به گزارش خبرنگار صدای جویا از شاهینشهر اصفهان، ماشالله اکبری نویسنده و استاد دانشگاه طی یادداشتی سیاسی با عنوان «کنههای قدرت» آورده است؛ شانزده سال پیش آلمان بدهکارترین عضو اتحادیه اروپا بود. یک زن فیزیکدان بدون شعار و هیاهو وارد صحنه سیاسی آلمان شد. در سال ۱۹۸۶ از دانشگاه لایپزیک در رشته شیمیفیزیک دکترا گرفته بود. شد صدراعظم آلمان. بی جنجال و بی بنر و خدموحشم. شعار نداد. مصاحبه نکرد. سیاستمداران قبل از خودش را تخطئه نکرد. سفرهای استانی و شهرستانی نرفت. فقط یک کار کرد.
نشست در دفتر کارش در پایتخت و تیمی از متخصصین و مشاورین کاربلد را به خدمت گرفت. بدون تعصب از همه ظرفیتهای سیاسی و اقتصادی استفاده کرد. با هیچ کشوری کباده دشمنی و رقابت نکشید. روبروی دیوانه مذبذبی مثل ترامپ ایستاد و از همه آنچه که میدانست و میداشت برای رام کردن آن بوفالوی دنیای سیاست استفاده کرد.
آن نگاه معروفش در کنفرانس جی هشت در مقابل ترامپ که نشان از عمق اراده و آرامشش داشت تاریخی شد. اتحادیه اروپا را که در مرز فروپاشی بود حفظ کرد. طی شانزده سال آن اقتصاد بدهکار را به اقتصاد اول اروپا تبدیل کرد.
موازنه قدرت را بین اعضای اتحادیه اروپا و نیز بین اروپا و آمریکا برقرار کرد. نهتنها آلمان را بر صدر نشاند که از فروپاشی اقتصادی مجارستان، یونان و دیگر اعضای اتحادیه اروپا از طریق وامهای بلندمدت جلوگیری کرد.
بیش از یک میلیون آواره آسیایی را پذیرفت و سیاست اخلاقمدار را به نمایش گذاشت. کمتر حرف زد و بیشتر عمل کرد. از هیچ رانتی استفاده نکرد نه خودش و نه اطرافیانش. کمتر در تلویزیون ظاهر شد. نه خودش رقیبانش را خائن و جاسوس و عُمال دشمن خطاب کرد و نه اجازه داد حامیانش این کار را بکنند.
طوری نشست و برخاست که قدرت به او تقدس ندهد. محبوب شد اما قدیس نشد. نه کَنه شد و به قدرت چسبید و نه اجازه داد که کَنه ی کثیف قدرت به رفتارش بچسبد و خونش را کثیف کند.
در حالی که یکی از پنج سیاستمدار طراز اول دنیا و قدرتمندترین زن جهان بود، در حالی که هنوز از نظر جسمی و ذهنی کارآمد و فعال و مؤثر بود، در حالی که رهبری قدرتمند و تأثیرگذار در صحنه ملی و بینالمللی بود آهسته و بیهیچ منت و مدعایی از سیاست کناره گرفت.
در مدت شانزده سال رهبریاش گفتار و کردارش معطوف به ماندن در قدرت نبود. قدرت و قابلیتش وابسته به موقعیت سیاسیاش نبود.
قدرتش برآمده از یک خِرَد جمعی و جایگاه ملی بود. آمد نقشش را بازی کرد. قابلیتهایش را نشان داد و قبل از آنکه سکندری بخورد و به سرازیری قدرت برسد کنار کشید. چنان با قدرت و قابل بود که هیونِ سرکش قدرت را لگام زد.
آنگلا مرکل بعد از این یک شهروند عادی خواهد بود. عضو هیچ مجمع و مجلسی نخواهد بود. برای عضویت خود یا اطرافیانش در هیئتمدیره هلدینگها و کارتلهای اقتصادی لابی نخواهد کرد. در هر موردی اظهار نظر نخواهد کرد. خدمات خود و دولتش را مثل گلمیخ در چشم مردم فرو نخواهد کرد. سهمی بیشتر از آنچه قانون برایش معین کرده نخواهد داشت.
نمیدانم چرا سپهر سیاسی ما از این ستارهها خالی است. چیزی نزدیک به نیمقرن است که این سپهر ایرانی در تصرف مشتی سیاره است که بر اساس سعد و نحسِ ساعت و ستاره جا عوض میکنند. وقتی که ظهور کنند دیگر غروب نخواهند کرد.
سیسال پیش بر اساس یک اتفاق شدهاند بخشدار یک بخش، دیگر دست بردار نیستند، ریسمان قدرت که به دستشان میافتد رهایش نمیکنند مگر با تیغ حضرت اجل.
سیسال است بدون دستاورد و دستمایه قابلی از این صندلی به آن صندلی در هراس و هروله اند. قدرت مثل جانشان شده است. اگر در قدرت نباشند می میریند. ملت از تصاویر تکراریشان خسته شده است اما تلویزیون خسته نمیشود. در لابیرنت قدرت ساکناند.
یک روز فرماندارند، یک روز معاون سیاسی، یک روز استاندار و روز دیگر فرمانده. لاف آزادگی و عزت میزنند اما پیش ارباب قدرت دریوزگی منصب میکنند. همزمان مدیرعامل و عضو هیئت مدیره چندین هلدینگ دولتی و خصوصی هستند و در همان حال مدرک دکترایشان را میگیرند و در لانست و نیچر مقاله چاپ میکنند. کتاب مینویسند و راهنمای چند دانشجوی فلکزده هم هستند. برخی اختراع هم ثبت میکنند اما نه اختراع خودشان را. خرچنگوارگی رفتارشان مشمئز کننده و حال به هم زن است.
کتاب سیاست یک سیره و سرمشق دارد. هر جا که املای سیاست غلط و پر از اشتباه است شک نکنید که سیاستمداری تنبل، ناشی و ناپخته قلمبهدست گرفته است.