی‌ها درباره تصمیم دولت آمریکا مبنی بر به تعویق انداختن انتشار گزارش خود درباره سیاست‌های مالی کشورهای عمده مانند چین افزایش می یابد. همچنین ممکن است این گزارش در موعد مقرر منتشر شود اما آمریکا از معرفی چین به‌عنوان کشوری که در سیاست‌های مالی دستکاری می‌کند خودداری کند. چین دستکاری در سیاست‌های مالی خود را رد کرده است. شای اوستر، وال استریت ژورنال (14/1/1389)
26- پیتر فریش و دیوید کرافورد، وال استریت ژورنال (14/1/1388): یک شرکت ایرانی که با برنامه هسته‌ای تهران ارتباط نزدیک دارد تجهیزات سخت‌افزاری غنی سازی اورانیوم از چین وارد می کرده است. به گفته مقاماتی که از موضوع مطلع بودند، این اقدام با وجود تحریم ایران برای ممانعت از دسترسی این کشور به تجهیزات هسته ای صورت گرفته است. در هفته های اخیر شرکت ایرانی اقدام به خرید شیرهای حساس و تجهیزات اندازه‌گیری خلأ کرده است که ساخت یک شرکت فرانسوی بوده که تا ماه دسامبر متعلق به یک شرکت مختلط آمریکایی به نام تیکو اینترنشنال بوده است.
27 - ماکسیم ماکاریچف، روزنامه روسی راسیسکایا گازیه تا (13/1/1389)
28 - هاآرتص (13/1/1389)
29- تلگراف، 13/1/1389
30 - روزنامه تایمز کره  (16/1/1389)
31 - هاآرتص (13/1/1388)
32 -جیمز روبین استادیار روابط بین الملل در دانشگاه کلمبیا است. وی در دولت بیل کلینتون، رئیس جمهوری پیشین آمریکا، دستیار وزیر خارجه بود.
33 -پایگاه اینترنتینیوزمکس (15/1/1389)
34 -چیپ کامینز، وال استریت ژورنال (26/12/1389)
35- Theodore Karasik
36 - چیپ کامینز، وال استریت ژورنال (26/12/1389)
37 - اشاره به طرح هدفمندی یارانه ها و پرداخت نقدی به مردم
38- چیپ کامینز، وال استریت ژورنال (26/12/1389)
39 - ریچارد هرتسینگر، روزنامه آلمانی ولت (14/1/1389)
40- اندرو لی باترز، مجله تایم (19/4/1389)
41- عباس میلانی، مدیر مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا در گفت وگو با گزارشگر شبکه تلویزیونی الجزیره انگلیسی (3/3/1389)
42 - جان بولتون، نماینده سابق آمریکا در سازمان ملل متحد در گفت و گو با شبکه تلویزیونی فاکس نیوز (14/1/1388)
43- گفت وگوی کنت کاتزمن با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی آمریکا (15/1/1389)
44- گفت وگوی کنت کاتزمن با پایگاه اینترنتی شورای روابط خارجی آمریکا (15/1/1389)
45-  تیری کوویل از پژوهشگران موسسه روابط بین‌الملل و راهبردی فرانسه، پایگاه اینترنتی فرانسوی زبان افر استراتژیک (7/2/1389)
46- دیوید ایگناتیوس، واشنگتن پست (21/4/2010)
47- ماتیو چانس، سی‌ان‌ان (3/3/1389)
48-  دنیل دامبی، فایننشال تایمز (30/1/1389)
49-  پیتر بیکر، نیویورک تایمز (4/2/1389)
50-  الشرق‌الاوسط (7/2/1389)
51- عباس میلانی، مدیر مطالعات ایران در دانشگاه استنفورد آمریکا در گفت‌وگو با گزارشگر شبکه تلویزیونی الجزیره انگلیسی (3/3/1389)
52- گفت‌وگوی محمد کریشان مجری برنامه ماوراء شبکه تلویزیونی الجزیره با کارشناسان درباره بیانیه گیتس (30/1/1389)،
53-  دامین مک الروی، دیلی‌تلگراف (31/1/1389)
54-  دامین مک الروی، دیلی‌تلگراف (31/1/1389)
55-  پیتر بیکر، نیویورک تایمز (4/2/1389)
56- کیم آر. هولمز (Kim R. Holmes) مشاور سابق وزیر خارجه آمریکا و معاون رئیس سابق بنیاد هریتیج است. وی کتابی با عنوان«بهترین آرزوی آزادی: رهبری آمریکا در قرن بیست و یکم» نوشته است.
57- کیم آر. هولمز، واشنگتن تایمز (3/1/1389)
58-  تیری کوویل از پژوهشگران موسسه روابط بین‌الملل و راهبردی فرانسه، پایگاه اینترنتی فرانسوی زبان افر استراتژیک (7/2/1389)
59- عنایت فانی، گفت‌وگوی جان لیمبرت، معاون مدیر کل وزارت خارجه ایالات متحده آمریکا در امور ایران با بی‌بی‌سی (31/2/1389)
60- متن اصلی این مقاله را اینجا ببینید:
http://www.wsj.com/news/articles/SB125865647765756061?mg=reno64wsj&url=http،3A،2F،2Fonline.wsj.com،2Farticle،2FSB125865647765756061.html
61- اصل مقاله را اینجا ببنید:
http://content.time.com/time/world/article/0,8599,1942091,00.html
62- مایکل سینگ، رئیس امور خاورمیانه در شورای امنیت ملی دولت بوش در گفت‌وگو با  شبکه تلویزیونی فاکس نیوز (15/1/1389)
63-  بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی در گفت‌وگو با جورج استفانوپولوس از پایگاه اینترنتی شبکه تلویزیونی ای‌بی‌سی نیوز (31/1/1389)
64-  جیمز بن، تایمز (31/1/1389)
65- فیلیپ کراولی، سخنگوی وزارت خارجه آمریکا (31/1/1389)
66-  دنیل دامبی، فایننشال تایمز (6/2/1389)
67-  دنیل دامبی، فایننشال تایمز (6/2/1389)
68-  کلوم لینچ و ماری بت شریدان، واشنگتن پست (14/1/1389)
69-  واشنگتن پست (15/1/1389)
70-  فیلیپ باتر، گزارشگر خبرگزاری فرانسه از تهران (21/1/1389)
71- بی‌بی‌سی (27/1/1389)
72-  فارین پالیسی (15/1/1389)
73-  اسپنسر اسوارتز، وال‌استریت ژورنال (27/1/1389): یکی از مقامات شرکت پتروناس گفت این شرکت که روزانه 15 تا 20 هزار بشکه بنزین به ایران صادر می کرد از اواسط ماه مارس ارسال بنزین به ایران را متوقف کرده است.
74- گزارش خبرگزاری رویترز از کویت (6/2/1389)
75- جاناتان وایسمن، وال‌استریت ژورنال (20/1/1389)

منبع: وطن امروز
۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۸ دی ۹۳ ، ۱۴:۲۰
آقای جویا

بذرپاش

به گزارش خبرگزاری فارس از شاهین‌شهر، مهرداد بذرپاش امشب در مراسم گرامیداشت حماسه 9 دی در مسجد فاطمیه (س) این شهر اظهار کرد: ما ملت همیشه در صحنه ایران در جهان ادعا می‌کنیم که در حال توسعه یک کشور اسلامی هستیم، مطرح کردن این موضوع دارای یک سری تعاریف و ویژگی‌های خاصی است.

وی افزود: یکی از ویژگی‌های این ادعا آن است که خواص درک درستی از شرایط داشته و وظیفه خود را در مقاطع زمانی لازم انجام دهند.

عضو هیئت رئیسه مجلس با بیان اینکه بصیرت تعریف بزرگتری از درک درست خواص یک حکومت اسلامی از شرایط دارد، ادامه داد: وظیفه‌شناسی عنوان بعدی است که خواص یک جامعه باید آن را داشته باشند.

وی گفت: اگر این تعریف‌های گفته شده را قبول داشته باشیم هر از گاهی در این کشور اتفاقات مثبتی رخ می‌دهد.

بذرپاش با بیان اینکه این اتفاقات دارای فراز و نشیب‌های گوناگونی بوده که در فرآیند یک کشور امری طبیعی است، تصریح کرد: ایران کشوری است که دور تا دور آن را مجمع‌الجزایر آدم‌کش‌ها یا به بیان بهتر گروه‌های تروریستی فرا گرفته‌اند.

این مسئول با اشاره به سریال تاریخی مختار یادآور شد: این سریال نکات بسیار درس‌آموزی برای همه ما به‌خصوص خواص داشت.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به قیام توابین که در آن چند هزار نفر شهید شدند، اظهار کرد: این اتفاق درحالی بود که قیام مختار 4 یا 5 سال بعد از شهادت امام حسین (ع) و یاران باوفای ایشان در کربلا صورت گرفت.

وی با بیان اینکه توده مردم قبل از پخش این سریال تاریخی کمتر با نام مختار و سلیمان سرب خزایی آشنا بودند، اضافه کرد: اما چه در گذشته و چه در حال کمتر کسی وجود دارد که در جهان اسلام مخصوصا در جهان تشیع برای حر و مسلم‌ بن عقیل گریه نکرده باشد.

بذرپاش ادامه داد: دلیل این امر چه چیزی می‌تواند باشد که برای همه یاران امام حسین (ع) که یک‌هزار و 400 سال پیش به شهادت رسیده‌اند، هر ساله در ایام محرم و صفر بدون آنکه تصویربردار یا عکاسی باشد، گریه و عزاداری می‌کنند.

وی تاکید کرد:‌ علت این امر آن است که شخصی که در زمان خودش از ولی فقیه شناخت پیدا می‌کند، خداوند متعال نیز او را به همگان می‌شناساند.

عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: انسان‌های پاک مانند حبیب‌ بن مظاهر در اسلام کم نبوده‌اند ولی یکی از آنها برگزیده و به حبیب‌ بن مظاهر تبدیل می‌شود.

این مسئول با اشاره به اینکه خواص را می‌توان در حادثه کربلا بهتر شناخت، بیان کرد: یاری رساندن به ولی زمان موجب ماندگاری یک فرد مسلمان می‌شود.

بذرپاش با بیان اینکه چرا قرآن کریم بیشتر به قصه‌های تاریخی پرداخته است و فرموده سرنوشت گذشتگان را یاد بگیرید و از آنها عبرت بیاموزید، اظهار کرد: بخش عظیمی از همین کتاب آسمانی را که می‌خوانیم به ما قصه‌های گران‌بهای تاریخی را می‌آموزد.

وی با بیان اینکه تاریخ از جنس تکرار است، گفت:‌ اگر تاریخ از جنس تکرار نبود، خواندن کتاب‌های تاریخی جز پر کردن اوقات فراغت هیچ خاصیتی نداشت.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با بیان اینکه نکته دیگری که باید آن را مدنظر قرار دهیم، عدل الهی است، ادامه داد: این عرصه نیز صحنه امتحان خداوند متعال است.

وی خاطرنشان کرد: اگر ویژگی‌های خواص، تاریخی که از جنس تکرار است و عدل الهی را با همدیگر جمع کنیم به احوالات امروز خواهیم رسید.

بذرپاش تصریح کرد: این انقلاب با محوریت استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی و با رهبری امام (ره)‌ در سال 1357 به سران سلطه با محوریت آمریکا گفت که به شما بی‌اعتماد هستیم.

وی با مطرح کردن این سؤال که آیا الان باید به آمریکا بی‌اعتماد بود یا نه، ادامه داد: واقعا مشکل ما با کشوری به نام آمریکا مربوط به گذشته است یا حال؟

عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی اظهار کرد: خیلی از مثال‌های تاریخی از جمله قضیه صنعت ملی شدن نفت ایران در اسفندماه 1332 توسط دولت مصدق را داریم که مشکل ما با آمریکا در این قضیه مربوط به گذشته است و دقیقا از همان زمان نیز تحریم‌ها علیه کشور ما شروع شده است.

وی با بیان اینکه استعمار تاکنون بر روی 3 نسل ما تحریم اعمال کرده است، افزود: یک نسل تحریم که در دولت هاشمی‌رفسنجانی اتفاق افتاد، یک نسل قبل‌تر که بعد از تسخیر لانه جاسوسی رخ داد و یک تحریمی که مال نسل اول تحریم‌های جامع به نام ایران و لیبی بود.

این مسئول گفت: تحریم نسل سومی که الان با آن مواجه‌ایم و همه تلاش تیم مذاکره‌کننده نیز مبنی بر رفع این نوع تحریم است که جرقه آن در سال 87 زده شد.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی با اشاره به جزئیات تحریم نسل 3 تصریح کرد:‌ در سال 87 مسئول اسبق سیاست خارجی اروپا زمانی که به ایران آمد، پیشنهاد دو طرف منجمد را داد یعنی ما غنی‌سازی را متوقف و تنها در مقیاس 5 درصد صنعتی استفاده کنیم،‌ در مقابل آنها تحریم‌ها را بردارند.

وی بیان کرد: زمانی که مسئول اسبق سیاست خارجی اروپا جزئیات این پیشنهاد را با غربی‌ها مطرح کرد اوایل سال 1388 بود.

بذرپاش اظهار کرد: در پیگیری‌های دیپلماسی‌های ایرانی برای این توافق طرف غربی در پاسخ به آن اظهار کرده بود که فعلا نیازی به این کار نیست.

وی با بیان اینکه در انتخابات 88 آن اتفاقاتی که نباید اتفاق می‌افتاد افتاد، افزود: زمانی که فتنه 88 در کشور اتفاق افتاد رئیس جمهور آمریکا بعد از زمان کوتاهی اعلام کرد حکومت ایران نامشروع و ضد حقوق بشری است.

این نماینده مجلس با بیان اینکه در فتنه 88 سفارتخانه‌ها تبدیل به یگان‌های عملیاتی جاسوسی برای غربی‌ها شد، ادامه داد: بعد از مدتی که فتنه 88 فروکش کرد، بلافاصله وزیر امور خارجه آلمان در رسانه‌ها ظاهر شد و اظهار کرد که ما باید از طریق فشارهای اقتصادی مردم را در خیابان‌ها حفظ و حکومت جمهوری اسلامی ایران را ساقط کنیم.

وی با بیان اینکه یکی از سران فتنه به‌نام محسن مخمل‌باف طی رفت‌ و آمدهایی به کنگره آمریکا تقاضای تشدید تحریم‌ها علیه ملت و نظام جمهوری اسلامی را کرد، گفت: این مسئله تبدیل به قطعنامه 1929 شورای امنیت و تصویب قانون تحریم‌های جامع علیه کشور ما شد.

عضو هیئت رئیسه مجلس شورای اسلامی تصریح کرد: دلیل اینکه فشارهای بیشتر اقتصادی به کشور وارد شد،‌ این بود که یگان‌های عملیاتی جاسوسی غربی‌ها یعنی همان سفارتخانه‌ها و سران فتنه 88 در داخل، اطلاعات کشور را به بیگانگان فروختند.

وی با بیان اینکه مقام معظم رهبری را نیز تحت فشار قرار دادند، ادامه داد: شعار «نه غزه نه لبنان»‌ توسط سران فتنه طراحی شد.

بذرپاش اظهار کرد: اگر مردم بابصیرت خود در 9 دی جلوی فتنه 88 را نمی‌گرفتند، شاید امروز شاهد حضور گروهک‌های تروریستی مثل داعش و ... در ایران بودیم.

وی با بیان اینکه امنیت هر ایرانی مدیون شهیدانی چون طهرانی‌مقدم است، اضافه کرد: بعد از اینکه دیپلمات‌های ما در ژنو بر سر مذاکره با غربی‌ها نشستند و به توافق رسیدند، سران استعمار دوباره با عربستانی‌ها همکاری کردند و قیمت نفت را کاهش دادند که به ضرر ما تمام شد.

نماینده مردم تهران در مجلس شورای اسلامی گفت: به این دلیل به آمریکایی‌ها بی‌اعتمادیم که 162 شبکه ماهواره‌ای فارسی زبان را بر علیه نظام مقدس جمهوری اسلامی اسلامی و برای اختلاف‌افکنی بین مسلمانان، چه شیعه و چه سنی راه‌اندازی کردند.

وی بیان کرد: از دلایل بی‌اعتمادی ما به آمریکایی‌ها ایجاد هجمه‌های فرهنگی، اقتصادی و ویزا ندادن به سفیر ما در سازمان ملل است.

بذرباش در پایان با بیان اینکه این فتنه 78 بود که منجر به 88 شد، تصریح کرد: فتنه تمام نشدنی است و نسل به نسل و چهره به چهره عوض می‌شود و بیگانگان نیز امروزه بیکار ننشسته‌اند و هر روز در حال توطئه و دسیسه علیه این مملکتند.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۳:۲۹
آقای جویا

مسئولانمناظره

حسینعلی حاجی دلیگانی نماینده و عضو هیئت رئیسه کمیسیون برنامه و بودجه و محاسبات مجلس شورای اسلامی در ابتدای سخنان خود گفت: هدف از دریافت جریمه چیست؟ چرا ده سال برای این زمان مشخص شده است ؟ این بازه زمانی به چه صورت تعیین شده است.

دلیگانی در ادامه افزود: آیا هدف دولت درآمدزایی است یا حل مشکلات قشر خاصی از افراد جامعه؟ ملاک مبالغ گفته شده چیست؟ جامعه هدف ما و تعداد مشمولان در این موضوع  چند نفر است؟ آیا هدف حل مشکل آقازاده ها است؟

کامران صداقت استادیار جهاد دانشگاهی نیز در بخش اول سخنان خود عنوان کرد بزرگترین دغدغه فعلی ما چیست؟ افزود: قطعا جنگ نرم یکی از عمده ترین مسائلی است که امروز مطرح شده است و ایجاد فرهنگ ایثار و شهادت و تقویت آن در جامعه اهمیت دارد.

صداقت در ادامه گفت: یکی از پایه های فرهنگ ایثار مربوطه به دوره مقدس سربازی است چرا که شخص سرباز تا پای جان در میدان رزم باقی می ماند.

وی به تقویت بنیه دفاعی کشور از طریق درآمد حاصل از فروش سربازی اشاره کرد و افزود: در واقع تزریق هزار میلیارد تومان از محل خرید خدمت سربازی تضعیف بنیه دفاعی است نه تقویت آن.

در ادامه مهدی کوچک زاده با بیان اینکه در نظر گرفتن مصلحت کشور وظیفه ماست، گفت: طبق ماده 10 قانون نظام وظیفه افرادی که از سربازی فرار می کنند با محرومیت اجتماعی زیادی روبه رو می شوند از این رو بنده موافق هستم که افراد مذکور در لایحه پیشنهادی با پرداخت جریمه گواهی دوره سربازی را دریافت کنند.

این نماینده مجلس تصریح کرد: البته به هیچ وجه این افراد نباید معادل با کسانی باشند که خدمت سربازی را گذرانده اند.

عباسعلی منصوری آرانی عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس نیز با تاکید بر اینکه این طرح می تواند موفقیت آمیز باشد، گفت: به عقیده بنده نباید در کشور به اجبار "سرباز" داشته باشیم بلکه باید "سرباز حرفه ای" که دارای حقوق مناسب است پرورش دهیم.

وی افزود: هم اکنون حدود 2 میلیون غایب از سربازی در داخل و حدود 300 هزار نفر نیز در خارج از کشور داریم.

به گفته وی حضور در ارتش برای افرادی که بالای 8 سال از خدمت سربازیشان می گذرد با توجه به بالا رفتن سنشان، نمی تواند کمکی به بنیه دفاعی کشور کند.

همچنین ابوذر ندیمی نایب رئیس اول کمیسیون اقتصادی مجلس با بیان اینکه خرید سربازی فقط برای حل مشکلات اقتصادی نیست، اظهار داشت: به هر حال ما باید حدود 1.5 تا 2 میلیون نفری را که هم اکنون به عنوان ناهنجاری در جامعه شناخته می شوند تعیین تکلیف کنیم.

وی افزود: بنابراین خرید سربازی می تواند اتفاق مبارکی باشد چرا که هم این افراد تعیین تکلیف می شوند و هم می توان از استعداد و پتانسیل آنها در کشور استفاده کنیم.

پرداخت جریمه در واقع مجازاتی برای غایبان سربازی است

ابوذر ندیمی با بیان اینکه در صورت تصویب بند مذکور تمام افراد چه غنی و چه فقیر می توانند زیر چتر آن باشند، گفت: پولداران و فقرا در جامعه ما به صورت نامناسب معرفی شده اند بنابراین چسباندن مارک طرفداری از پولداران به این بند کار درستی نیست.

عضو کمیسیون اقتصادی مجلس به سخنان مخالفان اشاره کرد و افزود: مخالفان نیز به نوعی سخن موافقان را با کلامی دیگر بیان می کنند و این پیشنهاد قطعا در گردش کار خواهد بود و در آن زمان نمایندگان مخالف می توانند موارد اصلاحی خود را اعلام کنند.

وی با بیان اینکه باید به طور کلی برای قانون گریزان تدبیری بیاندیشیم، تصریح کرد: ما در مقابل کسانی که به هر دلیلی وظیفه قانونی را انجام نداده اند باید چه اقدامی انجام دهیم؟ باید تدبیری اندیشیده شود.

ندیمی اظهار داشت: قطعا عناوینی به متن اضافه خواهد شد و در پاسخ به این نگاه که گفته می شود غایبان سربازی قانون گریزند پس باید مجازات شوند می توان گفت که  پرداخت این میزان جریمه خود مجازات محسوب می شود.

وی تاکید کرد: حتی اگر پرداخت این پول در جهت کمک به دولت باشد نیز نمی تواند "نادرست" تلقی شود چراکه دولت نیز جزئی از نظام محسوب می شود.

چند درصد از مشمولان غایب آقازاده هستند/ پوشش خاص ارتش با سربازی حرفه‌ای

منصوری آرانی با بیان اینکه جامعه آماری بزرگی درگیر محرومیت اجتماعی ناشی از غیبت در سربازی هستند، گفت: هم اکنون از سن 15 سالگی جوانان ما دغدغه سربازی را دارند از این رو باید به سراغ سرباز حرفه ای برویم یعنی شخص زمانی که به سن 18 سال می رسد یک آموزش رزمی مقدماتی ببیند و بعد داوطلب سربازی شود و در ازای آن حقوق دریافت کند.

این نماینده مجلس با بیان اینکه سن سربازی در تمام دنیا 18 سال است، افزود: فرد تا 26 یا 27 سالگی حماسه خدمت سربازی دارد ولی زمانی که سن شخص بالا می رود دیگر نمی تواند خدمتی ارائه دهد.

وی تصریح کرد: غایبان سربازی در واقع 10 سال محرومیت اجتماعی داشته اند که به نظر من پرداخت جریمه خود به نوعی جزای مجدد محسوب می شود.

منصوری آرانی با طرح این سوال که مگر چند درصد از افرادی که بالای 10 سال غیبت داشته اند آقازاده هستند، اظهار داشت: اکثر غایبان سربازی از قشر ضعیف جامعه هستند از این رو بهتر است نظر مثبتی به این بند داشته باشیم چراکه نمی توانیم زندان 2 میلیون نفری در کشور ایجاد کنیم، بنابراین مهم نیست راه حل ارائه شود و افراد مخالف اگر راه حلی دارند ارائه کنند.

وی با تاکید بر اینکه باید سربازان با انگیزه داشته باشیم، گفت: در زمان جنگ کشور به طور کلی دچار بحران می شود اما در زمان صلح قطعا شرایط متفاوت است و ما می توانیم با "سربازی حرفه ای" ارتش را به طور خاص پوشش دهیم.

بند ط تبصره خرید سربازی «غیرکارشناسی» است

مهدی کوچک زاده با بیان اینکه باید بدون رخ دادن بی عدالتی وضعیت غایبان سربازی تعیین تکلیف شود گفت: سخنی که امام (ره) در زمان جنگ تحت عنوان اینکه «بدا به حال آنانکه در این قائله نبودند...» ابراز کردند برای امروز نیز است.

وی افزود: مبنای محاسبه رقم 10 هزار میلیارد تومان برای خرید خدمت سربازی چه بوده است؟ این مسائل باید به صورت شفاف اعلام شود.

این نماینده مجلس تصریح کرد: باید در نظر گرفت چه تعداد غایب داوطلب خرید سربازی هستند؟ یقین دارم این عدد هرچه قدر هم که باشد می تواند به صورت درست طبقه بندی شود ولی به طور کلی بند ط تبصره ارائه شده "غیرکارشناسی" است.

کوچک زاده با بیان اینکه ماده 16 قانون نظام وظیفه عمومی معادل اصل 144 قانون اساسی است، گفت: اگر صحبت از ارتش حرفه ای میکنیم تنها شخصی که رزم بلد باشد در ارتش خواهد بود.

وی تصریح کرد: باید تمام جوانب را در نظر بگیریم بعد اظهار نظر کنیم.

غایبان سربازی قانون گریزند/ پرداخت پول راهکار جامعی نیست

کامران صداقت با بیان اینکه پیشنهاد ارائه شده کامل و جامع نیست و فردی که از سربازی غیبت کرده قانون گریز است نه خطاکار، اظهار داشت: شخصی که به راحتی می تواند با پرداخت پول سربازی را بخرند قطعا مسئولیت پذیری خود را زیر پا خواهد گذاشت.

این استاد دانشگاه افزود: کارکرد آشکار سربازی رفتن دفاع از تمامیت ارضی و حفظ و ایجاد امنیت در کشور است بنابراین چطور می توان بیان کرد که بعد از 30 سالگی فرد دیگر کارایی ندارد، بیان این موضوع نشاندهنده این است ما توانایی جامعه پذیر کردن این افراد را نداریم.

وی تصریح کرد: از طرفی بسیاری از افرادی که شامل این غایبان می شوند نمی توانند سربازی را بخرند پس باز هم به عنوان قانون گریز در جامعه خواهند بود.

صداقت افزود: ارائه راهکاری همچون خدمت در بسیج سازندگی می تواند موثر تر از پرداخت پول باشد.

وی با بیان اینکه مسائل فرهنگی و اجتماعی در این پیشنهاد دیده نشده است، گفت: زمانی باید صحبت از ارتش حرفه ای شود که اشتغال کامل در کشور وجود داشته باشد نه اینکه نرخ بیکاری و تضاد طبقاتی در جامعه فراوان باشد.

پرداخت پول قانون گریزی را تقویت می‌کند/ باید راهکار جامعی در نظر گرفت

حاجی دلیگانی با بیان اینکه درصد بسیار کمی مشمول بندی می شوند که دولت ارائه داده است گفت: آنچه که تصویب خواهد شد نباید مغایر با شرع و قانون اساسی باشد.

وی افزود: زمانی که قانونی مبنی بر اینکه تمام افراد مشمول باید به خدمت سربازی بروند تصویب می شود پس کسی که از آن سرپیچی می کند باید مجازات شود که این مسئله نیازمند ارائه راهکار جامع و کامل است.

این نماینده مجلس تصریح کرد: اگر قرار باشد اعلام کنیم هر شخصی که قانون گریزی کرده می تواند با پرداخت پول مجازات شود عمل بسیار خطرناکی است چراکه در واقع این موضوع قانون گریزی را در جامعه تقویت می کند.

وی با بیان اینکه باید راهکار جامعی برای غایبان سربازی در نظر بگیریم، گفت: باید تفکیک هایی در این بند برای افرادی همچون متاهلین، نخبگان علمی، دارای فرزند بیشتر و ... در نظر بگیریم.

حاجی دلیگانی به ذکر عدد 10 در این بند اشاره و تصریح کرد: این مسئله نیز جای ابهام دارد چراکه قطعا یک تعداد آقازاده را در بر میگیرد بنابراین باید از این موضوع رفع ابهام شود.

وی همچنین تصریح کرد: ارائه این مسئله آیا درآمد زایی است؟ اگر درآمد زایی نیست و کاری به دخل و خرج کشور ندارد چرا در لایحه بودجه امده است؟

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۳:۱۳
آقای جویا

بسم الله الرحمن الرحیم


آیت الله مصباح

تشکر میکنیم از حضرتعالی که لطفتان امسال هم شامل هفته نامه 9دی شد و توفیق مصاحبهای دیگر برای این رسانه فراهم شد. ان شاءالله توضیحات شما و پاسخ تان به سئوالات دوستان به همه آنها که این گفتگو را میخوانند برای ادامه حرکت در خط مقام معظم رهبری و انقلاب اسلامیکمک کند. اولین سوالی که مطرح است با توجه به بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با نمایندگان مجلس است که ایشان به مسئله مبارزه و اینکه مسئولان کشور همیشه در مسیر مبارزه اند، اشاره کردند و پیدایش و بقای نظام اسلامیرا هم با همین مبارزه دانستند و بعد فرمودند که مبارزه تمام شدنی نیست چون شیطان و جبهه شیطان همیشه وجود دارد. البته شیوه های مبارزه شاید متفاوت باشد اما سئوال ما این است که از نگاه شما مبارزه امروز با مبارزه در دهه چهل حتی دهه پنجاه و یا در مقایسه با سال های نخست انقلاب چه نسبتی و چه تفاوتی دارد؟

 آیت الله مصباح: بسم الله الرحمن الرحیم. ما چون عادت کرده ایم به بحث های طلبگی، در هر بحثی ابتدا سعی میکنیم که اول واژهها را تعریف کنیم تا لااقل در آن گفتگو، منظور از آن تعبیرات روشن بشود. کلمه مبارزه یعنی چه؟ در ادبیات سیاسی وقتی مبارزه گفته میشود، یک معنای عامیدارد که هم شامل برخوردهای فکری، اعتقادی و آرمانی میشود، هم شامل فعالیت های جناحی، گروهی و حتی رقابت های شخصی؛ همه اینها اسمش مبارزه است. ما که میگوییم مبارزه، به عنوان یک تکلیف واجب که از امام (رضوان الله علیه) آموختهایم، معنا و مصداقی خاص از مبارزه را منظور داریم که آن هم مبتنی است بر نگاه خاصی که اساساً به زندگی و به مسئولیت های فردی و اجتماعی داریم.

ما معتقدیم که انسان در این عالم آفریده شده تا بعد از شناختن هدف زندگی اش، راه های صحیح  رسیدن به آن هدف را بشناسد و با انتخاب خودش بپیماید و چون همه این راهها با جزئیاتش فقط با عقل و تجربه قابل شناختن نیست، خدا پیغمبران را فرستاد. بنابراین انسان باید در این عالم، قبل از هر چیز بفهمد که برای چه خلق شده؟ هدفش از زندگی چیست؟ چه راه هایی باید برود، چه راه هایی نباید برود؟ چه کسانی مانع راه او هستند، آنها را بشناسد، و این که چگونه با آنها برخورد کند؟ هم با دشمنان درونی خود هوای نفس و شیطان، هم با دشمنان بیرونی - چه داخل جامعه خودش و چه در سطح بین المللی- بداند که چه رفتاری باید داشته باشد. همه اینها اسمش دین است. یعنی ما یاد بگیریم چگونه باید زندگی کنیم، هدف کجاست؟ چگونه باید برویم؟ چگونه با دیگران برخورد کنیم؟ این مجموعه با هم میشود دین.

وقتی به این تعریف از دین توجه کنیم، خواهیم دانست که جایگاه دین، تمام و سراسر زندگی انسان است و هیچ بخشی از زندگی خارج از حوزه دین نمیماند. عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی، بین المللی، نظامیو هر عرصهی دیگری شما برای زندگی انسان فرض کنید، همه اینها باید از دین سرچشمه بگیرد. این بینشی است که ما نسبت به دین داریم. آن وقت مبارزه هم همینجا معنا پیدا میکند. یعنی مبارزه آن است که دین از ما بخواهد، در راه رسیدن به اهداف دین باشد. شیوه مبارزه آن است که دین تعیین میکند و سایر مسائلی که در اینجا مطرح میشود، همه در قالب دین برای ما مطرح است و چیز دیگری نداریم. آنجایی که مسائل شخصی باشد، هوسهای فردی باشد اینها خارج از حوزه دین است و ارزشی نخواهد داشت. همه آنچه که ارزش دارد آن است که در سایه دین واقع شود و نهایتاً برای رسیدن به هدف دین که قرب خداست.

 

  آیا این نگاه مورد قبول همه آحاد جامعه هست؟ یعنی همه افراد همین فهم از مبارزه را دارند؟

 آیت الله مصباح: طبعاً این نگاه مورد قبول همه جامعه نیست. نمیخواهیم درصد و آمار تعیین کنیم اما بسیاری از افراد جامعه حتی خواص هستند که برای دین یک حوزه تأثیرگذاری محدودی قائلند. معتقدند دین همین است که آدم اصول دین را قبول داشته باشد و نمازی بخواند، روزهای بگیرد، خیلی آدم خوبی باشد، برای سیدالشهداء عزاداری کند، اطعام کند، از نگاه خیلیها چنین آدمیدیندار است. اما اینکه اقتصادش چگونه باشد؟ روابط اقتصادیاش چگونه تنظیم شود؟ مسائل سیاسیاش چگونه باشد؟ معتقدند اینها ربطی به دین ندارد! احیاناً با خود میگویند اینها دنیاست. دین و دنیا را در مقابل هم میبینند، دین میشود فقط همین مسائل شخصی و اعتقادی و مناسک عبادی و بقیه مسائل میشود دنیا.

در واقع جامعه از این نظر به دو دسته تقسیم میشوند: مردم دیندار به معنایی که ما میگوییم و دسته دوم دیندار به معنای فراگیرش به معنای عامش، دیندارِسکولار. این چیزی است که در زمان همه پیامبران مطرح بوده. زمان خود پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بعد از وفات و قبل از دفن ایشان، این مطلب بارز شد و بعد هم ادامه پیدا کرد تا همین امروز. این نوع نگاه به دین الان به عنوان سکولاریسم مطرح است و یک کسانی به این عنوان شناخته میشوند و در یک زمانی هم در ایران خیلی رسمیترویج میشد و شخصیت های درجه اول کشور هم روی آن مانور میدادند و حتی گاهی میگفتند اگر دین هم بخواهد وجود داشته باشد، باید دینِ سکولار باشد. حالا هم کم و بیش اگر به زبان نیاید در دلها هست.

وقتی این نگاه بود، دین میشود یک چیزی در کنار اینها، برای همین در جامعهشناسی امروز، دین یک نهادی است در کنار نهادهای دیگر؛ ما نهاد خانواده داریم، نهاد آموزش و پرورش داریم، نهاد سیاست داریم، نهاد حقوق داریم، در کنار آنها یکی هم نهاد دین است. حالا این چه اندازه است؟ در حقیقت برای خالی نبودن عریضه، به عنوان یک نهاد، جایگاهی هم برای دین قائل شدند. به عنوان واقعیت اجتماعی میگویند دین هم یک چیزی است که مردم دارند! این هم یک نهادی است ولی اینکه در حل مشکلات مردم نقشی دارد، چنین اعتقادی ندارند. در حالی که به عقیده ما اصلاً نهاد حقیقی زندگی انسان آن است که در سایه دین باشد. یعنی دین در همه عرصههای زندگی انسان است و زیر چتر دین است که شاخههایی مثل سیاست، اقتصاد، حقوق و شاخههای دیگر پیدا میشود. این اختلاف ریشهای است و شوخیبردار نیست، نمیتوانیم پنهانش کنیم.

ما چون معتقدیم که باید آن نظر اول را پذیرفت، بنابراین در رفتارها - چه رفتار فردی باشد، چه گروهی، چه خانوادگی، چه اجتماعی و چه جهانی - آن چیزی که با دین و فرهنگ دینی ارتباط داشته باشد، دارای ارزش است و به یک معنا چون اساس فرهنگ هم باورها و ارزشهاست، باید گفت که اصلاً دین یک مقوله فرهنگی است. چون دین هم یک سلسله باورها  و ارزشهاست که حاکم بر همه رفتارهای فردی و اجتماعی انسانها شده است.

بنابراین برای ما مبارزهای معنا دارد که برای دین باشد، با شیوهای انجام میگیرد که دین میپسندد، هدفش ترویج دین و رسیدن به هدف دین یعنی تقرب به خدا باشد. به غیر از این اصلاً چیزی نمیشناسیم. هر رفتار دیگری که به خاطر دین نباشد، حرفهای بچهگانه دنیاپرستان است و چنین نگاهی متعلق به کسانی است که اسلام و قرآن، خیلی از آنها را «کالانعام» مینامند و خیلیهاشان را «شَرُّ الدَّوابّ» نام میگذارد. البته کالانعام دانستن این افراد محترمانه است ولی بدترش، شرّالدواب دانستن آنهاست، بدترین جنبدهها! این فرق اساسی مسئله بین دو نگاه است. ما اگر مبارزه سیاسی داریم یعنی مبارزه سیاسیای که دین میپسندد و برای تحقق اهداف دین است. اگر در این مبارزه سیاسی، دین نباشد کاری با آن نداریم.

 

از کجا میتوانیم این را بفهمیم که این مبارزه سیاسی، فرهنگی، اقتصادی ما مبارزه دینی است؟ شاخصهاش چیست؟

 آیت الله مصباح: از هر راهی که میشود دین را شناخت، میتوانیم مبارزه دینی را هم بشناسیم. باید ببینیم دین حقیقی را چگونه میشود شناخت.

 

  با این نگاه باید بگوییم که چون در بخشهای مختلف این حوزه، مبارزه فرهنگی است پس این نوع مبارزه اصالت و اهمیت بیشتری نسبت به امور دیگر دارد.

 آیت الله مصباح: به یک معنا عرض کردم که خود دین هم یک مقوله فرهنگی است. این دوتا خیلی به هم نزدیک هستند. البته فرهنگ، تعاریف بسیار مختلفی دارد و در همه آنها این قرابت نیست ولی در اکثر تعاریف چون اساس فرهنگ، باورها و ارزشهاست، فرهنگ با دین خیلی قرابت پیدا میکند.

 یکی از آسیبهایی که در حال حاضر داریم و ما در شماره های مختلف هفته نامه 9دی به آن پرداخته ایم این است که مبارزه نکردن یا سازش کردن را با ادبیات دینی جلوه میدهند، یعنی برای آن ایدئولوژی سازی میکنند. حتی این نگرانی وجود دارد وقتی که گفته میشود پیام عاشورا مذاکره و تعامل است یا گفته میشود که صلح حسنی سختتر از جهاد حسینی است، به نوعی در راستای همین ایدئولوژیسازی باشد.

 آیت الله مصباح: بله؛ البته همین طور که عرض کردم قضاوت در اینباره بستگی دارد به این که معرفت هر کس از دین چقدر صحیح و واقعی باشد. حقیقتش این است که بسیاری از ما از وقتی که دین را شناختیم، دین همان تعریفی را داشته که اشاره کردم، یعنی همین مناسک عبادی، نماز و روزه و روضه و گریه و همینها بوده نه اینکه در تمام ابعاد زندگی جاری باشد. یادم هست اولین باری که من فعالیتهای اجتماعی و مبارزات سیاسی را به عنوان یک امر دینی شناختم، از مرحوم آیتالله کاشانی (رضوانالله علیه) بود. یک روزنامهای - که یادم نیست اسمش چه بود - چاپ میشد و طرفدار آقای کاشانی بود و عکس ایشان را چاپ میکرد، روزنامههای دیگر همه درباری بودند. همان وقتهایی بود که ایشان را تبعید کرده بودند به لبنان و از لبنان برگشته بودند و استقبالی از ایشان شد. ما از آن طریق آیتالله کاشانی را شناختیم. در آن روزنامه به نقل از آیت الله کاشانی نوشته میشد که من این کارهای سیاسی را به عنوان اینکه وظایف دینیام است، انجام میدهم. ولی جامعه دینی آن روز این نگاه را نمیپذیرفت و معمولاً گفته میشد که ایشان یک رجل سیاسی است و به همین خاطر آقای کاشانی را در ردیف مراجع حساب نمیکردند با اینکه شاید از هیچکدام از مراجع آن زمان هم کم نداشت ولی نگاه عمومی این بود. ایشان و مرحوم آقای سید احمد خوانساری همدرس بودند، بعضیها میگویند ایشان حتی در بعضی جهات از آنها هم مقدم بود، در استعداد و در فراست مقدم بود ولی این شخص بزرگ را به عنوان یک رجل سیاسی میشناختند.

آن وقت این سئوال برایم پیش آمد، بین این دینی که ما بلد هستیم، یعنی همین نماز و روزه و روضه، با دینی که این آقا میگوید چه نسبتی است؟ آن روز ما بچه بودیم و این به عنوان یک سئوال برایمان مطرح بود. بعد کم کم در اثر فعالیتهای فداکارانهای که ایشان کرد، یکی دوتا گروه هم در کنار ایشان به عنوان طرفداری در این اردوگاه شکل گرفت، یکی فداییان اسلام بود و یکی مجاهدین اسلام. آقای شمس قناتآبادی رهبر مجاهدین اسلام بود و مرحوم نواب صفوی هم رهبر فداییان اسلام؛ اینها طرفدار آقای کاشانی بودند. البته اختلافاتی هم کم و بیش داشتند و گاهی هم تنشهایی بینشان واقع میشد ولی معمولاً روزنامهنگارها این دو را به عنوان دو بازوی آیتالله کاشانی معرفی میکردند. این مسائل ذهن ما را مشغول کرده بود تا اینکه آمدیم قم و از درسهای امام استفاده کردیم، دیدیم ایشان گاهی در درسهایش برای مسائل فقهی مثال از مسائل سیاسی میزنند! من یادم هست میگفتند اگر حاکم اسلامی، اگر فقیه جامع الشرایط بگوید این عبایت را باید برای اسلام بدهی، واجب است، باید بدهی، این حکم حکومتی است و فقیه واجب الاطاعه است.

 در مبارزه با همین تعریفی که فرمودید، از نظر شخصیتی حضرتعالی به امام و آیتالله کاشانی نزدیکتر بودید؟

 آیت الله مصباح: من کسی نیستم که بگویم به چه کسی نزدیک بودم. گفتم از اینها یاد گرفتم، ابتدا شاید از مرحوم آقای کاشانی بود بعد هم از حضرت امام(ره). شخصیت برجسته دیگری که بگویم در کنار اینها مطرح باشند، یادم نمیآید. البته حقیقت این است که مسائل و وظایف اجتماعی را اساساً از امام یاد گرفتم و باور قلبی کردم. نه صِرف تقلید باشد بلکه از امام یاد گرفتم. هیچ کس دیگر مانند ایشان پا به میدان نگذاشته بود که اینطور صریح بگوید بخش اعظم فقه مربوط به سیاست است. این را فقط امام بیان میکرد! کسانی دیگر فعالیتهایی داشتند، قبلاً هم بودند، زمان مشروطیت هم مراجع دخالتهایی داشتند و در آن زمان هم، از علما کسانی بودند که از مرحوم آقای کاشانی حمایت میکردند، هم از علمای درجه اول و هم از فضلای دیگر، اسمشان یادم است مثل حاج محمد آقای تهرانی بود که هیأت قائمیه را در تهران تأسیس کرده بودند. ایشان هم فاضل و تحصیلکرده نجف بودند ولی علاقهمند به این جناح بود، یک گروه فعالی بودند. اما آن که میتوانم بگویم دینم را با این تعریف از او یاد گرفتم، امام(ره) بود که رسماً به بنده آموخت که فعالیتهای اجتماعی در کنار نماز و مثل نماز واجب است.

 

  مارکسیستها امام را اهل مبارزه نمیدانستند!

  اخیراً از سوی بعضی کسانی که در انقلاب سابقهای هم دارند، ادعا میشود که آقای مصباح در یک برههای به صورت جدی اهل مبارزه نبود، حتی در هفتههای اخیر گفتند آن اسناد دالّ بر مبارزه سیاسی که شما امضا کردهاید، بیانیههایی برای دهه 40 بوده و بعد از سال 42 تا سال 55 انقطاعی حاصل شده و آقای مصباح اهل مبارزه نبودند. به نظر می رسد با این توضیحی که الان فرمودید، ظاهراً تلقی شما از مبارزه با تلقی این آقایان از مفهوم مبارزه متفاوت بوده و این منجر میشده که آنها فکر کنند شما مبارز نیستید؛ در حالی که از نگاه شما اساساً آن رفتاری که آنها قائل به مبارزه بودند - مثل همکاری با منافقین برای سرنگونی رژیم پهلوی - را اساساً شما مبارزه نمیدانستید.

 آیت الله مصباح: این که اختلاف در رفتار اشخاص پیش میآید دلایل مختلفی دارد. یکی همین است که اصلاً از ریشه، دین را شامل این مسائل نمیدانند، اصلاً قائل به مبارزه دینی نیستند. فقط دین را در حوزه مسائل فردی و مناسک عبادی محدود میدانند. ما الحمدلله از امام این را آموختیم که این طور نیست. از فرمایشات امیرالمومنین(علیه السلام) در نهجالبلاغه همین برداشت میشود. نکته دیگر این که بالاخره باور کردیم بخش عظیمیاز دین - اگر نگوییم اعظمش - مربوط به مسائل اجتماعی و سیاسی است. طبعاً انجام آن وظیفه اجتماعی و سیاسی در بسیاری از موارد احتیاج به مبارزه دارد. وقتی آدم در مقابل دشمن قرار میگیرد باید مقاومت کند، باید دشمن را بکوبد، مانع را از سر راه بردارد. خب در اینها اختلاف میشود. این یک جور اختلاف است که آیا فلانی مبارز است یا نیست. فرض بفرمایید وقتی نهضت حضرت امام شروع شد و گروههای مختلفی همکاری کردند؛ در همان زمان کسانی بودند مبارزه میکردند و زندان میرفتند و در معرض خطر واقع میشدند، ولی مارکسیست بودند. آنها مبارزه میکردند؛ با شاه هم مبارزه میکردند، با آمریکا هم مبارزه میکردند ولی با طرز فکر دیگری بود. خب طبعاً آنها کسی که همراهی شان نمیکرد، میگفتند این آدم اهل مبارزه نیست!

با همین نگاه، قبل از نهضت، امام را که ملاحظه میکردند میگفتند ایشان که مبارز نیست! چرا؟ چون امام مشغول درس و بحث بود، یا این که مشغول تربیت شاگرد بود ولی چون از نگاه آنها کاری نمیکرد، مبارز هم نبود. قبل از رحلت مرحوم آقای بروجردی، من به یاد ندارم حضرت امام حتی یک بیانیه، یک سخنرانی راجع به مسائل سیاسی و اجتماعی ایراد کرده باشد. البته در بحثهای نظری همانطور که عرض کردم گاهی حتی برای مثالهای درسی هم از مسائل اجتماعی و سیاسی مثال میزد اما این که یک اقدام عملی برای مبارزه کرده باشد، اینطور نیست. در آن زمان میگفتند امام مبارز نیست، آنها مبارزه را همان میدانستند که خودشان عمل میکردند. این هم یک طور اختلاف بود.

با حکم حکومتی رهبری سران فتنه اعدام نشدند/ فتنه سال 88 اسلامیت نظام را هدف گرفته بود/    نگران شیطنت برخی برای مجلس خبرگان آینده نیستم

یک وقت اختلاف در شیوه مبارزه است. عدهای بعد از اینکه فهمیدند اسلام حق است و برای اسلام باید مبارزه کرد و مصداقش هم مبارزه با آمریکا و شاه است، اختلاف بر سر این میشد که چگونه باید مبارزه کرد، آیا همه باید یک طور رفتار کنند؟ یا باید تقسیم کار شود؟ گروههای مختلفی بودند؛ مثلاً این صحیح است که ما با مارکسیستها اتحاد کنیم؟ عدهای میگفتند ما میخواهیم با شاه مبارزه کنیم، چه فرقی میکند، آنها هم برای حذف شاه مبارزه میکنند. یادم نمیرود یکی از کسانی که بعدها در انفجارها به شهادت رسید در مجلسی - که الان حتی به یاد دارم در کجا و چه اشخاصی از بزرگان و علمای امروز هم حاضر بودند - ایشان میگفت ما و مارکسیستها هرکدام نصفی از اسلام را داریم، از نگاه آن آقا اسلام به معنی خدا پرستی و عدالت بود! بعد معتقد بود که ما خداپرستیاش را گرفتهایم و مارکسیتها عدالتش را گرفتهاند! بعد میگفتند چرا به مارکسیستها بد میگویید، آنها هم حق دارند به ما بد بگویند. این را یک روحانی میگفت که بعدها شهید شد!

با این نگاه طبعاً وقتی کسی علیه شاه با مارکسیستها همکاری نمیکرد، میگفتند  این فرد، مبارز نیست! آن زمان عدهای بودند که صریحاً میگفتند ما الان یک مبارزه ضد امپریالیستی داریم و عین این تعبیر را میگفتند که ما و مارکسیستها و مجاهدین نباید با هم ستیزه کنیم و خودمان را از آنها جدا بدانیم، چون ما الان در حال مبارزه در یک جبهه ضد امپریالیستی هستیم. در نگاه این افراد، هدفْ مبارزه با امپریالیسم بود. طبعاً این نگاه برای بنده هیچ ارزشی نداشت! من گفتم برای ما آن مبارزهای ارزش دارد که برای دین باشد، آنوقت دین را بگذاریم کنار و برویم ضد امپریالیسم مبارزه کنیم!؟

 

خاطرهای که از آن فرد روحانی نقل کردید و بعد فرمودید که شهید شد، خاطره عجیبی بود. هر چند از ایشان اسم نیاوردید ولی ما حساس شدیم بدانیم که این بنده خدا تا آخرین لحظه عمرش یعنی تا زمان شهادتش هم دیدگاهش همین طور بود یا عوض شد؟

 آیت الله مصباح: اواخر عمرش من با ایشان ارتباط نزدیک نداشتم، نمیدانم. ان شاءالله که عاقبت بخیر بوده و آن برداشت هم اشتباهی بوده؛ ولی بعضیها اینطور بودند. البته این امروز برای شما عجیب است ولی در آن زمان و در آن خفقان که خیلیها میخواستند آن رژیم سرنگون شود، از این دیدگاهها که موجّه جلوه میکرد، کم نبود.

خدا ما را عاقبت بخیر کند. چون ایام یوم الله 9 دی نزدیک است و ما هم در طول سال با انتشار نه دی اهداف آن روز را دنبال می کنیم؛ چند سئوال در این خصوص مطرح است. اینکه مقام معظم رهبری فرمودند فتنه، خط قرمز است، منظور ایشان دقیقا چه ابعادی از فتنه بود؟ آیا منظور سران فتنه است؟ شخصیت های مؤثر در فتنه است؟ اخیراً که حضرت آقا مریض احوال بودند، بعضیها واسطه گری کردند تا یکی از چهرههای اصلی فتنه به بهانه عیادت به دیدن ایشان برود و به نحوی خصوصی عذرخواهی کند و موضوع تمام شود. اما حضرت آقا فرموده بودند که این افراد بغی کردند و باغی بر انقلاب بودند و باید مصداق آن آیه بشوند که خداوند فرمود «الّا الذین تابوا و اصلحوا و بیّنوا» توبه کنند و اصلاح کنند و آشکارا عذرخواهی کنند، تا نظام از آنها بگذرد. سئوال این است که چرا ایشان نمیگذارند موضوع فتنه به فراموشی سپرده شود و  مدام بر بزرگداشت 9دی و خط قرمز بودن فتنه تأکید میکنند؟ 

 آیت الله مصباح: اینکه من عرض میکنم در حد فهم قاصر خودم است. آقا نیتشان چه بوده و چه چیزی را لحاظ کردند، خودشان باید بفرمایند. اولاً حضرت آقا با بسیاری از سیاستمداران در ریشه این مباحث با هم اختلاف دارند. اینکه عرض کردم امام همه جا صحبت از اسلام میکردند؛ شما سخنرانیهای امام را واژهشماری کنید، بیشترین واژه در کلمات حضرت امام، اسلام بود، اما دیگران اینطور نیستند. معلوم نیست در عمرشان چند بار در سخنرانیها اسم اسلام را برده باشند! اما امام در یک سخنرانیاش شاید چندینبار روی اسلام تأکید میکردند. آقا هم همینطور است، ایشان هم شاگرد آن مکتب است.

کسان دیگر اینطور فکر نمیکردند، میگفتند ما داریم با امپریالیسم مبارزه میکنیم. اگر خیلی فکر عالی داشتند میگفتند ملیگرا هستیم و داریم برای ایران عزیز فداکاری میکنیم! در نگاه اینها اسلام حاشیه است، گاهی هم شاید اسمی از آن برده شود برای اینکه مردم خوششان بیاید و الّا اعتقادی ندارند به اینکه نظام اسلامیاست، حکومت اسلامیاست، جمهوری اسلامیاست. میگویند این پسوندی است که بعد از انقلاب شایع شده! چون اصلاً نمیشود مملکت را با دین اداره کرد! بنابراین وقتی ایشان میگویند که فتنه خط قرمز ماست چون چیزی که بخواهد با اسلامیبودن نظام تلاقی داشته باشد، این خط قرمز است و فتنه سال 88 اسلامیت نظام را هدف گرفته بود. فتنه آن حرکتی است که باعث میشود این روح اسلامی بودن نظام از بین برود. غیر این میشود یک نظام دموکراتیک، حالا خوب است یا بد، برای خودشان است. بالاخره واقعیت این است که این یک چیزی است و آن یک چیز دیگری است. بحث بر سر این است که ما دلمان بسوزد برای این که احکام اسلام تعطیل میشود، یا دلمان بسوزد برای اینکه مثلاً دیکتاتوری است؟ اصلاً فکر برخی این است که ما بر ضد دیکتاتوری مبارزه کردیم، مردم خودشان تصمیم میگیرند آقا بالاسر نداشته باشند. این بهترین تعبیر است که از یک طرز تفکر سکولار میشود بیان کرد.

نکته دوم اینکه حالا ما معتقدیم که باید نظام سرکار باشد و قانون اساسی ما اسلام را مورد تاکید قرار داده؛ ولی آیا این کاری که میخواهیم انجام دهیم، به نفع اسلام است یا به ضرر اسلام؟ مسأله در تشخیص مصداق است! اینجا هم باز افکار و اندیشهها با هم فرق میکند. کسانی مهمترین مصالح دنیوی را عزت اسلامی میدانند و ایران هم اگر میگویند برای این است که ایران تنها کشور مدعی پیادهکردن اسلام است و ما انقلاب کردیم برای اسلام. شاید کسانی فکر کنند که  ما میتوانیم این پسوند اسلامی را کمرنگ کنیم تا بعضی از موانع و دشمنیها را کم کنیم، تا چه حد اگر این کمرنگ شود مجاز هستیم؟ من فکر میکنم که مقام معظم رهبری مثل حضرت امام (رضوان الله علیه) اصل را اسلام میدانند و برای همه چیز در سایه اسلام ارزش قائل هستند. بنابراین اگر چیزی به اسلامیبودن نظام لطمه بزند، جلوی آن میایستند و این، خط قرمز است.

به نظر میرسد که حتی  وجه تمایز، واژه «اسلامیت» در این نظام نیست، و الّا کنار ما جمهوری «اسلامی» پاکستان هم هست و ما هم جمهوری اسلامی ایران؛ ولی ما یک مقوّمی برای این اسلامیت داریم که آنها ندارند...

 آیت الله مصباح: البته آن اسلام هم اشتراک در اسم است و الّا اصلاً هویت پاکستان به خاطر این که از هند جدا شود و مستقل شود، اسلامیتش بود، اگر اسم اسلامیت نبود مردم نمیآمدند کمک کنند.

نماد اسلامیت نظام ما ولایت فقیه است. حالا اگر کسانی در داخل نظام باشند ولی با تردید نسبت به آن عمل کنند، چه باید کرد؟

 آیت الله مصباح: همه دنیا میدانند که ولایت فقیه سمبل اسلامیبودن این نظام است. اما کسانی از اول اصلاً نسبت به این موضوع موافق نبودند، میگفتند این یک دیکتاتوری آخوندی است، دیکتاتوری نعلین! بعضیها هم اصلش را پذیرفتند و گفتند که چون مردم رأی دادند ما آن را قبول کردیم، حالا اگر مردم رأیشان را پس بگیرند، ما هم قبول نداریم! اصلاً یک بار دیگر رفراندوم کنیم تا ببینیم مردم ولایت فقیه را میخواهند یا نمیخواهند؟ زمینهسازی کنیم برای این کار تا جایی که حرمتها شکسته شود و حتی مردم نسبت به امام هم تعرّض کنند. سالهای قبل بعضی مدیران بالادست کشور گفتند اینطور نیست که همه مردم امام را دوست بدارند، نه خیلیها هم با امام میانهای ندارند. صریح گفتند و در روزنامههایشان هم نوشتند.

اگر یادتان باشد یکی از رؤسای جمهور گذشته میگفت که ما ولایت فقیه را از این جهت قبول داریم که در قانون اساسی آمده یعنی اگر فردا در قانون اساسی نوشتند ما ولیّ فقیه نمیخواهیم، من اعتقادی به ولایت فقیه ندارم. اگر فردا اصلاحیهای به قانون اساسی خورد و این حذف شد، مانعی ندارد هرچه مردم بگویند، تعبیرش هم همین است: هرچه مردم بگویند!

  صحبت این بار مقام معظم رهبری درباره فتنه، خیلی صریح بود با اینکه پنج شش سال از فتنه گذشته ولی صریحتر از همیشه درباره فتنه صحبت کردند و تعبیرشان این بود که فتنه خط قرمز نظام است. حتی گفتند که دولتمردان همانطور که در جلسه رأی اعتماد قول دادند، به فاصلهگذاری با فتنه و فتنهگران پایبند باشند. به نوعی ایشان خواستند توجه به مصادیق پیدا بشود.

 آیت الله مصباح: مقام معظم رهبری که جانشین امام (ره) هستند و به تعبیر مسامحهآمیزی، روح امام راحل در کالبد ایشان وجود دارد، مانند امام عزیز مصالح را مقایسه میکنند و بیان میکنند. ممکن است مطلبی در زمانی گفتنش لازم باشد و یک زمانی لازم نباشد. همان طور که میدانید، غیر از مسئله تشخیص هدف و تشخیص روش، تشخیص مصادیق هم مهم است. حالا بر فرض که ما در هدف توافق کردیم و روش مبارزهمان هم مشخص شد و دشمن را هم کاملاً میشناسیم و در تشخیص دشمن هم اشتباهی نداریم؛ اما این مورد آیا مصداق این مبارزه هست یا نیست؟ مصداق این وظیفه شرعی هست یا نه؟ مصلحت جامعه انقلابی هست یا نیست؟ در تعیین این مصادیق طبعاً اختلافات بیشتر خواهد بود. آن اختلاف، یک اختلاف ریشهای بود. آنجا دو دسته میشدند، سکولار و غیرسکولار؛ اما به اینجا که میرسد در تعیین مصداق طبعاً اختلافات خیلی بیشتر میشود، در هر مورد خاصی ممکن است اختلاف سلیقه باشد، این که فلان عمل اهمیت دارد یا آن؟ ضرورت دارد یا نه؟ مخصوصاً در رعایت اولویتها اختلاف سلیقه زیاد میشود.

اوایل نهضت در بین علمای قم دو نفر بیشتر به هم نزدیک بودند، یا لااقل ترویج میشد که اینها یکی هستند، حتی عکسهای امام و آن نفر دیگر با هم به عنوان دو رهبر مبارزه چاپ میشد و معرفی میشدند. اما بعد از اینکه ساواک برای بار اول امام را گرفتند و مدتی در قیطریه بودند، وقتی ایشان آزاد شدند، کم کم بینشان فاصله افتاد. بعد از مدتی نزدیکان و دیگران هم فهمیدند که بین این دو نفر در کیفیت ارتباط با دربار و درباره شیوه مبارزه اختلاف نظر وجود دارد.

یادم میآید که یکی از دوستانمان آن وقت تازه از زندان آزاد شده بود، شخصیت بسیار معروف و شناخته شدهای هم هست. ما و مرحوم آقای دکتر باهنر و مرحوم آقای ربانی شیرازی و به نظرم دکتر مفتح و یکی از مراجع فعلی، رفتیم دیدن آن آقا که تازه از زندان آزاد شده بود. آنجا صحبت شد که زمینه اختلافی بین مراجع در حال تحقق است و این برای انقلاب خطرناک است و خوب است برای اینکه از این وضع جلوگیری شود تلاش کنیم. در همان جلسه تصمیم گرفتیم برویم با هردو بزرگوار ملاقات کنیم و بگوییم که این اختلاف، باعث ضرر به انقلاب میشود و شما به آن راضی نباشید، ببینید منشأ اختلاف چیست تا زودتر حل شود.

آن مرجع دیگر - که اسم نبردم - گویا مریض احوال بودند و در منزل خوابیده بودند و به نظرم به وسیله یکی از آقایانی که بیشتر با ایشان ارتباط داشت و الان هم یکی از مراجع فعلی هستند، خواهش کردیم تا از ایشان تقاضا کند ما را بپذیرند و برویم خدمتشان مسئله را مطرح کنیم. آن آقا هم تماس گرفتند و وقت گرفتند، عصری بود و ما هم با جمع دوستان که اسم بردم رفتیم اول منزل این آقا بعد هم منزل امام. ایشان خوابیده بودند به زحمت بلند شدند تکیه دادند و نشستند و ما بحثمان را مطرح کردیم که برای چه آمدهایم. ایشان گفتند که آقا، مبارزه با این وضعی که در پیش است کار سادهای نیست، کار یک روز و دو روز نیست، کار یک نفر و دو نفر هم نیست. این کار زمانبر است و حتماً طولانی خواهد بود. ما اگر بخواهیم در این مبارزه پیروز بشویم، باید همه روحانیون مشارکت داشته باشند. طبعاً اگر بخواهیم همه مشارکت داشته باشند باید یک جلساتی باشد تا مشورت کنند و بعد دستهجمعی تصمیم بگیرند، نه اینکه کسی یک نفری تصمیم بگیرد و بگوید شما هم باید دنبال من بیایید. به نظرم این جمله را هم گفتند که اگر بنا شد ما با دستگاه سلطنت مخالفت کنیم، آیا این کار صحیح است؟ باید فکر کرد به کجا منتهی میشود؟

آقایون هم سکوت کرده بودند - چون تقریباً روشن بود که جواب چیست - میخواستند پا شوند که من گفتم اگر ممکن است شما کسانی که به نظرتان باید با آنها همفکری کنیم را معرفی کنید چون ما قصد داریم برویم خدمت آقای خمینی، یک وقت ایشان میپرسند که حضرتعالی نظرتان چیست و چه کسانی مشارکت کنند، بدانیم چه جوابی بدهیم؟ ایشان چند نفر را اسم بردند غیر از مراجع آن زمان، از کسانی که یادم است ایشان نام آوردند یکی آقای سید صادق روحانی بود و یکی حاج میرزا ابوالفضل زاهدی که مفسّر بودند و در مسجد امام نماز میخواندند و درس تفسیر داشتند؛ درس تفسیر عمومی در حوزه قبل از آقای طباطبایی منحصر به ایشان بود. من حدس میزدم که ایشان منظورشان چه کسانی هست ولی خواستم تصریح بشود که برای دوستان شبههای نباشد.

رفتیم خدمت امام؛ تابستان بود و در حیاط منزلشان تخت گذاشته بودند. امام تشریف آوردند و مرحوم آقای اشراقی هم همراه ایشان بودند. دوستان همینهایی بودند که عرض کردم، آقایی که از نزدیکان آن مرجع بودند و الان خودشان از مراجع فعلی هستند، صحبت کردند و گفتند که اختلافاتی پیش آمده و این وضع به صلاح نیست و حتی ممکن است کسانی در بیت شما علیه آن آقا صحبت کنند. اینها صلاح نیست، خوب است جلوگیری بشود. امام شروع کردند به صحبت (رضوان الله تعالی علیه) فرمودند که اگر منظور از اینکه همفکری شود و دستهجمعی تصمیم گرفته شود، این است که ما راجع به اصل مبارزه بنشینیم فکر کنیم آیا ما باید مبارزه کنیم یا نه؟ من عقیدهام این است که اگر هیچ کس با من همراهی نکند و من تنها باشم، بنا بر وظیفه شرعیام واجب است که مبارزه کنم ولو هیچ کس مرا همراهی نکند. این قابل بحث نیست! تشخیص من این است. اما اگر در شیوه مبارزه باید بحث کنیم، من موافقم که دسته جمعی باشد ولو مبارزه، کمرنگتر شود؛ ولی چون این به صَلاح اسلام است، موافقم ولو وظیفه خودم را حرکت تندتر تشخیص میدهم ولی حاضرم آرامتر عمل کنم برای اینکه دستهجمعی اقدام شود. اما اینکه گفتند که عدهای در منزل من میآیند و چیزی میگویند، خب آنجا هم عدهای مینشینند و میگویند خمینی کیست؟ حالا من بروم گله کنم که چرا در خانه شما چنین حرفی زدهاند؟ من گفتهام دست همه مراجع را میبوسم، اهانت به مراجع را حرام میدانم ولی همه افراد را که نمیتوانم کنترل کنم.

منظورم از ذکر این داستان این بود که این اختلاف، هم در شیوه مبارزه بود و هم وقت آن، در اینها ممکن است تشخیصها مختلف باشد. حالا علل تشخیصها چیست خود یک مسئله روانشناختی است و بنده تخصصی در این زمینه ندارم. بنابراین ممکن است مصلحت واحد، هدف هم واحد باشد، شیوه هم واحد است اما بخاطر شرایط خاصی مراتب داشته باشد. مثلاً وقتی کسی تنها باشد یک وظیفهای دارد و اگر بخواهد دستهجمعی عمل کند طور دیگری باید رفتار کند. آن که ملاک است این است که مجموعه این کار به این صورت که پیشنهاد میشود به نفع اسلام است یا به ضرر اسلام؟ از نگاه مقام معظم رهبری در این مقطع، چنین تأکیدی برای حفظ اسلام و انقلاب لازم بود.

  تاکنون چندبار در سخنان حضرتعالی تأکید شده که یکی از مهمترین مشکلات کشور این است که بسیاری از مدیران کشور از عمق وجود به مسئله ولایت فقیه اعتقاد ندارند! برخیها که این را میشنوند، میگویند این که اکثر مسئولان کشور اعتقاد ریشهای و مبنایی به ولایت فقیه ندارند، عیب نظام جمهوری اسلامیاست و نباید این را گفت.

 آیت الله مصباح: مگر صدر اسلام چطور بود؟! همه اعتقاد داشتند به این که هر چه پیغمبر میگویند از طرف خداست؟ هر چه میگوید باید پذیرفت یا نه؟ آیا این عیب نظام دوره پیامبر نبود؟ بله این عیب دارد ولی چه کار باید کرد؟ همان عیبی که جامعه زمان پیغمبر داشت، جامعه ما هم دارد. شاید کمرنگترش و جامعه آن زمان بدتر هم بود!

البته توجیه میکنند میگویند ولی فقیه که معصوم نیست. بالاخره ما در حد فهم مدیریتی خودمان میتوانیم تصمیماتی بگیریم ...

 آیت الله مصباح: اگر ملاحظه کرده باشید در صدر اسلام کسانی -که بعد از رحلت پیغمبر جای ایشان نشستند- بعضی احکام که نازل میشد اینها اعتراض میکردند! حکم شرعی را پیغمبر بیان میکردند ولی اینها اعتراض میکردند! در کتابهایشان آمده که وقتی آیه راجع به احکام حج تمتع نازل شد، کسانی آمدند به پیامبر گفتند - عین همین تعبیر -که آیا ما برویم احرام حج ببندیم در حالی که از عورتمان منی میچکد؟! با همین تعبیر! ضعف ایمان و اعتقاد و اشتباه در فکر، کم نبوده است. آن طرفش کم است. 

نکتهای که در جلسه بعد از انتخابات سال 88 نمایندگان کاندیداها در آن جلسه مشهور با مقام معظم رهبری داشتند، این بود که ایشان در آن جلسه از جمهوریت نظام دفاع کردند. در حالی که طرفداران فتنه شعار اصالت رأی مردم و حتی در مواردی حاکم بودن رأی مردم بر رأی الهی را  همواره مطرح میکردند.

 آیت الله مصباح: بله؛ اولین کسی که این مسئله را خیلی پررنگ در نوشتهها و سخنرانی هایش مطرح کرد، رأس جبهه اصلاحات بود. میگفتند که تا به حال فقط از اسلامیت نظام سخن گفته شده در حالی که ما جمهوری اسلامیهستیم، پس جمهوریتش چه میشود؟!  البته درباره این موارد یک بحث شناختشناسانه لازم است که واقعاً ما عقیدهمان راجع به اسلام چیست و چه چیزی را حق میدانیم و چه چیزی را باطل میدانیم. به چه معتقدیم و به چه معتقد نیستیم. خود قرآن در مقام مقابله با دیگران که مخالف هستند دو نحو برخورد فکری دارد. با آنهایی که بتپرست بودند یک وقت میگوید که حضرت ابراهیم میگفت: آیا اینهایی که شما میپرستید حرف شما را میشنوند؟ کاری برای شما میتوانند انجام دهند؟ پس برای چه اینها را میپرستید؟ این یک طور بحث است که طرف مقابل را بر اساس منطق قانع کنند. این بحث را میگوییم بحث برهانی.

ولی شیوه برخورد دوم بحث جدال است؛ «و جادِل بِالّتی هِیَ أَحْسَن». ممکن است ما اگر بخواهیم مطلبی را برهانی اثبات کنیم چندین مقدمه بخواهد که فقط پذیرفتن مقدماتش بحث دارد و استدلالهای شما هم به راحتی برای طرف مقابل پذیرفته نمیشود، اما اگر بر اساس مبانی خود فرد بخواهد بیان شود، خیلی راحت برای طرف مقابل قانعکننده خواهد بود و کار عُقلایی در مقام محاورات عرفی، اغلب روی اقناع طرف مقابل است. برای اینکه میخواهیم با هم دعوا نکنیم، میخواهیم با هم زندگی کنیم. پس سعی کنیم طرف بر اساس منطق خودش قانع شود؛ در این صورت دیگر لزومی ندارد ما بحث را بر سر مبانی اولیه گسترده کنیم و بر سر اصول موضوعه بیاییم بحث کنیم.

بتپرستهای مکه و حجاز بطور کلی معتقد بودند که این بتهایی که ما میپرستیم، نمادهایی از فرشتگان هستند و آن فرشتگان، دختران خدا هستند. قرآن روی همین مبنای آنها  میگوید شما که دختر را بد میدانید چطور برای خدا دختر قائلید؟ چطور برای خدا دختر میگویید ولی برای خودتان پسر قائلید؟ «أَلِرَبِّکَ الْبَنَاتُ وَ لَهُم الْبَنُونَ»؟ شما باید پسر داشتهباشید و خدا باید دختر داشتهباشد؟ این شیوه بحث با طرف مقابل، منطق قرآن است. بنابراین رهبری میگوید شمایی که معتقدید مردم، جمهور هستند، پس چرا وقتی 65 درصد مردم رأی بدهند به کسی، آن را نظر جمهور نمیدانید؟!

تعبیر حقالناس از سوی رهبر انقلاب هم بر همین اساس بود؟

 آیت الله مصباح: بله، رهبر انقلاب به اینها چه بگویند؟ طبعاً رأیی که از مردم گرفته شده امانت است. حضرت سجاد (سلام الله علیه) فرمود اگر قاتل پدرم شمشیری که با آن سر پدرم را بُریده بود به امانت نزد من میگذاشت، به او باز میگرداندم. ما که میآییم رأی میگیریم یعنی ما امین مردم هستیم. رأی مردم حقالناس است یعنی همین. یعنی ما خودمان را به عنوان امین مردم معرفی کردیم و میگوییم شما آرایتان را بگویید ما شمارش میکنیم هر چه اکثریت است، اعلام میکنیم. حالا اگر کسی آمد و تقلّب کرد، قطعاً خیانت کرده است.

به نظرم مقام معظم رهبری اصل را اسلام میداند مانند امام . اگر کسانی - ولو به خیال خودشان - مصلحت کشور را در این ببینند که با دشمنان اسلام بسازند برای اینکه تحریمها رفع بشود، شاید ایشان مصلحت بدانند؛ اما اگر لازمه این کار، لطمه خوردن به اصل نظام و اسلامیت نظام باشد، حتماً ایشان این کار را صحیح نمیداند و اجازه نمیدهد. میگویند آن مصلحت وقتی قابل استیفا است که ضرر بالاتری نداشته باشد و ما در این نظام، بالاتر از اصل نظام چیزی نداریم. ایشان بالاترین مصلحت را حفظ دین میدانند اما دیگران این تشخیص را ندارند.

مقام معظم رهبری خیلی تلاش کردند که آقایان موسوی و کروبی را برگردانند داخل جبهه انقلاب، حتی بعد از عاشورای سال 88 تا یک سال اینها در حصر نبودند اما در سال 89 وقتی تلاش کردند تا با اعلام راهپیمایی 25 بهمن به جای راهپیمایی 22 بهمن شکاف های جامعه را بیشتر کنند با نظر شورای عالی امنیت ملی و تأیید رهبر انقلاب، حکم حصر برای آنها تعیین شد. یعنی از نظر قانونی اشکال و شبههای به حصر سران فتنه وارد نیست. ولی الان عدهای شبهه میکنند که این حصر، بدون محاکمه قضایی و رأی قاضی مشروعیت ندارد. پاسخ حضرتعالی به این شبهه چیست، مشروعیت این حکم و تصمیمیکه نظام گرفته به چیست؟

 آیت الله مصباح: مشروعیت این حکم به رأی حاکم اسلامیاست. ارزش حکم و تصمیم شورای عالی امنیت هم به امضای ولیّفقیه است. این حکم ولیّ فقیه یعنی حکم حکومتی و حکم حکومتی، حاکم بر احکام اولیه است. اعتبار سایر احکام هم به امضای ولیّ فقیه است حتی اگر اجماع نمایندگان مجلس باشد تا ولیّ فقیه امضا نکند ما آن را قانون واجب الطاعه نمیدانیم. حکم، مخصوص خداست و مخصوص پیغمبر و مخصوص امام و جانشین امام. مجلس هم فقط نقش شورایی دارد، برای همین نمیتواند بر خلاف نصّ صریح حکم ولیّ فقیه چیزی تصویب کند. حالا غربیها میگویند در  تصمیمگیری 50 درصد به علاوه یک میشود قانون؛ ولی ما قانون بودنش را به این میدانیم که بواسطه شورای نگهبان، تأیید مقام معظم رهبری روی این 50 به علاوه یک است. حکم را حکم ایشان میدانیم و ارزش و مشروعیت نظام را هم به ولایت فقیه میدانیم.

  حتی همین قاضی که میخواهد حکم دهد، مشروعیتش به نصب ولی فقیه است.

 آیت الله مصباح: بله؛ اصل اوست و الّا اگر نصب قاضی القضات از طرف ولیّ فقیه نباشد، هیچ ارزش دینیای ندارد.

 این جرم یا گناه بغی، گناه بزرگی است و حضرت امام فرمودند حفظ نظام از اوجب واجبات است؛ حالا وقتی یک نفر علیه نظام قیام میکند، این کار از اکبر کبائر است. آیا اساساً از چنین گناه بزرگی توبهکردن ممکن است؟ این توبه چه مقدماتی لازم دارد؟

 آیت الله مصباح: همه اینها جوابش بستگی به حکم حکومتی دارد. اگر حکم حکومتی نبود، هم طبق شرع و هم قوانینی که ما داریم اینها باید مجازات بشوند و حکمشان هم اعدام است. چه کسی اینها را از اعدام نجات داد؟ اگر حکم و نظر ولیّ فقیه نبود، اینها باید اعدام میشدند. برای توبه هم شرایط به حکم حکومتی بستگی دارد. آن مصلحتی که ایجاب میکند تا از حکم اولیه اعدام صرف نظر شود، مصلحت جامعه اسلامیاست که ولیّ فقیه تشخیص میدهد. هرچه تشخیص دهد نظر او معتبر است. اگر مصلحت نبود طبق روال عادی اینها باید دادگاهی میشدند و بدون شک محکوم به اعدام بودند. حتی نه یکبار اعدام بلکه به دلایل مختلف باید اعدام شوند.

  به نظر میرسد این جریانات نفاق یا غربزدهها در ایران در دوره نزدیک به ما پیچیدهتر شده اند. مثلاً مدتی قبل به صراحت و آشکارا میگفتند که تقلید کار ما نیست و آن را تشبیه میکردند به کار میمون یا زمان دیگری تشیّع را یک مذهب خشن معرفی میکردند ولی الان کار را کمی پیچیده کردهاند تلاش میکنند تا از معارف دینی برای این اعتقادات خودشان شاهد تاریخی بیاورند یا از سیره شخصیتهای بزرگ روحانی مثال بیاورند. در برابر این فضای متأخر چه راهبردی را باید پیش گرفت؟

 آیت الله مصباح: نکتهای که فرمودید کاملاً طبیعی است و اختصاص به اهل نفاق ندارد، هر مجموعهای وقتی در هر راهی قرارگرفتهباشند وقتی چند نسل آن، کاری را تجربه کردند، نقطههای ضعف و قوت خودشان را شناسایی میکنند و در دوره بعد سعی میکنند آن نقاط ضعف را جبران کنند. یکی از معانی رشد جامعه همین است که از تجربههای گذشته، نسل بعد استفاده میکنند و آنها دیگر آن اشتباهات را تکرار نمیکنند و نقطههای مثبت را سعی میکنند بیشتر تقویت کنند.

البته هیچ یک از اینهایی که شما فرمودید کار نویی نیست. همه اینها در طول تاریخ نمونههای برجسته دارد. حالا فرض کنید راجعبه همین که یک لفظی را بگویند و یک معنایی را اراده کنند یا تفسیری جدید از آن داشته باشند. قرآن راجع به یهود میگوید که «لا تقولوا راعنا و قولوا اُنظرنا» میگفتند راعنا و عربها از این میفهمیدند که یعنی مراعات ما را بکنید ولی آنها معنی عبریاش را میگرفتند که معنی توهینآمیزی داشت. اینکه از یک لفظی دو جور معنا استفاده کنند و مغالطه کنند، آنقدر در طول تاریخ از این شگردها به کار بردهاند که دیگر نخنما شدهاست. البته هر زمانی به شکل و با ویژگیهای خاصی که مقتضای آن زمان است که عین آنها در تاریخ نبوده ولی روح همه اینها یکی است. برای مردم تهدید است و تطمیع و فریب دادن. مغالطه در مقام بحث است؛ در مقام عمل هم اگر اطاعت نکنید، تهدید و اگر اطاعت کنید تطمیع میکنند.

شما میبینید امروز هم کارهایی که آمریکا میکند یا بزرگترین سیاستمداران پیچیده عالم میکنند از این مقولات خارج نیست. یا فریبکاری در مقام بحث و مغالطه است یا در مقام عمل تهدید است که بمب اتم میاندازیم و یا تطمیع است که اگر با خواستههای ما موافقت کنید تحریمها را برمیداریم، نفت را گران میکنیم، اقتصادتان خوب میشود. همین کاری که معاویه و دیگران میکردند؛ هیچ چیز تازهای نیست. البته شکل کار عوض میشود و بستگی دارد به این که نسل آینده چقدر باهوش باشد و از گذشته استفاده کنند. این همان امدادی است که خدای متعال میفرماید: «مَن کان یُرید العاجِله عجَّلنا له فیها ما نَشاءُ لِمَن نُرید» البته بعدش هم میگوید «کُلّاً نُمِدُّ هؤُلاءِ و هؤُلاءِ مِن عَطاءِ ربّک» یعنی ما همه را کمک میکنیم. آنهایی هم که دنیا پرستند ما کمکشان میکنیم. یعنی اول اجازه میدهیم بروند انتخاب کنند، انتخاب که کردند اجازه میدهیم پیش ببرند و کمک میکنیم در همان راه اشتباهشان، «و ما کان عَطاءُ رَبِّک مَحظوراً» ما دست از بخششمان برنمیداریم. اگر این راه را میخواهند بروند، ما کمک میکنیم بروند.

 

  شیوه جدید تحریفگران، حفظ ظاهر دین و تغییر باطن!

کلام در این است که ما یاد بگیریم از آنها عقب نمانیم، ما هم سعی کنیم از مددهای خدا استفاده کنیم. این خیلی عیب است که آنها از مددهای خدا در راه باطلشان استفاده کنند و ما که پیرو خدا هستیم و میخواهیم راه خدا را ترویج کنیم، از مددهای خدا در راه حقّمان استفاده نکنیم! این خیلی نافهمی است. این تعجب نیست که آنها هر روز آگاهانهتر کار میکنند، نقشههایشان پیچیدهتر میشود. در یک زمانی در همین عصرهای اخیر؛ ابتدا یک کسانی رسماً با دین مخالفت میکردند مثل منکرین و ملحدین میگفتند این خدایی که میگویید چیست؟ این کارهایی که شما به خدا نسبت میدهید، برای این است که ریشه علمیآن را نمیدانید، وقتی ما سرّ علمیاش را کشف کردیم، میفهیم که این کار ارتباطی به خدا ندارد. بعد فراماسونری که رواج پیدا کرد، کسی مثل فتحعلی آخوندزاده که از سران فراماسونری بود به آنها گفت این چه کاری است شما میکنید؟ چرا خدا را انکار میکنید! بیایید ظواهر اسلام را حفظ کنید، ظاهر را قبول کنید ولی باطنش را تغییر دهید! شما نگویید حج چیست؟ خدا چیست؟ بگویید خدا درست است، امام حسین درست است ولی باطنش را عوض کنید. به جای آنکه بگویید امام حسین برای حفظ دین خدا آمد، بگویید برای آزادی، برای رونق اقتصادی، برای تعامل، برای مذاکره آمده است. نگویید امام حسین خشونتطلب بود، باطن قیام حسینی را عوض کنید.

بعضی از روشنفکران ما هم از همانها یاد گرفتهاند و در تحلیلهایشان از مسائل اسلامی، تحلیل اشتباه کردند بعد خودشان هم عملکردند، ظواهر را حفظ کردند ولی روحش را عوض کردند. ابداع و نوآوری همین است! در میان گذشتگان هم بعضیها آمدند صریحاً گفتند که مثلاً دین در مقابل آزادی مقاومت نمیکند والّا خودش از بین میرود. بعد گفتند چرا این طور بگوییم؟ نه! اصلاً دین یعنی آزادی. چرا میگوییم دین مخالف آزادی است؟ اصلاً دین آمده برای ارزش های انسانی و بالاترین ارزش انسانی هم آزادی است!

این خاطره که عرض میکنم واقعی است! آقای تسخیری میفرمودند که ما به آقای مهاجرانی گفتیم اسم وزارتخانه شما وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی است، شما برای اسلام چه کردهاید؟ مهاجرانی گفت: این پسوند اسلامی در این وزارتخانه  تشریفاتی است این همه انجمنهای اسلامی داریم مگر همه اینها واقعاً به دنبال اسلامند؟! اینها اصطلاحاتی است که در انقلاب رایج شده برای هر چیز میگویند اسلام! من متولّی فرهنگ و هنر هستم نه متولّی اسلام؛ به علاوه چه خدمت فرهنگی بالاتر از ترویج آزادی؟! چه ارزشی بالاتر از آزادی؟! ما داریم آزادی به مردم میدهیم، این بالاترین خدمت فرهنگی است. مگر اسلام مخالف آزادی است؟! اسلام کاملاً موافق آزادی است، اصلاً اسلام یعنی آزادی. امام حسین اصلاً برای آزادی کشته شد مگر نمیگویید آزادمردان، برای همین بود!

ظاهر را حفظ کنید باطن را تغییر دهید. این شگردی است که سابقه زیادی دارد. اگر سیاستمداران جدید ما اینها را بهکارمیگیرند جای تعجب نیست؛ البته از یک سیاستمدار ایرانی توقّع این است که هوش و ذکاوت داشتهباشد و اشتباهات گذشته را تکرار نکند. ما باید یاد بگیریم که اگر در رفتارمان اشتباهی بوده و یک جایی گول خوردیم، دیگر تکرار نکنیم ولی متأسفانه ما در اینجا ضعیفیم.

یکی از برکات سالهای اخیر برای جریانات حزباللهی، محبت متقابل حضرت آقا و حضرتعالی بوده است. برای نسل ما این رابطه، خیلی روشنگر بوده. یکی از تعابیری که حضرت آقا راجع به حضرتعالی بکار بردهاند، بحث مطهری زمان است. برخی، این مشابهتسازی رهبری را فقط به یک بُعد از ابعاد شخصیتی ایشان منحصر میکنند، یعنی بُعد علمی؛ آیا منظور رهبری از تشبیه شما به آقای مطهری همین بوده؟

 آیت الله مصباح: این که فرمودید، باعث شرمندگی بنده است و البته این کلام ایشان نشانه بزرگواری مقام معظم رهبری است و معنای آن این است که رهبری معظم انقلاب حواسشان به آدم های کوچک این جبهه هم هست و سعی میکنند ضُعفا را هم ببینند. اما با صرف نظر از لطف و بزرگواری ایشان، اگر بخواهد این تشبیه صحیح باشد، باید ببینیم مرحوم آقای مطهری چه موقعیتی در انقلاب داشتند. اولین رئیس شورای انقلاب آقای مطهری بودند. عرض کردم بنده صلاحیت این تشویق را ندارم اما همین انتصاب از سوی امام، در آن زمان آقای مطهری را به تمام آحاد جامعه معرفی کرد. ثانیاً تنها آقای مطهری نبود که نزد امام (ره) یا نزد آقای طباطبایی درس خوانده بود. اگر صرفاً جنبه علمیایشان بود، در همان مقطع ما چهرههای دیگری هم داشتیم که استاد دانشگاه و مجتهد بودند، هم در فقه شاگرد خود امام بودند و هم در فلسفه، ولی با انقلاب میانهای نداشتند. اما چطور شد که امام  ایشان را معرفی کردند؟ آقای مطهری غیر از درسهایی که در فقه و اصول و فلسفه داشتند (که دیگران هم آن ویژگیها را داشتند)، ویژگیهای خاصی داشتند که مورد نظر امام بودند.  

چرا کسی مثل دکتر مهدی حائری یزدی را نگفتند؟ ایشان هم فلسفه را پیش امام خوانده بود، استاد معروف فلسفه بود. در دانشگاه استاد ممتاز در فلسفه بود، در فلسفه کتاب داشت و صاحب نظر بود، نوه پسری مرحوم حاج شیخ عبدالکریم حائری مؤسس حوزه علمیه و از انقلابیون بود. از کسانی بود که از حدود 70 سال پیشتر نماینده مجلس یزد شد. آقای صدوقی از قم آمدند یزد برای اینکه ایشان را تبلیغ کنند تا آقا مهدی حائری بشود نماینده مجلس از یزد. آن وقت مرحوم آقای کاشانی شد رئیس مجلس و آقای مهدی حائری هم نماینده مجلس شد. از طرفداران پروپا قرص دکتر مصدق بود. آن از سوابق سیاسی اش، آن از سوابق علمیاش، آن هم موقعیت حوزویاش، چرا مثل او را نگفتند؟ ویژگی آقای مطهری جامعیت و نقشش در انقلاب بود. صرف فلسفه یا صرف فقه و اصول، آقای مطهری را مطهری نکرد. در مقام بحث عرض میکنم، اگر بنا باشد تشبیه بشود، تشبیه در صفات برجسته میشود. وقتی میگویند فلانی مانند شیر است همه صفات را تشبیه نمیکنند بلکه صفات برجسته مشبّه را با مشبّه به مقایسه میکنند.

  اینجا شبههای را هم مطرح  میکنند و میگویند این تشبیهی که مقام معظم رهبری کردند برای این است که چون آقای مطهری یک نیروی فکری بودند، توقع مقام معظم رهبری از آیتالله مصباح هم، کار فکری است نه کار سیاسی و دخالت در انتخاباتها.

 آیت الله مصباح: اگر بخواهیم برای این تشابه وجهی پیدا کنیم عرض کردم که امام تنها کسی را که به اسم در پاریس برای شورای انقلاب تعیین کردند، آقای مطهری بود. چه کار سیاسیای بالاتر از این بود؟ البته گفتم که این نشانه بزرگواری مقام معظم رهبری است و الّا بنده کسی نیستم. اما این تفسیر به رأیها  مربوط به سیاستبازان است. یک چیزی را میگیرند و سوژه میکنند، بعد هر طور دلشان میخواهد تفسیر میکنند و بعد هر طور میخواهند آن را بکار میگیرند و تخریب میکنند؛ موضوعی را بزرگ میکنند و موضوع دیگری را کوچک میکنند، سیاستبازی یعنی همین. این رفتار هم از یک نفر و دو نفر نیست برخیها کار روزانهشان است. خصوصاً این نشریات و رسانههای زنجیرهای کارشان همین است.

اخیراً هم گفتند که آیتالله مصباح به همه مردم توهین کرده و گفته که مردم ما قدر رهبری را نمیفهند...

 آیت الله مصباح: وقتی قرآن میگوید «و لکنّ أَکثرَ الناسِ لا یَعْلَمون» یا میگوید «أکثَرُهُم لایَشعُرون» آیا یعنی قرآن میخواهد به اکثر مردم دنیا توهین کند؟ خیر، غرض بیان نوعی سوء استفاده است. یک حرفی کسی زده با مقدمات و مؤخّراتی که اگر کاملش را بگویند، همه میفهمند چه میگوید، اما میآیند تقطیع میکنند، بعد به دلخواه خود تفسیر میکنند.

 

برخی در محافل و مجالسی گفتهاند حتی در برخی بولتنها نوشتهاند که مقام معظم رهبری به آیتالله مصباح به خاطر رفتارهای سیاسی شان تذکر دادهاند و از این اقدامات شما راضی نیستند. آیا چنین چیزی واقعیت دارد؟

 آیت الله مصباح: چنین مطلبی واقعیت ندارد، بلکه بر خلاف این، در مواردی تأییدهایی هم وجود داشته - که نمیخواهم بیان کنم – البته همه اینها نشانه لطف ایشان است.

بحث دیگری که می خواهیم از محضر شما سؤال کنیم این شبهه است که اگر ساختار نظام ما در مقایسه با دیگر ساختارها، ساختار خوبی است و مجری در رأس این ساختار هم بهترین مجری است پس باید مشکلات حل شود. چون وجود مشکل یا به ساختار برمیگردد یا به مجری این ساختار؛ پس وجود مشکلات در کشور ما یا نشانه مشکل در ساختار نظام و قوانین است یا در مجریان.

 آیت الله مصباح: این اشتباهی است که در بسیاری از متدینین و خودیها هم به وجود میآید. اینکه تصور کنیم اگر در جامعه دو چیز داشته باشیم، یکی برنامه صحیح و یکی مجری صحیح، صد درصد موفق خواهیم بود، اینطور نیست. ما در عالَم برنامهای بهتر از اسلام نداریم، مجریای هم بهتر از پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله) نداریم. اما چقدر برنامه اسلام درست اجرا شد؟ با آن همه تمهیدات هنوز جنازه پیغمبر روی زمین بود، مسیر را عوض کردند. این به خاطر نقص برنامه بود یا نقص مدیریت؟

مسأله این است که آدمیزاد، موجود مختاری است و در مظانّ امتحان. قرآن میفرماید: «لِیَبْلُوَکُمْ أیُّکُمْ أحْسَنُ عَمَلاً». مقتضای امتحان این است که زمینه برای هر جور کاری باشد. «کُلّاً نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هؤُلاءِ مِن عَطاءِ رَبِّک» هم اینهایی که بر حق هستند را کمک میکنیم و هم اینهایی که بر باطلاند! هدف خدا در این عالم همین است که زمینه را فراهم کند برای هرکس که در راهی که انتخاب میکند بتواند پیش رود. این قاعده البته تا آنجایی است که به مسائل اصلی عالم لطمه نزند و الّا پیش میرود؛ مگر به جایی برسد که به مصلحت خلقت انسان و مسائل کلّی عالَم ضرر بزند، آن وقت خدا جلویش را میگیرد، فرعون را غرقش میکند در دریا، صدام هم آن بلا سرش میآید.

بنابراین این طور نیست که اگر ما برنامه درستی داشتیم و یک مجری صحیحی هم داشتیم، مدیر خوبی هم داشتیم، این صددرصد باید نتیجه دهد. این از اشتباهات جبرگرایانِ جامعهشناس است. اینها فکر میکنند که عوامل اجتماعی طوری است که اگر صددرصد جور شود باید نتیجه قطعی بدهد و اگر نباشد حتماً در مقدماتش اشتباه شده است. اینها آدمشناس نیستند فقط اسمشان جامعهشناس است. آدمشناسی را باید از قرآن یاد گرفت که میفرماید: «انّا هَدَیْناهُ السَّبیل إمّا شاکِراً وَ إمّا کَفوراً»، «مَنِ اهْتَدَىٰ فَإِنَّمَا یَهْتَدِی لِنَفْسِهِ وَمَنْ ضَلَّ فَإِنَّمَا یَضِلُّ عَلَیْهَا» اینطور نیست که خدا دستبسته بود و یک امام و رهبرانی را آورد تا کمکش کنند تا جامعه را اصلاح کند. نخیر این طور نیست و الّا خدا میتوانست همه را هدایت کند، همه را بهشتی کند. ولی آن وقت دیگر این موجود، انسان نمیشد. انسان آن است که با اختیار خودش برود، پس باید زمینه اختیار، برایش فراهم باشد. اصلاً فلسفه آزادی در اسلام همین است. برخلاف آنها که خیال میکنند آزادی یک ارزش مقدسی است، ارزش آزادی در اسلام برای این است که زمینه انتخاب فراهم شود تا انسان بتواند کمال خودش را با اختیار کسب کند. انسان اگر مجبور باشد یک راهی را برود که دیگر انتخاب نمیشود و ارزش انسانی نخواهد داشت.

 

الان مسئله انقلاب، برنامه اداره کشور و اداره دولت است، کادرسازی و جامعهسازی است. آیا مؤسسه حضرتعالی و مجموعه کسانی که در حوزه علمیه قم هستند، واقعاً پاسخگوی این نیاز انقلاب هستند؟

 آیت الله مصباح: ما به عنوان طلبه، بعد از انقلاب مهمترین وظیفهمان را این تشخیص دادیم که اسلام را در جمیع جهات خودش بشناسیم و بشناسانیم و با بدعتها و انحرافات مبارزه کنیم. این بالاترین کاری بود که ما به عنوان یک طلبه در جامعه میتوانستیم انجام دهیم. آن که تمام زحمات انبیا را در یک جامعه بر باد میدهد این است که یا اسلام را درست نشناسند یا فریب بخورند. چه جایگاهی میتواند جلوی این بدعتها و انحرافات را بگیرد؟ نه ارتش میتواند، نه سپاه میتواند، نه تجار میتوانند، نه صنعتگران میتوانند، این فقط کار آخوند و حوزه است. ما این کار را به عهده گرفتیم. چه اندازه موفق شدیم؟ به اندازهای که وسائل فراهم شد. ما که قدرت غیبی نداریم، منابع بیمنتها نداریم. همین اندازهای که امام بودجه ما را تقبّل فرمودند و فرمودند شما اینجا را توسعه بدهید، من تا زندهام خودم بودجه اینجا را تأمین میکنم، بعد از ایشان هم حضرت آقا تقبّل فرمودند. ما پیش اَحدی رو نزدیم، تمام نهادها موقع بودجه که میشود نمایندگانشان را میفرستند در مجلس لابی میکنند ولی  ما این کارها را نمیکنیم. یک بودجهای مینویسیم و میفرستیم دفتر آقا و از دفتر آقا میفرستند دولت، یا تصویب میکنند یا نمیکنند و پیش کسی تملّق نمیگوییم (که اگر میگفتیم، خیلی کارها به ظاهر بهتر از این انجام میگرفت). الحمدلله خدا هم به اندازهای که ما توانش را داشتهباشیم، امکاناتش را فراهم کرده. یکی هم عنایتی است که خدا به دل رهبری انداختهاست. کارهایی که انجام میگیرد ایشان تشویق میکنند. ما بچهها هم دلمان به همین تشویقها خوش است.

ما در کار خودمان در حدی که امکانات داشتهایم، نیروی انسانی و امکانات مادی داشتهایم و شرایط سیاسی اجازه میداده حتی  بیش از آنچه که اینها اقتضا میکرده، پیش رفتهایم، اما این که آیا این حد مطلوب ما باشد، قطعاً نیست. البته همین مقدار هم نبوده جز به لطف خدا. مسائلی که درباره علوم انسانی و اسلامیکردن علوم دانشگاهی امروز بعد از 36 سال مطرح است، ما سال اول انقلاب به لطف الهی مطرح کردیم. کارهایی که آن روز انجام گرفته، هنوز بعد از 35 سال، نمونه دومی در کشور ندارد. کاری که 35 سال پیش در این حوزه  انجام شد، آن کار هنوز دومیاش ولو با صدها میلیارد تومان هزینه صورت نگرفته. اما اینکه بگوییم آنچه ما میخواهیم صددرصد شده، یا آنچه انقلاب میخواسته انجام گرفته، یا آن که ما میتوانیم تأمین کنیم، ابداً؛ نه ما ادعایش را داریم و نه واقعیت داشتهاست.

 

       مسئولین خوشبین به آمریکا، اسلام را ناقص و عزت ایران را اشتباه فهمیدهاند

یکی از آن بدعتهایی که حضرتعالی فرمودید، بحث غربباوری و غربپرستی است که بعضیها به اسم تعامل با دنیا در حال آرایشکردن دشمن هستند و دشمن را یک جوری به مردم نشان میدهند که دشمنیاش مخفی بماند. با این نوع آرایشگری که برای فریفتهشدن نسبت به دشمن میشود چه باید کرد؟

 آیت الله مصباح: ما نمیخواهیم نسبت به این رفتارها خیلی سوءظن داشتهباشیم و عرض کردم که اختلاف تشخیصها در مواردی خیلی شایع است. دست کم نسبت به بعضی از مسئولین این حُسن ظن را داریم که آنها واقعاً دلشان میخواهد به کشورشان خدمت کنند، برای ناسیونالیسم ایرانی کار میکنند، دلشان میخواهند ایران پیشرفت کند. منتها تصور میکنند که اوایل انقلاب یک مقداری منطق احساس بر مردم غالب بود و مردم از عقلانیت دور شدند، ولی این احساس همیشه هم به نتیجه مطلوب نمیرسد و کمکم فروکش میکند. کسانی ممکن است اینطور فکر کنند که در گذشته افراط کردیم و زیادی منطق احساسی داشتیم، خیلی برخوردهای تندی با آمریکا داشتیم و این کارها درست نبود. میگویند بالاخره انقلاب شده بود، مردم احساسی بودند ریختند، کارهایی کردند که شاید غلط هم نبود - از دید آنها عرض میکنم -  ولی واقعش این است که در دلشان این کارهای مردم را قبول ندارند و اشتباه میدانند  عین همان چیزی که نهضت آزادی و مهندس بازرگان میگفت.

 بنده تا اندازهای که آشنایی دارم، مهندس بازرگان نه آدم بیدینی بود، نه دشمن ایران بود اما فکرش فکر غربی بود. میگفت پیشرفت با این علم و با این صنعت و با این تکنولوژی است که اروپا دارد؛ ما بدون اینها نمیتوانیم به جایی برسیم. مشکل از نگاهش بود. معتقد بود که شاه افراط میکند و حق مردم را تضییع میکند، دیکتاتوری میکند، خلاف مقررات مشروطه عمل میکند، اما اگر بر اساس فکر غربی عمل کنیم و شاه هم دیکتاتوری نکند، مشکلی نداریم. میگفتند شاه حکومت نکند، سلطنتکند. حکومت برای دکتر مصدق است و وقتی شاه میخواهد حکومت کند، کار را خراب میکند و ما میخواهیم شاه را بنشانیم سر جایش.

حدس بنده یا حداقل یکی از گزینهها و احتمالات این است که این آقایانی که اینقدر دلشان میخواهد با آمریکا نزدیک شوند و روابط دوستانه و تعامل داشتهباشند، اینها فکرشان این است و شواهدی هم دارم. من از همان اوایل انقلاب از زبان خودشان شواهدی دارم که اینها فکرشان همین است. اینها دشمن ایران نیستند، دشمن اسلام هم نیستند اما اسلام را در همان محدودهای میبینند که مردم در زمان شاه میدیدند، در محدوده همان مسائل فردی. روضه هم میخوانند، گریه هم میکنند، منکر اینها نیستند، با ایران هم مخالف نیستند. واقعاً میخواهند ایران پیشرفت بکند چون افتخارشان این است که ما ایرانی هستیم.

نه دشمن ایراناند و نه دشمن اسلام، منتها اسلام را ناقص فهمیدهاند، عزت ایران را هم اشتباهی میبینند.  خیال میکنند تسلیمشدن در مقابل آمریکا و روابط با آمریکا برقرارکردن برای ما عزت میآورد. در صورتی که بچههای ما هم میدانند این ذلت است. آمریکا هرگز نمیآید خودش را در مقابل ایران ذلیل کند، میخواهد ما را ذلیل کند. ما میبینیم اینجا میگویند که در مذاکرات خیلی روابط خوب است و پیشرفتهایی حاصل شدهاست؛ ولی آنها هم میگویند که ابداً تحریمها هیچ برداشته نمیشود و روزبروز هم اضافه میکنند. باز میگویند نه بابا اشتباه میکنید ان شاءالله بز است! فکرشان این طوری است. میگویند ما نمیتوانیم با اینها دست و پنجه نرم کنیم، ناچاریم کوتاه بیاییم! پس بهتر است که بگوییم ما آبرومندانه خودمان آمدیم پیشنهاد کردیم و این، شدنی نیست.

بهترین تفسیری که ما میتوانیم از این رفتارها داشته باشیم این است که اشتباه میکنند. نه اسلام را درست شناختهاند و نه عزت ایران را درست درک کردهاند. در همه این کشورهای خاورمیانه شما یک نفر را نشان دهید که این طور فکر نکند. کسی که ما یقین داریم بر خلاف این، فکر میکرد فقط امام بود، بعدش هم مقام معظم رهبری؛ اما در میان سیاستمداران دیگر من نمیشناسم - نمیگویم نیست- من نمیشناسم کسی که این فکرِ امام را عمیقاً باور داشتهباشد که ما باید با آمریکا تا آخر مبارزه کنیم.

 

نیروهای ولایی چه تکلیفی در برابر این نوع نگاه دارند؟ چطور باید با اینها برخورد کنند؟

 آیت الله مصباح: سعی کنیم هرچه میتوانیم با بیان و استدلال و بحثهایمان و رفتار خودمان ثابت کنیم که میشود در مقابل آمریکا ایستادگی کرد، میشود آمریکا را به زانو در آورد، میشود آمریکا را ذلیل کرد، نه تنها ما ذلیل نمیشویم بلکه عزتمان هم در همین مقابله با آمریکاست. «مَن کان یُریدُ العِزَّه فَانَّ العِزَّه لله». ولی به زور نمیشود این را تزریق کرد که این طور فکر کنید. ما باید سعی کنیم در حد توان خودمان فکر اینها را عوض کنیم. بنابراین بالاترین وظیفه انقلابی ما کار فرهنگی است. ما باید روی تودههای مردم کار کنیم، از فرصتها استفاده کنیم و باورها را عوض کنیم. باید کاری کنیم که مردم بفهمند ما بدون تکیه به ابرقدرتها میتوانیم؛ بفهمند خدا زنده است و خدا کمک میکند.

نمونههایش زیاد است، هر کجا ما اشتباه کردیم و مغلوب واقع شدیم برای این بوده که به جای درِ خانه خدا، درِ خانه دیگران رفتیم. اگر در جنگ اُحد شکست خوردیم برای این بود که اطاعت پیغمبر را نکردیم و الّا خدا همان خدای جنگ بدر بود. خدای امروز هم با خدای جنگ بدر هیچ فرقی نکرده است، پیغمبر هم همان پیغمبر است. چطور شد در جنگ بدر با عده کم پیروز شدند ولی در جنگ اُحد در خانه خودشان و در شهر خودشان شکست خوردند! آنجا اطاعت خدا و پیغمبر کردند و اینجا نکردند. این فرهنگ را ما باید تقویت کنیم. باید دین را بهتر بشناسانیم و مردم را بهتر به این باور برسانیم. مردم باید دین را و دشمنان دین را بهتر بشناسند و پایههای دشمنیاش را بدانند.

آمریکاییها که با مردم خودشان این رفتارها را دارند، دلشان هرگز به حال ما نمیسوزد! مگر همین رئیس جمهور آمریکا نگفت که اگر دست من  بود تمام پیچ و مهرههای صنعت هستهای ایران را باز میکردم تا یک حلقه از سانتریفیوژها هم باقی نماند؟ بعد عدهای میگویند نه، شوخی کرده؛ ایشان دلش میخواهد که ما پیشرفتهای علمی هم داشتهباشیم، چون ایشان خیلی عِلمْدوستاند دلشان میخواهد همه مردم دنیا پیشرفت علمیکنند! رئیس جمهور مؤدب و باهوشی هستند. رئیسجمهور اسبق هم که میگفت تمدن مهم آمریکا! در حالی که بیریشهترین کشور عالَم آمریکاست ولی او در سخنرانی سازمان ملل از تمدن آمریکا تعریف میکرد.

  مدتی قبل همایشی در تهران برگزار شد و حضرتعالی هم تشریف آوردید. این همایش مایه امید شد و خیلیها دلشان گرمشد. ولی در عین حال نکتهای مطرح میشود که در چند سال اخیر، آیتالله مصباح و کسانی که همسو با ایشان بودند، در چنین همایشهایی شرکت نکردند؛ به تعبیری با طیفهای دیگر وحدت نکردند؛ الان چه ضرورتی احساس شده که در این همایش شرکت کردند؟ آیا نگاه شما به این مقولات سیاسی تغییر کرده یا آن مجموعههای سیاسی دیگر تغییر منش داشتهاند یا اصلاً این تصمیمات اقتضایی بوده، یعنی متناسب با هر مقطعی و با توجه به مجموعه شرایط، تصمیماتی گرفتهشده و هر کدام در جای خودش درست بوده است؟

 آیت الله مصباح: اگر در عرایض قبلیام درباره نقش ما در مبارزه و معنای مبارزه و اهداف مبارزه دقت کردهباشید، خواهیددانست که ما نه به کسی سر سپردهایم و نه با کسی عقد اُخوّت بستهایم و نه امید کمکی از کسی یا گروه و جمعیتی داریم. ما فقط تلاش میکنیم هر کاری را که به حَسَب تشخیصمان در جهت پیشرفت اهداف الهی و اهداف اسلام است انجام دهیم. هرجا و هر زمان ببینیم که قدمی به نفع اسلام است، برمیداریم و اگر تشخیص دادیم به ضرر اسلام است، خودداری میکنیم.

قبل از انقلاب و اوایل انقلاب ما با هیأتهای مؤتلفه ارتباط نزدیک داشتیم؛ البته در درجه اول مرحوم آقای بهشتی و مرحوم آقای مطهری به عنوان نماینده امام در هیأتهای مؤتلفه جلساتی داشتند. چند نفر بودند که معمولاً در جلسات این هیأتها برای سخنرانی میرفتند، یکی از آنها مقام معظم رهبری بودند، مرحوم دکتر باهنر بود، آقای هاشمی بود، بنده هم یکی از آنها بودم. من این هیأتهای مؤتلفه را از سالمترین و متدیّنترین و مُخلصترین یاران امام میدانستم. آن وقتی که هنوز هیچکس امام را نمیشناخت، خدا رحمتکند آقا مهدی عراقی را، شب با اسلحه پشت بام خانه امام کشیک میداد در حالیکه هیچکس نمیدانست. مرحوم آقای عسگراولادی و آقای شفیعی و دیگران، اینها از یاران اولیه امام بودند. ما با اینها ارتباط داشتیم دعوت میکردند، میرفتیم سخنرانی میکردیم به اندازهای که از ما برمیآمد. ولی این معنایش این نیست که اختلاف نظر نداشته باشیم.

اینها هیچ وقت از ما نخواستند که مثلاً ما مسئولیت ثابتی قبول کنیم و آنها هم کارهایشان را با ما مشورت کنند. از ما میخواستند سخنرانی کنیم ما هم میرفتیم سخنرانی میکردیم. بعد از انقلاب هم همین طور بود تا این که یک عدهای آمدند گفتند ما بیش از این میخواهیم، میخواهیم کارهایمان را با شما چِک کنیم. من هم گفتم در حدی که تشخیص ما باشد و تخصص ما اقتضا کند وظیفهمان است، اما بیش از این نه مسئولیتی میپذیریم و نه ادعایی داریم. ارتباط ما با برادران جبهه پایداری هم از این جنس بود. جلسه اولی که در اینجا تشکیل دادند، گفتند ما میخواهیم یک حرکت سیاسی داشته باشیم و دلمان میخواهد با یک روحانی مشورت کنیم. من هم در حد مشورت پذیرفتم؛ و الّا نه من به آنها سَری سپردهام و نه درخواستی از آنها کردهام. بارها هم گفتهام که من لیدر آنها نیستم. وقتی آقایان جبهه پایداری میگویند ما کارهایمان را با تو مشورت کنیم، من بگویم نکنید؟! مشورت میخواهند، من بگویم مشورت نمیدهم؟ هر گروه دیگری هم بیاید، همین کار را میکنم. همین اخیراً کمیته امداد دعوت کردند من رفتم تهران برایشان سخنرانی کردم.

آقایان دیگر هم تشریف آوردهاند اینجا، اما این طور درخواستی نکردند که ما میخواهیم نظراتمان را با شما چک کنیم و هر چه شما بگویید، بپذیریم ولی جبهه پایداری گفتند، ما هم مشورت میدهیم.

بعد از این جریانات، اخیراً بالاخره گروههای مختلفی از اصولگرایان فهمیدند که در گذشته اشتباهاتی شده؛ آقای تقوی میداندار این کار شدند و تشریف آوردند اینجا و جلسه داشتیم. گفتند در جلسه اصولگرایان در لانه جاسوسی سخنرانی کنید، ما هم رفتیم آنجا حرفهایی که همیشه میزدیم، آنجا زدیم. نه چیز تازهای داشتیم بگوییم و نه آنها از ما چیز خاصی خواستند بگوییم. باز هم دعوت کنند - اگر حال مزاجیام اجازه دهد و وقت کافی داشتهباشم - قبول میکنم، چه اینجا باشد چه آنجا.

 

   میگویند هر گلی یک بویی دارد. حضرتعالی، آیتالله یزدی و الان که آیتالله موحدی کرمانی به جای آیتالله مهدویکنی (رحمتالله علیه) برای طیف اصولگرایان و بخشی از مردم مانند گلی هستید با عطر خاص خودش. بالاخره هر طیفی از عناصر جامعه ما ذائقهشان با یکی از این گلها همسو و همخوان است. بعضیها خدمت شما میرسند و مشورت میپذیرند، بعضیها خدمت آقایان دیگر میرسند. الان خیلیها این امید در دلشان ایجاد شده که با محوریت این سه بزرگوار در حرکتهای اجتماعی آینده به شکلی عمل شود که جریانات رقیب خصوصاً جریان خوشبین به غرب نتوانند سوء استفاده کنند. البته همواره کسانی هستند که با دخالتها و فشارهای خودشان نمیگذارند این اتفاق بیفتد. شما آینده را چطور میبینید؟

 آیت الله مصباح: ما هم دعا میکنیم که این امیدها تحقق پیدا کند و روز بروز دلها به هم نزدیکتر و اختلافات کمتر شود ولی واقعیت این است که اختلاف فکر و سلیقه به صورت کامل میان هیچ دو نفری برداشتنی نیست. آنچه مسئله را حل میکند این است که در مسائل اجتماعی و سیاسی، حرف آخر را باید یک نفر بزند، آن هم مقام معظم رهبری است. هرچه ایشان بفرمایند علیالرأس و العین، ما مطیع هستیم. اما در جای دیگر هر جا حجّت شرعی باشد، ما نوکر حجّتیم. صِرف خوشبینی، ارادت، سابقه، رفاقت و این امور برای کسی حجّت نمیشود.

من باید تنها در گور بمانم و شبِ اولِ قبر، من باید تنها جواب بدهم، پس باید برای کار خودم حجّت داشته باشم. ملاک کلی آن هم همین است که برآیند نقطه ضعفها و قوتها و حُسنها و عیبها باید برای اسلام مثبت باشد. هر کس مسئول تشخیص خودش است؛ اگر یکی بگوید من اینگونه تشخیص دادم بسیار خُب، ما برای شما هم دعا میکنیم تا آن چه وظیفهتان است عملکنید. شما هم برای ما دعا کنید تا هرچه وظیفهمان است، عمل کنیم. اگر یک جایی لازم است یک قدم واحدی برداشتهشود و همه در یک خط قرار بگیرند، آن جهت باید برگرفته از خطوط کلی تبیینشده توسط مقام معظم رهبری باشد. این خودش یک حجّت است. اما تا ایشان چیزی نفرمودهاند ما وظیفهمان این است که برای تصمیمات اجتماعیمان حجت الهی داشتهباشیم که چرا این کار را کردیم؟ ممکن است اختلاف در فتوا باشد یا ممکن است اختلاف در تشخیص باشد. انشاءالله که اختلاف در هوای نفْس نباشد.

 

  در فرمایشات جلسهی همایش اصولگرایان در لانه جاسوسی فرمودید که اگر بخواهیم روشها در فعالیتها یکی شود باید ارزشهایمان را یکی کنیم و قبل از آن باید بینشهایمان را یکی کنیم.

 آیت الله مصباح: این راه کلی، بسیار خوب است. اما همیشه اینطور نیست که وقتی به جزئیات رسید، یکی شود. بالاخره تشخیصهای اشخاص بر اساس سوابق ذهنی و تجربیات آنهاست. در جریان مبارزه در اول نهضت حضرت امام، بزرگانی که واقعاً از هر جهت ما به آنها ایمان داشتیم، نمیآمدند در میدان، وقتی میپرسیدیم چرا نمیآیید؟ میگفتند ما مارْگزیدهی مشروطه هستیم. تقیزادهها کُلاه سرِ آخوندها گذاشتند، میترسیم.

یک بحث مهم همین جمع بین تکلیف فردی و کار جمعی است که یک دغدغهای است خصوصاً برای کسانی که نگاه دینمدارانهای به مناسبات سیاسی دارند. به تعبیر حضرتعالی ما را در قبرمان تنها میگذارند ولی بالاخره کار جمعی که بخواهیم انجام دهیم باید جمع را در نظر بگیریم. آیا همانطور که از امام راحل نقل کردید، در این مواقع باید کمیآهستهتر برویم تا کار جمعی تحقق پیداکند؟

 آیت الله مصباح: ادامه آنچه از امام راحل نقل کردم را هم بفرمایید. ایشان فرمودند اگر در اصل مبارزه حرفی ندارند من حاضرم کمیآرامتر حرکت کنم چون این کار برای اسلام مفیدتر است. پس باید کار جمعی ما به نفع جبهه اسلام و انقلاب و ولایت باشد نه هر کار جمعی به هر اسمی و با هر شیوهای و با هر ادّعایی. بله؛ من اگر تنها اقدام کنم، هر قدر هم وظیفهام را مهم بدانم، قطعاً آن اثر را ندارد که کار دستهجمعی دارد ولی ما باید حساب کنیم که کدام تصمیم برای اسلام مفیدتر است. نه اینکه ببینیم کدام تصمیم، دلخواه دیگران را تأمین میکند. نباید این طور باشد که چون رفیق هستیم و رفیق من درخواستی داشته، من بگویی به خاطر شما عمل میکنم. امام فرمود اگر آقایان نظرشان این باشد که من آهستهتر حرکت کنم و عمل کنم، حاضرم دست از تشخیص خودم بردارم، با آقایان همکاری کنم چون اینطور رفتار برای اسلام، مفیدتر است. پس باز باید تشخیص داد که کدام برای اسلام مفید است.

 

  وظیفه رسانه 9 دی تشخیص درست وظیفه و بصیرت افزایی است

 9دی: وظیفه رسانههای جریان ولایی و اصولگرا بویژه وظیفه هفتهنامه 9دی را در این مقطع چه میدانید؟ بالاخره حضرتعالی خودتان روزگاری در گذشته و دوره طاغوت، یک رسانه به نام «انتقام» را اداره میکردید.

 آیت الله مصباح: وظیفه همه ما این است که وظیفه خودمان را درست تشخیص دهیم و در انجام آن کوتاهی نکنیم. به خاطر منافع خودمان از بیان حقایق خودداری نکنیم. این طور نباشد که این موضوع را بگوییم تا رابطهمان با این جریان و این فرد خوب شود تا فردا اقدامی علیه ما نکند یا از رسانه ما، از پرتو یا 9دی حمایت کنند و به آن کمک کنند. اگر این شدیم ما هم مثل آنها هستیم. سعی کنیم ببینیم خدا الان از ما چه میخواهد، من وظیفه خودم را انجام دهم، اگر کمک میکنند، بکنند؛ و الّا هر چه او بخواهد همان میشود. خدا کارِ خودش را بلد است. مبادا منافع دنیا و اغراض مادی مانع انجام وظیفهمان شود. کوتاهی و تنبلی هم نکنیم و حتی اگر لازم باشد مسافرت کنیم، بنویسیم، سخنرانی کنیم، ملاقات خصوصی داشتهباشیم. به خاطر هوای نفس دست از وظیفهمان برنداریم. راهش هم البته اول، هدایت خواص است؛ باید روی خواص جامعه تأثیر بگذارید چون آنها روی تودهها تأثیر میگذارند. البته به زور هم نمیشود چیزی را تحمیل کرد، دارویی هم ندارد تا تزریق کنیم. باید فهم و فکر کسانی که خودشان را به خواب نزدهاند را با استدلال و منابع عقلی و نقلی اصلاح کنیم. کار دیگری از دست ما بر نمیآید، وظیفه دیگری هم نداریم.

  بعد از رحلت آیت الله مهدوی کنی به خصوص در فضای سیاسی کشور، برخی جریانات که خیلی به قدرت تمایل دارند و به جریان فتنه هم نزدیکند، در فکرشان و اظهاراتشان و حتی برنامهریزیشان مشهود است که  قصد دارند برای تصاحب ریاست خبرگان تحرک کنند. حتی اگر در این دوره نشد با آیتالله سازیهایی که میکنند، میخواهند برای خبرگان برنامهریزی کنند...

 آیت الله مصباح: یا حتی برنامهریزی برای رهبری آینده!

 

بله؛ میخواهیم بدانیم فضای فعلی خبرگان چقدر برای این جریان مساعد است و اساساً شما خبرگان آینده را چگونه پیشبینی میکنید و چه کارهایی میشود کرد؟

 آیت الله مصباح: حقیقت این است که من در شناخت نظرات اعضای خبرگان، اطلاع دقیقی ندارم چون به دلیل مشغلهها، بنده طبعاً زیاد معاشرت در این امور ندارم. قضاوتهایی هم که در مورد برخی افراد دارم بر اساس مواضع خودشان و سوابقشان است. بنابراین پیشبینی خاصی ندارم ولی یک اعتقادی دارم - که حوادث متعدد بعد از انقلاب هم آن را تقویت کردهاست - اعتقادم این است که هر جا واقعاً خطر جدّی برای اسلام و انقلاب اسلامی بوده، خدا نگذاشته تحقّق پیداکند. بله ممکن است کسی مورد امتحان واقعشده و یک مدتی آب به آسیاب دشمن هم ریخته ولی این، دوامی نداشته چون این انقلاب یک چیز سادهای نیست.

خونهای پاکی برای این انقلاب دادهشده که نمونهاش را فقط در داستان کربلا میشود دید و «انَّ الله لا یُضِیعُ أجْرَ الْمُحْسِنین» با کوتاهی برخی از ما ممکن است موقتاً یک نوساناتی پیدا شود ولی اینها دوامی ندارد. بنابراین من از این جهت خیلی نگران نیستم. نگرانم که امثال خودم وظیفهام را به خوبی عمل نکنم. اما اگر ما هم وظیفه خودمان را عمل کنیم، حُسن ظنّمان این است که خداوند متعال به برکت خونهای شهدا و فداکاریها و اخلاصهای امام و مقام معظم رهبری، ما را رها نمیکند.

 

  آیتالله مهدوی همیشه سختترین مسئولیتها را پذیرفتند

  حضرتعالی با آیتالله مهدوی کنی هم از نزدیک آشنایی داشتید. البته در این ایام برخی از رسانههای مغرض مطالب بچهگانهای نقل کردند که ارزش جوابدادن هم ندارد؛ اما به عنوان آخرین سئوال میخواستیم از ایشان یادی داشته باشیم.

 آیت الله مصباح: خدا انشاءالله درجات ایشان را بیش از پیش متعالی کند. عقیده شخصی بنده درباره ایشان این است که آیتالله مهدوی کنی از افراد انگشتشمار مورد اعتماد کامل امام (رضوان الله علیه) بودند. غیر از ایشان چند نفر را بیشتر نمیشود معرفیکرد که امام واقعاً به اینها اعتماد داشت و برای اینها احترام کامل قائل بودند. اما آشنایی بنده با ایشان به سالهایی برمیگردد که در مدرسه حجّتیه، حُجرههایمان دیوار به دیوار بود. یک حُجره، ایشان بودند و اخویشان آقای باقری و آقای شمس که بعدها در کَن ساکن شدند و آنجا متأهل شدند. بنده هم با یکی از دوستان یزدیمان که ایشان هم مرحوم شدند حُجره کناری بودیم. از همان دوران طلبگی خدمت ایشان ارادت داشتیم و ایشان را به فضل و به تقوا و حُسن اخلاق میشناختیم. در دوران نهضت هم ایشان تقریباً همان اوایل نهضت تشریف بردند تهران، خیابان ایرانشهر، مسجد جلیلی که یکی از پاتوقهای مبارزین بود. ایشان امام جماعت بودند. حتی بعضی گروههایی که هنوز انحرافشان مشخص نشدهبود آنجا مرکزیت داشتند. مسجد بیشتر برای متدیّنین و مبارزین بود؛ چند نفر هم بودند که به تناوب در این هیأتها صحبت میکردند که بعد هیأتهاشان شد هیأتهای مؤتلفه. گاهی ما هم میرفتیم آنجا در بعضی جلسات صحبت میکردیم. یادم است با دعوت آقای مهدوی چند جلسه درباره حکومت اسلامیآنجا سخنرانی کردم.

بعد از انقلاب هم تقریباً سختترین مسئولیتها را ایشان قبول کردند؛ مثل مسئولیت کمیتهها که در واقع مدیریت امنیت کشور بود. در آن شرایطی که سنگ روی سنگْ بند نمیشد، هیچجا هم آرامشی نبود. به هرحال از نظر علمی هم از شاگردهای قدیمیمرحوم آقای طباطبایی و حضرت امام بودند و بسیار برجسته بودند، هم در فقه، هم در تفسیر و هم در فلسفه. ایشان فلسفه را پیش مرحوم آقای سید ابوالحسن رفیعی قزوینی هم تحصیل کردهبودند. آیتالله مهدوی از بهترین افراد از لحاظ علم و تقوا و از نظر درک سیاسی هم کم نظیر بودند. تا آخر هم ما همینطور ارادت داشتیم و داریم و در حدی هم که بتوانیم انجام وظیفه میکنیم. اما همه اینها معنایش این نیست که آدمها در همه چیز کاملاً توافق نظر داشتهباشند. اختلافی در فتوا یا اختلافی در تشخیص نداشتهباشند.

در مبانی ما هیچ اختلافی نداریم. اما در مصادیق گاهی اختلاف میشود. شما فرض بفرمایید مقام معظم رهبری با امام، همه فتاواشان یکی است؟ بعضی جاها اختلاف دارند. آیا این معنایش این است که رهبر انقلاب مخالف امام است؟ این مسئله جزئی است که در مسائل نظری همیشه اتفاق میافتد. من انکار نمیکنم که در بعضی موارد تشخیصمان در مسائل اجتماعی و سیاسی با هم تفاوت داشت؛ ولی در مبانی، در منش، در ارادت ما به ایشان، کمترین خدشهای نبوده و نیست و یکی از بزرگترین ضایعات برای نظام اسلامی و جامعه روحانیت را من ضایعه درگذشت ایشان میدانم. خدا ان شاءالله ساعت به ساعت بر عُلُوّ درجاتشان بیفزاید.

  میگفتند حضرتعالی برای فوت ایشان پیام ندادید...

 آیت الله مصباح: این حرفها واقعاً کودکانه است؛ من چه کسی هستم که پیام بدهم.

  البته این از تواضع حضرتعالی است ولی با سابقهای که از حضرتعالی میشناسیم، اصلاً دأب شما این نیست که در این موارد برای ارتحال کسی پیام دادهباشید؛ البته به دلیل همین تواضعی که درباره جایگاه خودتان دارید.

اما به عنوان آخرین سئوال چون برخی همکاران 9دی از پیادهروی اربعین بازگشتهاند، نظرتان درباره استقبال مردم از پیادهروی اربعین و بزرگداشت این روز چیست؟

 آیت الله مصباح: این استقبال پرشور از اربعین هم مثل فرمایشی است که آقا فرمودند؛ دو سال پیش خودم از ایشان شنیدم که فرمودند این انقلاب هر روزش یک معجزه است. من راجع به کرامات حضرت رضا (علیه السلام) از ایشان پرسیدم و ایشان مواردی اشاره کردند و بعد فرمودند این انقلاب هر روزش یک معجزه است. به نظرم یکی از معجزات، همین اربعین است. اصلاً با هیچ عامل ظاهری قابل تحلیل نیست. آنهایی که بودند و دیدند میدانند که این عظمت با تبلیغ درست نشده، اینکه توجه به رهبری در این پیادهروی زیاد است این با تبلیغات نیست. اینها حرف است. اینها مصداق وَ اجعَل أَفْئِدَةً مِنَ النَّاسِ تَهْوِی إِلَیْهم است و این شوخی نیست. حضرت ابراهیم وقتی کعبه را میساخت گفت: خدایا دل های مردم را متوجه اینجا کن و خدا این کار را کرد. خدا دلهای مردم را تسلیم این مرد کرد. عاشق رهبری هستند؛ چرا؟ نمیدانند چرا ولی علاقه دارند! این لطف خداست باید قدرش را دانست، باید شکرش را بجا آورد.

۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰ ۰۶ دی ۹۳ ، ۱۳:۰۶
آقای جویا